همینطور که در واگن قدم میزند و از جنس مرغوب روسریهای سوپرنخش تعریف میکند، لوگوی شرکت «نایک» از زیر دمپای شلوارش خود را نشان میدهد که رنگ آبی آن را با روسریاش ست کرده است. موهایش را بلوند کرده و آرایش کامل دارد. سعی میکند با ناز دخترانهای جواب مشتریها را بدهد. خوب از پسش برمیآید و به فاصلهی یک ایستگاه سه روسری 15 هزارتومانی میفروشد. قطار که میرسد، چمدانش را برمیدارد و زیر لب غر میزند.
ـ تو تازهکاری؟ قیافهات به فروشندهها نمیخوره؟
ـ نه تازهکار نیستم اما همیشه نمییام مترو. گاهی وقتا که پول لازم داشته باشم.
ـ یعنی تو خونهداری و هر وقت پول بخوای میای مترو؟
ـ اوهوم.
ـ ازدواج کردی؟
ـ نه مجردم. با خانوادهام زندگی میکنم.
ـ پدرت زنده است؟
ـ آره. پدرم کارمند دولت بود. الان بازنشسته است.
ـ ناراحت نمیشی اگه بپرسم برای چه کاری پول لازم داری؟
ـ میخوام دماغمو عمل کنم ولی پول ندارم.
ـ فقط همین؟
ـ همین چیه؟؟ فکر کردی خرجش کمه؟ اومدم دو سه ماه کار کنم و برای خرج عملم پول دربیارم. سوال بعدی؟ اجازه میدی به کارمون برسیم، خانم خبرنگار؟
او سوار قطار بعدی میشود تا روسریهای بیشتری بفروشد و خرج عمل بینیاش را که البته به نظر دارای نقص چندانی هم نیست ، به دست آورد. ثابت نشستن در یک ایستگاه به تجارت زیرزمینیشان صدمه میزند و ترجیح میدهند قطارها و خطوط رفت و آمدشان را به طور مداوم تغییر دهند. البته چند وقتی میشود که مترو تهران طرحی جدید برای ساماندهی دستفروشان ارائه کرده است. شرکت مترو تهران اعلام کرده است که قصد دارد در راستای توانمندسازی بانوان دستفروش مترو 102 غرفه در ایستگاهها را در اختیار آنها قرار دهد و گفته میشود دستورالعمل این طرح آمادهی ابلاغ است.
تردد در واگنهای شلوغ مترو کار هرروزه زنان دستفروش است 7 مردادماه 95 ـ خط 4 مترو تهران (ایستگاه تئاتر شهر) آنها که هر روز با مترو تردد میکنند، او را دیدهاند. از فروشندههای خیلی قدیمی مترو است و هر چند وقت، اجناس متفاوتی میفروشد. آن روز برای او روز خوبی نبود. تبلیغاتش برای کیفیت و قیمت کم اجناسش بیفایده بودند. نشست روی صندلی ایستگاه. کیفش را زمین گذاشت و تسبیحش را دست گرفت. چشمانش را بست و شروع کرد زیر لب ذکر گفتن.
ـ خیلی وقته میای مترو؟
ـ 10 ساله.
ـ یعنی 10 ساله که فقط با دستفروشی تو مترو پول در میاری؟
ـ آره. زندگی این طوریه دیگه گل من. زندگیم انقد سخت نبود. 15 سال کارمند مخابرات بودم. البته قراردادی. همه چیز خیلی خوب بود؛ خیلی. تا اینکه یک سال تصمیم گرفتن، قراردادهامون را تمدید نکنن. 27 روز هم مجانی کار کردیم اما خبری نبود. خلاصه یه روز صبح اومدن و گفتن تغییراتی ایجاد شده، ما هم کاری از دستمون برنمییاد، تشریف ببرید! من موندم و یه بچه با کلی مسئولیت.
ـ از این راه از پس همه مسئولیتهای زندگی بر میای؟ پولش کفاف زندگیتو میده؟
ـ چی بگم؟ مترو پیرم کرده. کبد، قلب، معده و...مریض شدم دیگه. خیلی اوضاع سختی دارم، اما چاره دیگهای هم ندارم. روزای اول که مییومدم هیچ کس باورش نمیشد من بچه داشته باشم. حالا خیلی از نظر جسمی آسیب دیدم. کار اینجا سخته. باور کن دوست ندارم هر روز اینجا باشم. مجبورم.
ـ رفتار آدمای تو قطار روی شرایط روحیات تاثیر نمیذاره؟
ـ معمولا بهمون چپ چپ نگاه میکنن. لباس پوشیدنمونو مسخره میکنن. حتی حرف زدنمونو. من موقع فروشندگی تو چشمای کسی نگاه نمیکنم. میدونی چرا؟ خجالت میکشم. بعد 10 سال هنوزم خجالت میکشم.
ـ تو این 10 سال هیچوقت دنبال شغل دیگهای رفتی؟
ـ هر جا دنبال کار رفتم، یه انتظاری ازم داشتن. خیالم راحته که اینجا پول حلال در میارم. همین.
ـ ولی تو خیلی زن توانمندی هستی. صدای خیلی خوبی داری و بدون هیچ تپقی جنست رو به مشتری معرفی میکنی. فن بیان خوب داری. اصلا هیچوقت بهش فکر کردی که بری رادیو؟
ـ میدونی چقدر دنبالش بودم؟ نشد که نشد. نه فقط من. خیلی از زنای اینجا صداشون خوبه.
ـ اینجا، توی مترو عزت زنونهات، خدشهدار نمیشه؟
ـ (اینجا بغضش میترکد.) صبح تا شب دارم اینجا کار میکنم. اینکه میگم صبح تا شب یعنی صبح تا شبا! موقع برگشت به خونه اون وقتی که میشینم تو تاکسی زار زار میزنم، زیر گریه. با خودم میگم، خدایا آخه این بود سرنوشت؟ این بود زندگی؟
چند زن دستفروش دیگر دورمان جمع شدهاند. همهشان سر تاسف تکان میدهند. نمیدانم تاسف به حال خودشان است یا به حال او. نمیتواند، بغض و اندوهش را جمع کند. تسبیحش را میگذارد در کیفش و سریع کیسه را بر میدارد تا از قطار جا نماند. خیلی زود میان جمعیت گم میشود و دوباره برمیگردد سر کار همیشگی که از آن خجالت میکشد.
سراغ زنهای دیگر هم میروم؛ زنانی که داستانهای گوناگونی آنها را در زیرزمین پایتخت جمع کرده است؛ یکی شوهرش معتاد است، آن یکی از تولیدی خیاطی اخراج شده، یکی دیگر شوهرش افتاده زندان و بچههایش سرپناهی ندارند.
اما رئیس ستاد توانمندسازی زنان سرپرست خانوار شهرداری تهران به تازگی اظهارات جدیدی دربارهی پدیدهی زنان دستفروش در مترو داشته است.
فهیمه فیروزفر گفته است: «جلسات و رایزنیهایی با شرکت بهرهبرداری مترو داشتهایم و قرار شده خانمهای دستفروشی که نیازمند واقعی هستند و از شرایط مورد نظر ستاد برخوردارند به مراکز کوثر و بازارچههای خوداشتغالی معرفی شوند.»
او دربارهی فلسفهی این طرح نیز گفته است:«فلسفهی حمایت ما از این طرح آن است که در شرایط ممنوعیت هرگونه دستفروشی در مترو، افراد نیازمند که از این طریق خرج خانواده را میدهند، ضرر نبینند و دچار مشکلات جبرانناپذیر نشوند. بر این اساس، ثبت نام و حضور در مراکز کوثر برای خانمها کاملاً اختیاری است و افراد درصورت احراز شرایط مورد نظر ستاد و وجود ظرفیت لازم در مراکز کوثر پذیرفته میشوند.»