پس از اعلام دفن فرزندم در سال ۱۳۶۳ از طرف بیمارستان سجاد، مدارک نشان می دهد فرزندم هنوز زنده است.
سید فاضل هاشمی در ارسال گزارشی برای انتخاب خبر نوشته است: ساعت ۱:۴۵ بعد از نیمه شب سوم دی سال ۱۳۶۳ همسر اینجانب در بیمارستان سجاد تهران وضع حمل نمود و نوزاد پسری در کمال صحت و سلامت بصورت زایمان طبیعی به دنیا اورد و در مدارک موجود قید شده نوزاد کاملا سالم است.
مادر کودک در بخش ۳ بیمارستان(بخش جراحی زنان واقع در طبقه ۳ بیمارستان) بستری شد. در حالی که نوزاد در طبقه اول یعنی بخش نوزادان ودور از مادر قرار داشت(مدارک موجود است) گواهی ولادت نوزاد توسط خانم دکتر رقیه مهر انگیز طباطبایی صادر شد.
براساس مدارک موجود و برگه های تشخیص و پذیرش مادر و برگه ی تشخیص و پدیرش کودک، قید شده کودک فقط زردی داشته.
ساعت ۹ صبح همان روز مادر را بدون اینکه به نوزاد شیر داده باشد مرخص شد و به توصیه خانم دکتر طباطبایی برای اطمینان از شرایط مناسب نگهداری نوزاد در سرمای زمستان قرار شد کودک برای چند روز در بیمارستان نگهداری شود. اینجانب در سه روز متوالی هر روز به بیمارستان مراجعه کردم و فرزندام را در حالی که کاملا سالم بود ملاقات می کردم. در این سه روز هیچ یک از پرسنل اشاره به ناقص بودن نوزادم نکردند.
در روز ۰۶/۱۰/۱۳۶۳ اینجانب برای ترخیص نوزادم به اطاق نوزادان مراجعت کردم اما کودکم را نه دیده م. پرستاران به من اطلاع دادند که دکتر از غندی خواهان صحبت کردن با من است. پس از مدتی دکتر نوزاد "محمد ازغندی امده و به من گفت" فرزند شما عقب مانده مغزی و قلبی بوده و به همین دلیل فوت شده و اگر زنده می ماند شما و او گرفتارمی شدید پس این اتفاق به نفع شما بوده و نگران فرزند بعدی خود نباشید که چنین نخواهد بود". اینجانب بدون دیدن جسد نوزاد و بدون دریافت سندی دال بر عقب ماندگی یا فوت او و با حسن نیت تمام گفته های دکتر را پذیرفتم و بیمارستان را ترک کردم. قابل ذکر است با وجود خصوصی بودن بیمارستان هزینه ای برای سه روز بستری شدن نوزاد از من در خواست نشد؟ و تنها مبلغ هزار تومان بابت تدفین از من گرفته شد.
سال ۱۳۷۴ پس از گذشت ۱۱ سال از ماجرا اینجانب با مشاهده گزارشات روزنامه ای مبنی بر سرقت نوزادان از برخی بیمارستان ها کنجکاو شدم و تصمیم بر پیگیری می گردم. با مراجعه به بایگانی هیچ مدرکی مبنی بر فوت نوزادم پیدا نکردم.
بلافاصله از بیمارستان شکایت کردم و خواستار رسیدگی به موضوع شدم. دادگاه پس از بررسی درخواست موضوع را از بهشت زهرا پیگیری می کند. بهشت زهرا رونوشت برابر اصل اعلامیه فوت شماره ۳۰۷۴۸ را به دادگاه ارایه کرد(مدارک موجود است).
نکاتی در این اعلامیه وجود دارد قابل تامل است:
* تاربخ صدور اعلامیه هشت روز بعد از اعلام فوت نوزاد به این جانب یعنی ۱۴ /۱۰/ ۱۳۶۳
* عدم درج تاریخ فوت نوزاد؟
* عدم درج نام پدر ومادر نوزاد*
* عدم درج جنس نوزاد(پسر یا دختر) *
* فاقد امضای معرف جسد وتنها نام صادر کننده اعلا میه ان را امضا کرد(محمود صباغ)
* علت مرگ را نارس بودن نوزاد ذکر کرده واین با مدارک موجود در بیمارستان که حاکی از سلامت نوزاد تناقض دارد
این اعلامیه مربوط به قبر شماره قطعه ۹۳ وردیف ۱۲۱وشماره ۹۳ وبا توجه به مدرک بهشت زهرا این قبر نیز متعلق به نوزاد دیگری به نام صالح ابادی است که از بیمارستان مهدیه منتقل شده (مدارک موجود است).
لازم به ذکر است بقیه اعلامیه های فوت بهشت زهرا دارای اطلاعات کامل بوده؟
دادگاه با توجه به این اعلامیه فوت حکم تبرئه بیمارستان را صادر کرد.
اینجانب مجددا پیگیری کردم وبه دادستان کل کشور شکایت کردم. دادستان هم به این اعلامیه اعتراض می کند و از سازمان بازررسی کل کشور مامور پیگیری این موضوع می شود.
همزمان اینجانب از طرف وزارت بهداشت پیگیری این موضوع کردم که گزارش تهیئه شده که تایید بر سالم بودن نوزاد می کند و بیمارستان هیچ مدرک مبنی بر فوت نوزاد صادر نکرده و درخواست پیگیری جدی و نیاز به بازجوئیهای مکرر نموده که تا بحال انجام نشده است.
مدارک موجود در بیمارستان نشان می دهد برگه پذیرش و تشخیص مربوط به مادر نوزاد حاوی اطلاعات و کامل بوده و پزشک معالج نیز امضا کرده، اما برگه نوازد من فاقد اطلاعات لازم می باشد.
برگه نوزاد دارای نقص های به شرح زیر است:
* سیر بیمار در بیمارستان
* وضعیت بیمار در هنگام ترخیص
* و از همه مهمتر عدم امضا توسط پزشک معالج
* فاقد اطلاعات قسمت فوت شده
این موارد همگی نشان دهنده آن است که پزشک نوزاد(محمد ازغندی) هیچ مدرکی علیه خود باقی نگذاشته و به صورت شفاهی فوت نوزادم را به اینجانب اعلام کرده است.
در سال ۱۳۷۴ اینجانب در خواست نبش قبر نمودم که با درخواست من موافقت نشد و پرونده مختومه شد.
سال ۱۳۸۷ حدود ۱۳ سال بعد مجددا شکایت کردم که دادیار پرونده خواستار اعلامیه فوت شد.
کارمند بهشت زهرا کپی برابر اصل اعلامیه فوت را از قسمت پایین کاغذ برید و سپس آن را برای دادیار فرستاد. اما دادیار متوجه شد که اعلامیه ناقص است و قسمت نام و صادر کننده ی آن حذف شده است. بنابراین خواستار ارسال اصل اعلامیه فوت شد.
پس از مشاهده ی اعلامیه فوت اصلی، دادیار دستور به نبش قبر نمود.(قبری که طبق مدارک بهشت زهرا دو نفر میایستی در آن دفن شده باشند) اما با نبش قبر مشخص شد که تنها یک جسد در آن موجود است که مربوط به خانواده صالح آبادی است.
در هنگام نبش قبر، ماموری از طرف آزمیشکاه کوثر حاضر بود و با برداشتن نمونه های از پیکر، آن را به آزمایشگاه انتقال داد. آن زمان آزمایشگاه قادر به آزمایش(دی ان ای) از آن آستخوان نبود و فقط اندازه های استخوانها مقایسه کردند که با اندازه های ذکر شده در مدارک پزشکی نوزاد من مطابقت نداشت.
مدارک نشان می دهد که پزشک قانونی نیز این عدم تطابق را تایید کرد است.
اخیرا و پس از سه سال و با پیشرفت وسایل آزمایشگاه قادر آزمایش(دی ان ای) از همان استخون ها شدند و در یافتند که این نمونه استخوان مربوط به فرزند ما نیست.
مدارک بهشت زهرا نشان داد که نوزاد نارسی در تاریخ( ۲۷/۹/۱۳۶۳) در همان بیمارستان به نام ابو الحسنی فوت شده و تا زمان اعلام فوت نوزاد من به این جانب یعنی تاریخ (۶/۱۰/۱۳۶۳) در بیمارستان نگهداری شده است. این جسد نهایتا تا تاریخ(۱۴/۱۰/۱۳۶۳) یعنی همان روزی که برای فرزندم اعلامیه فوت صادر کردند در بیمارستان نگهداری شد(۱۸ روز) تا اگر ما جسد نوزاد ما خواستیم ببینیم به جای نوزاد ما این جسد به ما نشان داده شود.
در تاریخ(۱۴/۱۰/۱۳۶۳) و پس از اینکه مطمئن شدند که ما دنبال جسد نوزادم نرفتیم(و پس ازیک هفته) این جسد به بهشت زهرا منتقل شد و در قبر شماره ۳۸ دفن شده و همزمان با آن اعلامیه فوت تقلبی فرزندم صادر کردند. البته قبری که برای فرزندم معین کردند شماره ۳۹ بوده و در واقع جسد نوازد صالح ابادی در همان روز دفن شده است. در واقع این کار را کردند که اگر بعدا اگر یک روزی علیه بیمارستان شکایتی شده و نبش قبر انجام شود یک جسدی پیدا می کنند و ادعا می کنند که ان جسد مربوط به نوزاد ما بوده است.
همچنین نمونه های مشابه دیگری در مدارک بهشت زهرا از این بیمارستان ملاحظه شده است.
بعد از نبش قبر، قاضی دستور به احضار دکتر محمد ازغندی کرد و احضاریه را به محل کار او(در مانگاه بهگر) ارسال کرد که مسئولین آنجا گفتند چنین دکتری در این درمانگاه وجود ندارد. اداره ی آگاهی احضاریه دیگری را به منشی وی رساند ولی ایشان از دریافت آن خودداری نموده تا بالاخره احضاریه را به منزل ایشان ارسال کردند که مجبور به حضور در آگاهی شد.
دکتر ازغدی بیان می کند که در این ماجرا امکان دارد بچه را جا به بجا کرده باشند اما خود بی اطلاع بوده و فقط خبر فوت را داده است!
قابل ذکراست چندین سال قبل که پرونده مختومه شده بود اینجانب به همراه یکی از خدام امام رضا به مطب دکتر ازغندی رفتیم و ایشان اذعان نموده که سرقت نوزاد حقیت داشته است!
گفتنی است؛ در این ماجرا دادگاه جنائی تهران گزارشی تهیئه کرده است.