فرهیختگان : دختر کوچکش از پدر اجازه گرفت خودش سوار آسانسور هتل شود و به اتاقشان برود. چند دقیقه بعد وارد هتل شد، در آسانسور که باز شد دید خبری از کابین آسانسور نیست سرش را بالا گرفت و دید کابین آسانسور حداقل 6 متر بالاتر است. سراسیمه از پلهها بالا رفت و کسی در اتاق نبود. دوباره به لابی برگشت و این بار دختر 9 سالهاش و متصدیان هتل را دید که سرشان را به داخل تونل آسانسور خم کردهاند و پایین را نگاه میکنند. با ترس و لرز به آنها نزدیک شد. حدسهایی زده بود فقط مانده بود ببیند تا باور کند. وحشت دیدن دخترش در آنجا سرعت را از قدمهایش گرفته بود. ترجیح میداد ماجرا را از چشمان متصدیان هتل متوجه شود تا خودش ببیند. به آنها خیره شده بود، اما همه به جای نگاه کردن به او، راه را برایش باز میکردند که جلو بیاید. یک نفر آن وسط گفت: «پدرش همینه.» سرش را که پایین گرفت قدرت پاهایش را از دست داد و همان جا نشست. صحنهای که دید چیزی نبود جز دختر هفت سالهاش که در عمق چاله آسانسور، میان انبوهی از کابلهای برق و زنجیر افتاده و چشمانش بسته است.
تایید مرگ دخترک در بیمارستان
عصر چهارشنبه هفته گذشته، برای یک خانواده عراقی که برای زیارت به مشهد آمده و در یکی از هتلهای نزدیک به حرم امام رضا اسکان داشتند، اتفاق تلخی افتاد. آنقدر تلخ که شاید دیگر هیچوقت هوس سفر کردن به ایران به سرشان نزند. ساعت حدود 6 عصر بود که این پدر و دو دختر 7 و 9 سالهاش به هتل رسیدند. پدر عراقی وقتی دید حساب کردن کرایه با راننده طول کشید و بچهها نیز اصرار دارند به اتاق بروند نگاهی به آسانسور هتل انداخت و با خیال اینکه ممکن است از پلهها بیفتند به آنها گفت، حتما از آسانسور بروید. چند دقیقه بعد هیچ کابینی داخل آسانسور ندید و برای پیدا کردن دخترش طبقات را بالا و پایین میدوید. وقتی دختر کوچک خود را در آن حجم از کابل و قطعات فلزی دید توان سخن گفتن نداشت. فقط متوجه میشد که افرادی مشغول زنگ زدن هستند و چند نفر به سمت بیرون هتل دویدند. هنوز چند دقیقه نگذشته بود که نیروهای آتشنشانی و اورژانس سر رسیدند.