تا به حال با یک آدم افسرده روبه رو بوده اید؟ افسردگی یک بیماری جدی است که معمولا عموم مردم درک اشتباهی از آن دارند. متاسفانه، بسیاری از آدمها که هرگز از این بیماری رنج نبردهاند، تمایل دارند اثرات زیانبار آن را بر سلامت جسمی، عاطفی، و روانی فرد دستکم بگیرند.
خیلی از دوستان ممکن است با نیت خوب چیزی بگویند یا کاری بکنند تا به کسی که دوستش دارند کمک کنند، که در نهایت وضعیت فرد بیمار را خیلی بدتر میکنند.
اگر میخواهید در این مرحلهی بسیار سخت زندگی، به دوستتان کمک کنید، از گفتن هرکدام از این عبارتهای زیر خودداری کنید. چون هیچ آدم افسرده ای دوست ندارد آن ها بشنود:
آدم های افسرده این نکات را نمی خواهند بشنوند
۱…. را امتحان کردی؟ بله. بله امتحان کردم. موسیقی گوش دادن، بیرون رفتن، دیدن یک روانپزشک. همهچیز را امتحان کردهام. هر کاری میکنم که مدام این احساس را نداشتهباشم. متاسفانه، درمان افسردگی یک روند است. راه یگانهای برای درمان آن نیست. باور کنید، چیزی که شما پیشنهاد میکنید، قرار نیست کلیدی را در مغز من فشار بدهد و افسردگیام را خاموش کند.
۲. نباید به این چیزها زیاد فکر کنی. حق با شماست، من نباید این کار را بکنم. ولی دست خودم نیست. این دقیقا همان کاری است که افسردگی میکند. همهی جنبههای منفی زندگی یک فرد را میگیرد و آنها را هزار بار بزرگتر میکند، بنابراین غیرممکن است که تابش پرتویی از نور را در میان توده ابرهای سیاه و غولپیکر ببینیم. وقتی مغزتان فقط اجازه میدهد چیزهای منفی را ببینید، تقریبا غیرممکن است به چیزهای منفی فکر نکنید.
۳. چرا اینقدر غمگینی؟ اگر میدانستم، حلش میکردم. افسردگی یک بیماری مبهم است که این تشخیص دقیق مشکل را سخت، و برطرف کردن آن را غیر ممکن میکند. میدانم چیزهای خوبی در زندگی من جریان دارد، ولی واقعا نمیتوانم برای آنها خوشحال باشم. آگاهی از این مسئله فقط کمک میکند بیشتر ناراحت شوم. میدانم میخواهید کمک کنید، ولی فقط بگذارید به حال خودم باشم، برای شاد بودنم دلیل نیاورید.
۴. فقط خوش باش! آه، به همین سادگی؟ چشم الساعه! در واقع، وقتی میفهمید که دیگر از چیزهایی که قبلا برایتان لذتبخش بود، لذت نمیبرید، افسردگی به حادترین حالت میرسد. وقتی "روحیهی بد” دارید، تماشای یک کمدی، یا رفتن به زمین گلف میتواند به بهبود روحیهیتان کمک کند. ولی وقتی افسرده هستید، حتی این تفریحات سرگرمکننده هم برای بهبود روحیهیتان کافی نیستند. و باز، وقتی میفهمید که دیگر از چیزهایی که قبلا عاشقشان بودید لذت نمیبرید، این تنها گودال افسردگیتان را عمیقتر میکند.
۵. نباید برای شادشدن به قرصها اتکا کنید. همهی آدمهایی که از افسردگی رنج میبرند به دارو تکیه نمیکنند، ولی آنها که این کار را میکنند، به عنوان آخرین پناه به سراغ آن میروند. عوارض جانبی داروی افسردگی بهطور مضحکی زیاد است. به همین دلیل هیچکس داوطلبانه آنها را به جان نمیخرد، مگر اینکه قطعا گزینهی دیگری وجود نداشتهباشد. ما به راحتی از دوست دوستمان که اتفاقا پزشک است نمیخواهیم نسخهی دارو را برایمان امضا کند؛ واقعا نیاز داریم بتوانیم نیمه عادی عمل کنیم.
۶. گریه نکن. چرا که نه؟ من احساس ناراحتی را به هیچ ترجیح میدهم، و گاهی، واقعا حالم را بهتر میکند. اگر دست از گریه بردارم، فقط به شما خدمت کردهام؛ احتمالا شما فکر میکنید آنچه من را ناراحت کرده بود "تمام” شدهاست. ولی اگر اشکهایم را به خاطر دیگران مهار کنم، فقط همه چیز را در خودم ریختهام و به خودم ستم کردهام.
۷. چیزهای زیادی داری که برایشان خوشحال باشی. میدانم. میدانم سقفی بالای سرم و غذایی در یخچال دارم، ولی اینها ربطی به علت ناراحتی من ندارد. من حتی نمیتوانم از طعم یک غذای خوب لذت ببرم، چون ذهنم همهی قسمتهای دیگر بدنم را فریب میدهد. میدانم شغل خوبی دارم، ولی این برای اینکه در بدترین روزها من را بیدار کند و از تخت بیرون بکشد، کافی نیست. همانطور که قبلا گفتم، ذکر کردن دلایلی که باید برایشان خوشحال باشم، فقط نتیجهی عکس خواهد داشت.
۸. زود خوب شو. چرا به فکر خودم نرسید؟ این عبارت حتی نباید هرگز به کسی که آشکارا ناراحت است گفته شود، چه برسد به کسی که از افسردگی رنج میبرد. اگر پایتان شکسته باشد، نمیتوانید تصمیم بگیرید که از این لحظه به بعد دیگر نمیخواهم پایم شکسته باشد. در مورد افسردگی هم همین است. برای اینکه به درستی درمان شود، نیازمند مراقبت پزشکی، درمان، و بازگشت تدریجی به شرایط عادی هستید. تلاش برای غلبه بر آن، بدون آمادگی، فقط در درازمدت مشکل را تشدید میکند. فقط زمانی را که برای بهتر شدن لازم دارم به من بدهید، بالاخره به حالت عادی برمیگردم.
نویسنده: مت داچمینسکی
ترجمه: بازده