کار یک باره شد، چه عرض کنم
سنگها خاره شد، چه عرض کنم
شیخ آن کاره شد، چه عرض کنم
یار پتیاره شد چه، عرض کنم
آن که دائم نماز شب میخواند
اسب تقوا به نفس خود میراند
تا فلک روی صندلیش نشاند
نفس، اماره شد، چه عرض کنم
دائمن ذکر بر لبش جاری
اهل تقوا و خویشتنداری
روزها روزه شب به بیداری
حال میخواره شد، چه عرض کنم
گفته بودیم نهی از منکر
مهرورزی بود نه چیز دگر
حال آن پنجهی نوازشگر
قمه قداره شد، چه عرض کنم
اولش اتحاد و یکرنگی
بعد شد دگمی و نظرتنگی
حال آن گفتمان فرهنگی
تیر و خمپاره شد، چه عرض کنم
رفته بودیم انقلاب کنیم
دل خوش را به قند آب کنیم
کی بنا بود «دس به آب» کنیم
خوشی آواره شد، چه عرض کنم
انقلابی که بود جانانه
رفت صادر شود به بیگانه
حال در پشت بام هر خانه
دیش و مهواره شد، چه عرض کنم
گاو کشتیم نذر آقا جان
گوشتش سهم بهتر از مایان
پهن و دم و سم و رودهی آن
سهم بیچاره شد، چه عرض کنم
پول نفت میان سفرهی ما
خرج شد، خرج، خرج اعطینا
یا انرژی هستهای شد یا
بمب و طیاره شد، چه عرض کنم
رای دادیم و رایِمان آری
خشت بر خشت خلقسالاری
حال ملت به جای هر کاری
پاک بیکاره شد، چه عرض کنم
میل بالانشینیاش در سر
رفت بالا و رفت بالاتر
آن قدر رفت و رفت تا آخر
مثل فواره شد، چه عرض کنم
هی نمودیم وعدهدرمانی
برق مجانی آب مجانی
زرد از وعدههای مامانی
رنگ رخساره شد، چه عرض کنم
تا به سر قلهی رفاه رسند
شد مقرر که گام بردارند
گام هالو سریع بود و بلند
خشتکش پاره شد، چه عرض کنم