پرونده قتل دخترک 18 ماهه که به طرز دلخراشی جان باخته بود، در حالی روی میز قضات دادگاه کیفری قرار گرفت که مادر و ناپدریاش منکر قتل او شده و فرد دیگری را عامل شکنجه مرگبار معرفی کردند.
بهگزارش خبرنگار حوادث «ایران» ساعت 11 صبح نهم اسفند 94 پزشک زن درمانگاهی در دهقان ویلای کرج با پلیس تماس گرفت و از ماجرای هولناکی خبر داد. او به مأموران گفت: «45 دقیقه قبل یک دختر یک و نیم ساله توسط پدر بزرگش به این مرکز منتقل شد که آثار کبودی و جراحت در سراسر بدنش دیده میشد. اما متأسفانه تنفس نداشت. احیای کامل انجام شد اما تلاش هایمان موثر نبود چرا که چند ساعت از مرگ دختر کوچولو گذشته بود. ضمن اینکه بیتردید دختر بچه، قربانی کودک آزاری مرگبار شده است.
بلافاصله با گزارش موضوع به بازپرس ویژه قتل تحقیقات جنایی در این باره کلید خورد.
پدر پزرگ دخترک با چشمان اشکبار گفت: «یکسال پیش دخترم طلاق گرفت و از آن به بعد شوهرش را ندیدم. تا اینکه چند ماه پیش دخترم بدون رضایت ما با مرد جوانی ازدواج کرد. امروز دخترم با نوهام به خانهمان آمدند. نوهام بیحال بود. با او دعوا کردم و پرسیدم چرا بچه به این روز افتاده است. چرا که دو روز قبل نوهام مشکلی نداشت. به همین خاطر نازنین را به درمانگاه رساندم. هرچند بچه نقس نمیکشید و... بدینترتیب بازپرس شعبه 22 دادسرای کرج بلافاصله دستور دستگیری مادر و ناپدری «نازنین» کوچولو را صادر کرد. مادر -21 ساله- پس از دستگیری در بازجوییها گفت: با همسر سابقم اختلاف شدید داشتیم و پس از تولد فرزندمان، او حاضر نشد برای دخترم شناسنامه بگیرد به همین خاطر جدا شدیم. تا اینکه 5 ماه پیش با مرد جوانی بهنام «محمد» آشنا شدم که با همسرش اختلاف داشت. بعد هم به عقد موقتاش درآمدم. «محمد» هم پسر 3 سالهای دارد که همگی با هم زندگی میکنیم. چون پدر و مادرم مخالف این ازدواج بودند، با آنها ارتباط نداشتیم. البته از مدتی قبل دختر 15 سالهای بهنام «ترمه» که از خانهشان فرار کرده و پسر جوانی که دوست همسرم است، با ما زندگی میکنند، به همین خاطر نمیدانم چه کسی دخترم را کتک زده است.«محمد» -27 ساله- نیز پس از دستگیری گفت: «همسر اولم بارها از خانه فرار کرده بود. او عاشق مرد دیگری بود و مدتهاست پس از اجرا گذاشتن مهریهاش، ناپدید شده است. بهخاطر اینکه کسی نبود از بچهام نگهداری کند و درمانده بودم با مادر «نازنین» آشنا شدم. شرایطمان شبیه هم بود و فکر میکردم همدیگر را درک میکنیم و برای بچههایمان سرپناه میشویم، اما افسوس که این طور نشد. چرا که خانهما پاتوقآدمهای فراری شده بود و همسر دومم پایبند زندگی نبود.او مدام قرص اعصاب مصرف میکرد و چون همسر سابقش حاضر نبود برای بچه شناسنامه بگیرد، دخترش را کتک میزد.
وی ادامه داد: قبل از مرگ نازنین بهدلیل جراحی، 2 روز در بیمارستان بستری بودم و وقتی به خانه برگشتم، همسرم مرا با بچهها تنها گذاشت و برای خرید شام، بیرون رفت. او از ساعت 7 غروب تا 12 شب بیرون بود و در همان فاصله متوجه شدم «نازنین» تب و تهوع دارد. وقتی مادرش به خانه برگشت، بچه را تمیز کرد و شیر داد. اما روز بعد وقتی بچه را به درمانگاه بردند، خبر مرگاش را شنیدم. بنابراین ممکن است مادر بچه یا دوستش «ترمه» او را مورد ضرب و جرح قرار داده باشند که من بیخبرم!
زن جوان پس از شنیدن اظهارات همسرش به تیم جنایی گفت: شوهرم عامل مرگ فرزندم است. چرا که وقتی برای تهیه غذا بیرون بودم دخترم را کتک زده بود.» در حالی که زن و شوهر هر کدام سعی داشتند دیگری را در ماجرای مرگ «نازنین» مقصر معرفی کنند، بر سر جداییشان توافق کردند و صیغهنامه آنها فسخ شد.
در ادامه تحقیقات، پدر نازنین با مراجعه به دادسرا خواستار قصاص عاملان مرگ دخترش شد و گفت: «بهخاطر رفتارهای غیر اخلاقی همسر سابقم حاضر نبودم برای بچه شناسنامه بگیرم تا او تنبیه شود. اماحالا بهعنوان پدر نازنین درخواست رسیدگی به پرونده مرگ فرزندم را دارم.»
بازپرس جنایی در ادامه تحقیقات دستور احضار دختر و پسر جوانی که همراه مادر «نازنین» زندگی میکردند را صادر کرد.
«حسن» 24 ساله پس از حضور در دادسرا گفت: مدتی پیش عقد کردم اما همسرم بلافاصله مهریهاش را اجرا گذاشت. به همین دلیل فرار کردم تا اینکه به طور اتفاقی با «محمد» آشنا شدم. او مغازه داشت و من در آنجا مشغول شدم. شبها هم به خانهاش میرفتم. البته دختری به نام «ترمه» هم آنجا آمد و رفت داشت. وقتی به «ترمه» پیشنهاد ازدواج دادم قهر کرد و چند روز نیامد. تا اینکه شنیدم «نازنین» مرده و بعد از آن همدیگر را ندیدیم. اما مطمئنم که «ترمه» هیچ نقشی در این ماجرا نداشته است. چون او همیشه به «نازنین» محبت میکرد و دوستش داشت.
«ترمه» - 15 ساله- نیز پساز شناسایی و احضار به دادسرا گفت: وقتی 7 ماهه بودم پدر و مادرم طلاق گرفتند و مادر بزرگم سرپرستیام را بهعهده گرفت. اما عمر پیرزن مهربان چند سال بعد به پایان رسید و عمهام سرپرستیام را بهعهده گرفت تا اینکه پدرم به سراغم آمد و با اصرار زیاد عمهام را راضی کردکه من برگردم. مدتی بعد پدرم به اتهام دزدی زندانی شد و در کنار نامادری زندگی سختی داشتم. بههمین خاطر فرار کردم و مدتی در بهزیستی ماندم. نامادریام مرا پیدا کرد و به خانه برگرداند. اما بار دیگر فرار کردم و 4 ماه سرگردان بودم تا اینکه به خانه زنی پناه بردم که آنجا در امنیت بودم. اما او دختر شیرخوارهاش را زیاد کتک میزد و نازنین همیشه ناله میکرد و درد میکشید.
«ترمه» ادامه داد: من همیشه شاهد بودم که زن جوان با عصبانیت «نازنین» را کتک میزد و دلم به حال بچه میسوخت. اما چند روز قبل از مرگ بچه، رفت و آمدم به خانه آنها قطع شد و نمیدانم چه کسی «نازنین» را شکنجه کرد و او را کشت.
سپس «ترمه» با درخواست مددکار اجتماعی، به بهزیستی کرج تحویل داده شد و مادر «نازنین» و ناپدریاش با قرار بازداشت موقت روانه زندان شدند.