اکبر گنجی - رادیو فردا
جمعیت زیادی در مراسم تشییع هاشمی رفسنجانی شرکت کرد. برخی خبرگزاریهای خارجی از «دهها هزار» تن و برخی منابع داخلی از «دو نیم تا سه و نیم میلیون تن» سخن گفتهاند. جمعیت به اندازه مراسم آیت الله خمینی نبود. برای اینکه خمینی رهبر کاریزماتیک انقلاب و جمهوری اسلامی بود و در تمامی دوران حکومتش جز تعدادی انگشت شمار او را تا عرش بالا میبردند.
هاشمی رفسنجانی سی و هفت سال پس از انقلاب زنده ماند. هشت سال رئیس جمهور بود. همیشه در معرض نقد و رأی مردم - در انتخابات با رقابت خودیهای نظام - قرار داشت. از مخالفان موجودیت رژیم جمهوری اسلامی گرفته تا اصلاح طلبان - چپهای دهه اول انقلاب - او را همیشه نقد میکردند.
اما اینها مهم نبود. نقد اصول گرایان - راست سنتی دهه اول انقلاب- بر هاشمی رفسنجانی هم از دوران ریاست جمهوری او رفته رفته بالا گرفت. موضوع اصلی این بود که آیت الله خامنهای و مریدان افراطی و سنتیاش در سال ۱۳۸۴ میان هاشمی رفسنجانی و محمود احمدینژاد، احمدینژاد را انتخاب کردند.
در آن انتخابات کاری سازمان یافته توسط بیت رهبری و سپاه و بسیج صورت گرفت. همه به یاد دارند که مهدی کروبی به تقلب در آن انتخابات اعتراض کرد و آیت الله خامنهای پاسخ تندی به او داد. اما هاشمی رفسنجانی که میدانست سرچشمه آن سیل کجاست، تنها گفت، چون انگیزهای برای رسیدگی در نظام وجود ندارد، به خدا واگذار میکنم.
خامنهای و اصول گرایان شاد و خوش بودند و آیت الله خامنهای بارها اعلام کرد که «حاکمیت دوگانه» دوران اصلاحات به «حاکمیت یگانه» دوران احمدینژاد تبدیل شد. تسخیر همه نهادها و قوا آنها را شاد کرده بود. همه یکپارچه و بینظیر پشت احمدینژاد قرار گرفتند و حملات سازمان یافته به هاشمی رفسنجانی را آغاز کردند.
احمدینژاد در انتخابات ۱۳۸۸ به خامنهای گفته بود که قصد دارد در مناظرههای تلویزیونی بمب منفجر کند. با پشتیبانی خامنهای و نظامیان نوک تیز حملاتش را معطوف به هاشمی کرد و کروبی و موسوی و خاتمی را هم عروسکهای خیمه شب بازی رفسنجانی قلمداد کرد.
هاشمی نامه تند بدون سلامی به خامنهای نوشت و از آغاز بحرانها سخن گفت. «جنبش انتخاباتی سبز» در اعتراض به نتایج انتخابات شکل گرفت و گسترش یافت. هاشمی که خود- و بیش از همه اعضای خانواده اش- در این سو و در برابر آن سو قرار گرفته بودند، به کلی از صدا و سیما حذف شد. او درخواست کرد که در سیما به سخنان احمدینژاد پاسخ بگوید، اما صدا و سیمای خامنهای نه تنها به او چنین فرصتی نداد، بلکه به ابزاری در کوبیدن هاشمی تبدیل شد.
حداقل یک دهه به طور سازمان یافته کل دستگاه سلطانی- همه رسانهها، ائمه جمعه، آخوندهای درباری، و... - هاشمی را مورد حمله قرار داد. سخنان تند آیت الله محمد یزدی، احمد جنتی، مصباح یزدی، فرماندهان سپاه و بسیج، کیهان و کیهانیها، و... فراموش ناشدنی است.
صفار هرندی از زبان همه چندین بار اعلام کرد که ما هاشمی دهه شصت را میخواهیم، نه هاشمی کنونی را. هاشمی را نه تنها یکی از سران فتنه قلمداد کردند، بلکه ادعا کردند که اساساً سران فتنه را او جلو انداخته و برنامههای او را پیش میبرند (به عنوان نمونه به مقاله «هاشمی در پی برچیدن ولایت فقیه است، خامنهای تهدید به حصر میکند» بنگرید که وزیر اطلاعات وقت او را تهدید به بازداشت میکرد).
آیت الله خامنهای شخصاً بارها در طی یک دهه اخیر به سخنان هاشمی رفسنجانی در موارد مختلف به تندی پاسخ گفته است.
با آن حجم حملات سازمان یافته یک دههای «نظام سلطانی»، باید تعداد انگشت شماری در مراسم تشییع او شرکت میجستند. اما چنین نشد. این مراسم چه معنایی داشت و خامنهای با آن چه خواهد کرد؟
یکم- خامنهای با این واقعیت ستبر روبهروست که دستگاه ایدئولوژیک و تبلیغاتیاش با صدها میلیارد بودجهای که هزینه کرده است، حتی قادر به زدن یکی از بلندپایهترین افراد نظام نیست. این دستگاه آن قدر بدنام و ناکارآمد است که حتی نتوانست تکلیف شخصی را یکسره سازد که ادعا میکنند تمام عشق و زندگیاش خامنهای بوده است.
حالا آیت الله منتظری را در نظر بگیرید. آیت الله منتظری نزد مخالفان رژیم جمهوری اسلامی هم دارای جایگاه ویژهای است. مراسم تشییع او هم بزرگ بود، اما خودی کردن آیت الله منتظری امکان پذیر نبود و سلطان و دستگاهش همه کوشش خود را به خرج دادند تا جمعیت زیادی در آن مراسم شرکت نکند. مراسمی که به شعارهای رادیکال علیه خامنهای و دفاع از جنبش سبز تبدیل شد.
دوم- شاید هیچ کس به اندازه آیت الله خامنهای علیه رهبران جنبش سبز سخن نگفته باشد. مفاهیم «فتنه» و «سران فتنه» را برای جنبش سبز و رهبرانش به کار گرفت. دستگاه سلطانی سخنان و اتهامات او را هزار برابر کردند و از سال ۱۳۸۸ تاکنون به خوراک اصلی مردم تبدیل کردند. از بهمن ۱۳۸۹ موسوی و کروبی و رهنورد در حصرند.
همین تبلیغات علیه محمد خاتمی به کار گرفته شد. گفتند او هم به عنوان یکی از سران فتنه باید زندانی میشد. به حصر نرفت، اما ممنوع از سخنرانی عمومی، سفر به خارج، نشان دادن تصویر، ذکر نام و حتی حضور در مراسم عروسی و ختم- از جمله شرکت در مراسم تشییع هاشمی رفسنجانی- شد.
در مراسم تشییع هاشمی، گروههایی از جمعیت در نقاط گوناگون، به دفاع از موسوی، کروبی و خاتمی شعار سر دادند. اگر آزادی بود، اگر خطر سرکوب و زندان و شکنجه وجود نداشت، این مراسم سیرت و صورت دیگری مییافت.
سوم- خامنهای امروز دید که قادر به حذف اصلاح طلبان و اعتدالیون نیست. آنان دارای پایگاه جدی در میان مردم هستند. میتوان آنها را از حکومت حذف کرد و حتی به زندانشان کشاند، اما نمیتوان با میلیونها ساعت تبلیغات ایدئولوژیک، دروغ، تهمت و هتاکی؛ آنان را در ذهن مردم تخریب کرد. میتوان حسن روحانی را رد صلاحیت کرد، یا همچنان به شدت به او تاخت. اما حسن روحانی هیچگاه از اصلاح طلبان نبوده و همیشه همراه هاشمی رفسنجانی بود. هاشمی هم تا روز مرگ به صراحت و شفافیت تمام از او حمایت کرد و گفت که او پیروز انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۶ است. حذف و تخریب حسن روحانی، حذف و تخریب هاشمی رفسنجانی است. همان هاشمیای که امروز افراطیترین بخش نظام سلطانی تمام همت خود را مصروف آن کرده که به همه بقبولاند که او طرفدار جدی نظام و انقلاب و خامنهای بود.
چهارم- وقتی مجمع تشخیص مصلحت نظام تأسیس شد، آیت الله خمینی رئیس جمهور وقت- علی خامنه ای- را به ریاست آن منصوب کرد. پس از درگذشت آیت الله خمینی و آغاز رهبری خامنهای، او نیز رئیس جمهور وقت- هاشمی رفسنجانی- را به ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب کرد. با پایان دوران ۸ ساله ریاست جمهوری هاشمی و آغاز دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی، همچنان هاشمی را به عنوان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نگاه داشت.
مطابق اصل یکصد و سیزدهم قانون اساسی، «پس از مقام رهبری رئیس جمهور عالیترین مقام رسمی کشور است و مسئولیت اجرای قانون اساسی و ریاست قوه مجریه را جز در اموری که مستقیماً به رهبری مربوط می شود، بر عهده دارد».
مجمع تشخیص مصلحت نظام به گونهای است که رئیس آن باید سابقه کار اجرایی بلند مدت داشته باشد. بدین ترتیب، با توجه به سوابق ریاست مجمع، «نفر دوم بودن» و «مجری قانون اساسی» بودن رئیس جمهور، خامنهای برای رعایت ظواهر هم که شده، باید حسن روحانی را به ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب کند.
اما او که ماه هاست دستگاه سلطانی را علیه حسن روحانی بسیج کرده و بخش افراطی نظام امید به حذف روحانی دارند، نمیخواهد چنین مسئولیتی را به روحانی بسپارد. او در ماههای اخیر دائماً از سپردن امور به دست نیروهای انقلابی و کنار گذاشتن نیروهای مدافع مذاکره و توافق سخن گفته است.
اگر فرد دیگری را به ریاست مجمع بگمارد، معنای آن این خواهد بود که معنای مراسم تشییع هاشمی رفسنجانی را نفهمیده است. ریاست روحانی بر مجمع تشخیص مصلحت نظام یا انتصاب فرد دیگری برای این مسئولیت، دو معنای متفاوت از طرف او برای انتخابات ۲۹ اردیبهشت ۹۶ ارسال خواهد کرد.
پنجم- نادیده گرفتن معنای مراسم تشییع هاشمی از سوی خامنهای و دستگاه سلطانی، به معنای پیروزی آنان نیست. مردم ایران نشان دادهاند که به شیوههای خاص خود به نظام دیکتاتوری و شخص سلطان واکنش نشان میدهند. روح هاشمی و مواضع او در انتخابات ریاست جمهوری حاضر خواهد بود.
ششم- فاعلان با رفتارهای خود تاریخ و معنای آن را میآفریننند. تحلیل گران هم با تحلیلهای خود به واقعیتها معنا میبخشند. خطای استراتژیک بزرگی است اگر افرادی ایران را به اصول گرایان، اصلاح طلبان و اعتدالیون منحصر کنند. جمهوری اسلامی دارای مخالفانی است که که در هیچ یک از این سه طیف نمیگنجند. آنان در مراسم امروز حضور نداشتند. اما عدم حضور آنان و ندیدنشان به معنای آن نیست که وجود خارجی ندارند. دستگاه سلطانی با تمام کوشش خود نتوانسته وجود آنان را انکار کند. به همین دلیل در چند انتخابات اخیر آیت الله خامنهای بارها از مخالفان جمهوری اسلامی درخواست کرده که به خاطر ایران در انتخابات شرکت کنید. اگر معنای دیگری باید به این مراسم بخشید، آن معنا، دیدن «دیگری» و «متفاوتها» است.
به رسمیت شناختن آنان نباید منحصر به رأی دادن شود. آنان باید بتوانند به طور برابر از همه فرصتها و حقوق بهرهمند شوند. اگر سلطان و نظام سلطانی همچنان بخواهد چشم بر واقعیتها ببندد، واقعیتها خود را بر آنها تحمیل خواهند کرد. نظام دیکتاتوری و سرکوبش اجازه نمیدهد که اعماق جامعه ایران دیده شود. اما این نحوه رفتار موجودیت ایران و ایرانیان را به خطر انداخته است. خطر فقط و فقط وقتی مرتفع خواهد شد که همه ایرانیان- فارغ از جنسیت و قومیت و مذهب- برابر به شمار روند و از ساختار سیاسی و جامعه تبعیض زدایی صورت گیرد. هاشمی هرچه بیشتر میماند، بیشتر و بیشتر به سوی این ایده رانده میشد.
قدیمی ترین هاجدیدترین هابهترین هابدترین هادیدگاه خوانندگان