اون چیه که به گردنت انداختی؟
خب طبله دیگه.
بهبه چه طبل قشنگی. کی اینو برات خریده؟
عمه برام خریده تا عاشورا تاشورا برم تو دسته بعد ١٠ بار بگم یا حسین تا بابام بیاد پیشم.
تاشورا نه پسر گلم، بگو تاسوعا. مگه بابات کجاست که نمیاد پیشت؟
یک روز قبل از تاسوعا بود که او را ملاقات کردم.
روزنامه شرق می نویسد : اسمش نیماست و پنج سال دارد. برخلاف پسربچههای همسنوسالش بسیار آرام و محجوب به نظر میرسد. هنگامی که نیما هفتروزه بود، مادرش به بهانه زندگی در خانهای شهری او و پدرش را ترک کرد و هنگامی که ۴۰روزه بود، پدرش برای بازگرداندن مادرش رفت اما او هم دیگر بازنگشت. او که مادربزرگی ۷۰ساله و فلج و دو عمه مهربان دارد، رؤیای کودکیاش را در آغوش پدری جستوجو میکند که پشت میلههای زندان است.
جوانی ۲۳ساله به نام «هدایت» تیر سال ۱۳۹۰ از روستای محل زندگیاش واقع در حوالی اسلامآباد غرب، به منظور مصالحه و بازگرداندن همسرش که به حالت قهر به منزل پدریاش رفته بود، راهی کرمانشاه میشود. او در میانه راه به وسیله تلفن همراه با منزل پدرزنش تماس میگیرد تا همسرش را از آمدن به منزل پدرش به منظور مصالحه آگاه کند. برادر همسرش گوشی منزل را پاسخ میدهد و هدایت او را در جریان آمدن به کرمانشاه و مصالحه با همسرش قرار میدهد. برادر همسرش در پاسخ به او میگوید خواهرش برای مصالحه شرایطی دارد که ابتدا باید در ملاقات خصوصی و خارج از منزل پیرامون آن صحبت کنند. آنها در صحبتهای خود قرار ملاقات را حوالی ترمینال واقع در خروجی کرمانشاه به سمت اسلامآباد غرب میگذارند. اما به محض اینکه هدایت به محل قرار میرسد، برادر همسر و پسرخاله او به وسیله قمه و با پرتاب سنگ به او حمله میکنند طوری که سرش میشکند و برای لحظاتی بیهوش میشود. هدایت به کمک رهگذران و رانندگان عبوری سر پا میایستد. در این هنگام پسرخاله همسرش با قمه به او حمله میکند و هدایت به واسطه فیزیک بدنی برتر موفق میشود قمه را از دست او بگیرد. در این هنگام برادر همسر و پسرخالهاش از دو طرف به او حمله میکنند. هدایت که به دلیل اصابت سنگ به سرش تعادل نداشت، برای آنکه طرفهای درگیری به او نزدیک نشوند، مرتب قمه را در دو طرف خود حرکت میدهد. ناگهان پسرخاله همسرش به او نزدیک میشود و مورد اصابت قمه قرار میگیرد. در این هنگام مردم در اطراف آنها تجمع میکنند، هدایت از فرصت پیشآمده استفاده کرده و از محل درگیری فرار میکند. او که از مجروحشدن پسرخاله همسر خود اطلاع داشت، احتمال میدهد خانواده همسرش برای گرفتن انتقام و درگیری مجدد به روستای محل سکونتش بروند. بنابراین تصمیم میگیرد برای مدتی به منزل یکی از اقوام خود به تهران برود. او بلافاصله تصمیم خود را عملی میکند. شب همان روز به ترمینال غرب تهران میرسد. اما هنگامی که از ترمینال غرب خارج میشود، به دلیل شدت جراحتهای واردشده به سرش، در خیابان آزادی تهران بیهوش میشود و به حالت کما میرود و در نهایت به وسیله شخصی ناشناس به بیمارستان شهید فیاضبخش منتقل میشود. براساس گزارش پزشکی قانونی مندرج در دادنامه، هدایت به مدت چهار روز در بیمارستان شهید فیاضبخش تهران در حالت کما به سر میبرد تا اینکه در پایان روز چهارم به هوش میآید. پلیس مستقر در بیمارستان ابتدا او را از فوت پسرخاله همسرش آگاه و سپس دستگیرش میکند. براساس مستندات پرونده ساعت ١٣:٣٠، ۲۶ مهرماه سال ۹۰ در یک تماس تلفنی پلیس ۱۱۰ از وقوع یک درگیری که منجر به مجروحیت یک نفر شده، آگاه و اکیپی از مأموران راهی محل درگیری میشود. با رسیدن پلیس به محل وقوع نزاع، فرد مصدوم عامل مجروحیت خود را شخصی به نام هدایت معرفی میکند که پس از درگیری از محل متواری شده است. پس از تنظیم شکایت علیه ضارب، مصدوم به وسیله اورژانس به بیمارستان طالقانی کرمانشاه منتقل، اما به دلیل شدت جراحات پس از چند ساعت در همان بیمارستان فوت میشود. با پیگیریهای مرکز پلیس کرمانشاه و اعلام تعقیب هدایت، پلیس مستقر در بیمارستان فیاضبخش تهران، مرکز پلیس کرمانشاه را در جریان بستریبودن یک بیمار با مشخصات اعلامشده قرار میدهد. پس از آنکه هدایت از حالت کما خارج میشود و دوران نقاهت را سپری میکند، به صورت تحتالحفظ به کرمانشاه منتقل و تحویل دادسرا میشود. در نهایت هدایت به جرم قتل نفس به قصاص محکوم میشود. همچنین برادر همسر هدایت به دلیل ضربوشتم هدایت که منجر به جراحت او شده بود، محکوم به پرداخت دیه میشود. پس از صدور حکم قصاص، خانواده مقتول اعلام کردند که در صورت دریافت ۷۰۰ میلیون تومان بهعنوان خونبها حاضر به انصراف از اجرای حکم قصاص خواهند شد. خانواده هدایت با حضور در شورای سازش استان، ناتوانی خود را از تهیه چنین مبلغی بهعنوان خونبها اعلام کردند؛ سرانجام با تلاشهای مستمر اعضای شورای حل اختلاف استان، خانواده مقتول مبلغ خونبهای فرزندشان را تا مبلغ ۳۰۰ میلیون تومان کاهش دادند و اعلام کردند دیگر به هیچ عنوان از مبلغ اعلامشده کسر نخواهند کرد. پس از آن درگیری، نیمای کوچک به همراه مادر بزرگ ۷۰ساله و فلج خود و عمه جوان و مجردش به ساوه نقل مکان کردند و تمام مسئولیت تهیه و جمعآوری خونبها و امور مربوط به جلب رضایت از خانواده مقتول بهتنهایی بر عهده عمه میانسال او افتاد که او هم تا این لحظه در این زمینه ناموفق بوده است. عمه بزرگ نیما که تحت فشار شرایط موجود دچار عارضه قلبی شده است، در گفتوگو با خبرنگار «شرق» گفت: «با فروش خانه روستایی و زمین کشاورزی که میراث پدر خدابیامرزمان بود و گرفتن وام و با کمک فامیل و آشنایان توانستیم ۲۲۰ میلیون تومان تهیه کنیم. ستاد دیه هم رفتم اما آنها به جرائم عمدی کمک نمیکنند. خانواده مقتول هم اعلام کرده یک ریال از ۳۰۰ میلیون تومان کم نمیکنند. تمامی این مشکلات یک طرف، حالا که نیما بزرگ شده است، هر روز بهانه پدرش را میگیرد و بهشدت افسرده شده. به دلیل مسافت طولانی کرمانشاه تا ساوه، چند ماه به چند ماه او را برای ملاقات پدرش به کرمانشاه میآورم تا از پشت شیشه با پدرش صحبت کند. او به تعداد انگشتان یک دست هم آغوش پدرش را احساس نکرده. تازگیها وقتی در ملاقات حضوری به آغوش پدرش میرود، با هزار بدبختی او را از پدرش جدا میکنیم و نمیخواهد از پدرش جدا شود. چند وقت پیش هم از شورای حل اختلاف خبر دادند که برادرم درخواست اجرای حکم خود را به صورت کتبی به اجرای احکام فرستاده است و شورا باید این درخواست را به خانواده مقتول خبر میدادند. با خواهشها و گریههای من درخواست برادرم را به خانواده مقتول ابلاغ نکردند. نیما برای اینکه پدرش را برای همیشه داشته باشد، ۸۰ میلیون تومان کم دارد. تاسوعا و عاشورای امسال او در دستههای عزاداری با دل پاکش از خدا و امامحسین(ع) کمک خواست. شما را به امام حسین به نیما کمک کنید، پدرش از اعدام نجات پیدا کند».
نیمای کوچک در ادامه راه آزادی پدرش چشم به آسمان و دستهای مهربان مردم نیکوکار دارد. افراد خیری که تمایل دارند به آزادی پدر نیما کمک کنند، میتوانند وجوه نقد خود را به شماره حساب ٣٥٤١٧٥٩٤١ بانک قرضالحسنه رسالت و شماره کارت ٥٠٤١٧٢١٠٣٩٦٧٢٤٧٣ به نام خانم رسمیه نامدارخانی که متعلق به خواهر زندانی است، واریز کنند.
منبع : روزنامه شرق