در روزهای پایانی ماه سپتامبر، آلکس رینولد، دختر جوانی که به همراه دوستپسر خود جهانگردی میکند، در پی سفرش به ایران از آزار جنسی که دیده بود، نوشت. گزارشی که خصوصا میان ایرانیها در شبکههای اجتماعی دست به دست شد و احساس همدردی، شرم و گاه ناباوری را با خود به همراه داشت. رینولد نوشته بود احساس بازیگر فیلمهای پورن بودن به او دست داده بود.
رینولد در یادداشت خود نوشته بود به مغازهای وارد شده بود و دوستان صاحب مغازه از او فیلمبرداری میکردند، تلفن از صورت او تا پاهایش بالا و پایین میشد و مغازهدار هم به سینههایش نگاه میکرد. مردی در نبود دوستپسرش به او پیشنهاد سکس داده و سعی کرده بود او را ببوسد. رینولد نوشته برای جلب توجه کمتر، خنده را از صورتش محو کرد تا از خود مقابل این آزارهای جنسی محافظت کند.
رینولد در گفت و گو با ایران وایر از یک حس آزاردهنده دیگر می گوید: « ایران که بودم چندباری پیش آمد که پسرها عکس دوستدخترهایشان را در موبایلشان به من نشان دادند. در هر عکسی با یک دختر بودند و جلوی دوربین ژست گرفته بودند. یکی دو موردی هم با دخترهای غیر ایرانی بودند. از کجا معلوم الان همین کار را با عکس من نکنند؟»
حس «آزاردهندهای» که رینولد از آن صحبت میکند، شاید در ظاهر ضرری نداشته باشد و به کسی آسیب نزند اما «نمیدانید وقتی دارند عکسها را نشان میدهند، چه چیزهایی را به چه کسانی میگویند.»
به گفته رینولد دلیلی که باعث نوشتن تجربههای او شده بود ماجراهایی بود که دیگران از سر گذرانده بودند و برای او تعریف کرده بودند: «دختری را به دیوار چسبانده بودند و آن قدر محکم فشارش داده بودند که کبود شده بود. در عرض چهار روز، این چهارمین تجربه آزار جنسی او بود؛ یعنی دقیقا در همان چهار روز اولی که آمده بود ایران.»
رینولد یک مثال دیگر می زند، دختری هنگکنگی که برای اقامت در ایران از "کوچ سرفینگ" که یک شبکه اجتماعی «مهماننوازی رایگان» است، استفاده کرده بود، نزد خانوادهای اقامت میگزیند: «همسر مردِ خانواده باید میرفت سر کار. به محض اینکه از خانه خارج شد، مرد به این دختر پیشنهاد سکس میدهد. و جالب اینکه مادر این آقا در خانه بود.» در حالیکه تصور میشود زندگی در کنار یک خانواده، محیط امنتری است.
رینولد که کشورهای مختلفی را زیر پا گذاشته، میگوید تجربههای مشابهی دارد اما اگرچه «ایران بدترین تجربه من نبود ولی در عینحال آزار و اذیتهای جنسی نسبت به کشورهای دیگر، بیشتر از همه در ایران اتفاق میفتد. شاید چون مردهای ایرانی اعتماد به نفس بیشتری دارند. خیلی زیاد پیش آمد که جلو آمدند و سلام کردند و سوالهایی پرسیدند.»
از جمله عکس های آلکس از سفرش به ایراناو تعریف میکند وقتی در کشورهای آفریقایی جلوی دوربین ایستاده بود چندین مرد جلو آمده و سینههای او را گرفتند. مردهای برمهای برای جلب توجه رینولد برایش سوت میکشیدند یا متلک میگفتند. او در پاکستان هم تجربه مشابهی از دست زدن به سینهها و باسناش دارد. البته آمریکا، محل تولد و زندگیاش هم از این آزارها به دور نیست: «عمیقا باور دارم که آمریکا از این نظر، یکی از بدترین کشورهای دنیا است. بارها شده که دنبالم راه افتادهاند، خودشان را به من چسباندهاند، سرم داد کشیدهاند و برای اینکه توجه من را به خودشان جلب کنند، چیزی به سمتم پرت کردهاند.»
به روایت رینولد، دوستپسرش سباستین با دیدن و شنیدن این روایتها «احساس شرم» میکند که مردها «به این راحتی» بدون آنکه مجازات شوند، مایه آزار و اذیت زنان میشوند. رینولد میگوید سباستین تا آنجا که به سفر مربوط است، به این نتیجه رسیده که «مرد بودن بهتر از زن بودن است». اغلب این آزارها زمانی برای رینولد اتفاق افتاد که سباستین او را همراهی نکرده بود.
رینولد در بخشی از یادداشت خود نوشته اگرچه نمیداند دلیل آزار و اذیتهای جنسی که از سوی مردهای ایرانی مواجه شده، چیست اما حدس میزند به خاطر «خارجی» بودن اوست و مردان فکر میکنند همه دختران غیرایرانی به راحتی وارد رابطه جنسی میشوند. اما آیا فقط خارجی بودن رینولد در میان هست؟
سیما چهار سال است که در فرانسه زندگی میکند. درس میخواند و هنر نیز آموزش میدهد. هر سال در سفر به ایران، دو ماه را در کشور خودش اقامت میکند. اما روایتهای او از آزار و اذیتهای جنسی مشابه همان رفتارهایی است که بر سر رینولد آمده. سیما میگوید که آزار و اذیت جنسی در خیابان و دست کشیدن به بدن زنان هر روز از سوی قشرهای مختلف اتفاق میفتد، فقط شکل آن تغییر می کند.
او به "ایرانوایر" میگوید در آخرین سفری که به ایران داشت همدانشگاهی قدیمیاش از او خواسته بود که بر آثار هنریاش نقدی کند: «دفعه اول رفتم و کارهایش را نقد کردم. بار دیگر دعوت کردم. دوباره رفتم اما ناگهان گفت چقدر عینکت به تو میآید، بگذار یک لب از تو بگیرم، شوکه شده بودم و نمیدانستم چطور باید از آن مخمصه فرار کنم.»
او که تجربه زندگی در خارج از ایران را دارد، در مقایسه دو فرهنگ میگوید: «در ایران مردها انتخاب میکنند به چه کسی هجوم ببرند و انگار تو به عنوان یک زن اجازه بله یا نه گفتن هم نداری. مجوز با زن نیست و حتی انگار به تو افتخار میدهند که ناگهان حریم شخصیات را میدرند. در اروپا طرف مقابل اول دو کلام حرف میزند و اگر فهمید مشکلی نداری، کنارت مینشیند، از تو اجازه میگیرد دستت را بگیرد. تجربههایی که در ایران داشتم، باعث شد مدتها طول بکشد قبول کنم جلو آمدن مردان فقط برای پاسخگویی به تمناهای جنسیشان نیست. اما به محض اینکه مرد ایرانی به من نزدیک میشود، میفهمم نوع نگاهش انگار برگرفته از نوع هورمون تهاجمیاش است.»