فرهیختگان :دو سال قبل پرونده ستایشی دیگر در ورامین و این بار در سکوت خبری رقم خورد و هیچکس از سرنوشت تلخ پسر هفت ساله افغان که قربانی جنایتی سیاه شده بود، مطلع نشد. هشت روز بعد از ناپدید شدن هادی هفت ساله فقط نیمی از جمجمه و تعدادی از استخوانهای کوچکش پیدا شد و مرد ایرانی که به اتهام قتل وی بازداشت شده بود، دیروز و در حالی که لبخند میزد در دادگاه خودش را به دیوانگی زد و به سوالات هیات قضایی جوابهای سربالا داد.
سوم خرداد 93 پسر هفت ساله افغان به نام هادی در راه بازگشت از مدرسه در روستای قلعه نو ورامین ناپدید شد. تلاش برای افشای راز ناپدید شدن پسر خردسال آغاز شده بود که دوستان هادی گفتند آخرین بار این پسربچه را همراه مرد ایرانی به نام امیر دیدهاند. به این ترتیب امیر 28 ساله بازداشت شد، اما خودش را بیاطلاع از سرنوشت شوم پسر بچه افغان نشان داد. هشت شبانهروز از این ماجرا گذشته و تلاش اهالی روستا نیز برای یافتن هادی نتیجه نداده بود که امیر پسرعموهای هادی را به گندمزار حاشیه روستا برد و آنها با استخوانهای کوچک یک کودک زیر درخت توت روبهرو شدند. پلیس در جریان قرار گرفت و بقایای جنازه به پزشکی قانونی فرستاده شد. در حالی که آزمایش DNA نشان داد بقایای استخوانها متعلق به پسر بچه افغان است، در بررسیها اثری از سوزاندن با اسید یا به آتش کشیدن جنازه به دست نیامد و مشخص شد جنازه احتمالا در این مدت خوراک حیوانات وحشی شده است. امیر در اداره اگاهی به جنایت اعتراف کرد و گفت: «من دوست هادی بودم. او را سوار دوچرخهام کردم تا به گندمزار برویم. زیر درخت توت نشستیم و با هم توت خوردیم. همان موقع بود که وسوسه شدم و فکر آزار پسربچه به ذهنم رسید، اما او که متوجه ماجرا شده بود قصد فرار داشت که با سنگ به سر او زدم و به خانه برگشتم. چهار روز بعد که اهالی روستا دنبال هادی میگشتند به گندمزار برگشتم و با جنازه او روبهرو شدم که متعفن شده بود. من بار دیگر به خانه رفتم و چند روز بعد پسر عموهای هادی را به محل جنایت بردم.» این متهم دیروز در حالی در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست امین مقدمزهرا و با حضور دو مستشار پای میز محاکمه ایستاد که پدر و مادر قربانی برای او حکم قصاص خواستند. وقتی امیر پشت تریبون دفاع ایستاد، خودش را به دیوانگی زد و در حالی که در تمام مراحل بازجویی لبخند بر لب داشت با خونسردی به سوالات هیات قضایی جوابهای سربالا داد. این پسر مدعی شد ضربهای که با سنگ بر سر پسربچه افغان زده بود، موجب مرگ او نشده است. سپس وکیل متهم به دفاع پرداخت و ادعای عجیبی مطرح کرد. وی گفت: «مدتی پیش کودکی در همین روستا ربوده شده و پس از قتل کلیهها و کبدش به سرقت رفته بود. بعید به نظر نمیرسد که هادی نیز بر اثر ضربه سنگ از سوی امیر بیهوش و سپس در دام قاچاقچیان انسان گرفتار شده باشد، چون موکلم در مراحل بازجویی گفته وقتی گندمزار را ترک کرده هادی هنوز زنده بوده است.»
در پایان جلسه هیات قضایی وارد شور شد تا رای صادر کند.
مادر متهم : پسرم عقبمانده ذهنی است
مادر متهم در پایان دادگاه به «فرهیختگان» گفت: «وقتی امیر 6 ماهه بود متوجه شدیم که دچار عقبماندگی ذهنی است. او فرزند دوم خانواده بود و غیر از او یک دختر و پسر دیگر دارم که آنها سالم هستند. امیر سالها تحت درمان پزشک بود و 12سال در مدرسه استثنایی درس خواند، اما حتی خواندن و نوشتن هم یاد نگرفت. امیر در روز 15 قرص میخورد و پزشکان بارها از ما خواستند او را در بیمارستان بستری کنیم، اما من و همسرم قبول نکردیم. ما همیشه خودمان مراقب او بودیم و هنوز هم باور نداریم پسرمان دست به جنایت زده باشد. این زن کارت امیر را که در آن ثبت شده بود امیر عقبمانده ذهنی است نشان داد و گفت: «پسرم با آنکه 28سال داشت همبازی پسرهای خیلی کوچک بود و همین مساله ثابت میکند او عقبمانده ذهنی و بیمار روانی است.»
متهم : پسرعموهای هادی او را کشتهاند
چقدر درس خواندهای؟
درس نخواندهام.
چرا همراه هادی به گندمزار رفتی؟
رفتیم تا با هم توت بخوریم.
چرا او را کشتی؟
من او را نکشتم. او دوچرخهام را هل داد، به من فحش داد و من هم یک سنگ به سمت او پرتاب کردم که از سرش خون آمد.
چرا او را به بیمارستان منتقل نکردی؟
او زنده بود. به خانه برگشتم و ترسیدم به پدر و مادرم حرفی بزنم.
وقتی گندمزار را ترک کردی هادی هنوز زنده بود؟
تندتند نفس میکشید.
تو چه کار کردی؟
دستهایم خونی بود. آنها را در جوی آب شستم و سنگ را هم به چاه آب انداختم.
اگر تو او را نکشتی پس چه کسی او را کشته است؟
پسرعموهایش او را کشتهاند.
از قتل هادی پشیمان نیستی؟
نه او به من فحش داد.
پدر قربانی: جنازه پسرم را حیوانات وحشی خورده بودند
چند فرزند دارید؟
سه فرزند داشتم و هادی پسر دومم بود، اما حالا یک دختر و یک پسر دارم.
چند سال پیش به ایران آمدید؟
سال 84 همراه همسرم برای کار و با مجوز قانونی به ایران آمدم و مشغول کار شدم.
هادی در کلاس چندم درس میخواند؟
او کلاس اول بود که در راه بازگشت از مدرسه ناپدید شد و ما همه جا را دنبال او گشتیم.
چطور جنازه را پیدا کردید؟
هشت شبانهروز خواب و خوراک نداشتیم تا اینکه امیر پسر برادرم را به محل جنایت برده بود. حتی جنازه پسرم هم پیدا نشد و فقط نیمی از جمجمه و چند استخوان کوچک را تحویلمان دادند.
راضی به گذشت نمیشوید؟
حتی خانواده امیر برای دلجویی هم پیش ما نیامدهاند. زنده بودن امیر برای جامعه خطرناک است و به همین خاطر برایش تقاضای قصاص داریم.
قدیمی ترین هاجدیدترین هابهترین هابدترین هادیدگاه خوانندگان