رفتنش از ایران آرام و بی صدا بود؛ یکی از نابغههای ورزش دختران ایران. خودش میگوید برای دیدار با خانواده و دوستانش به بلژیک رفته و بعد دیگر برنگشته است. وقتی زیر پرچم ایران بازی میکرد، کم افتخار به دست نیاورد؛ اول نقره بازیهای «گوانگژو» را روی سینهاش دید و بعد هم در تورنمنت «منچستر» به مدال طلا رسید.
راحله آسمانی متولد آخرین روز از آخرین ماه فصل بهار در سال ۱۳۶۸ است که سال ۲۰۱۲ به بلژیک مهاجرت کرد. حالا او تکواندوکار تیم ملی دختران بلژیک است و از سال ۲۰۱۳ تا امروز یک طلا، یک نقره و دو برنز برای این کشور به دست آورده است. مهمترین اتفاق برای او، حضور در المپیک «ریو» خواهد بود.
راحله از روزهای جدید میگوید؛ از این که چرا آن دختر پرانرژی و شاد ایران حالا در دل اروپا علاقهای بهظاهر شدن در رسانهها، نشستن جلوی دوربین و یا گپ زدن با رسانههای نوشتاری و مجازی ندارد؟ او میگوید: «شاید به این دلیل که روزهای اول همهچیز ناگهان از بین رفت؛ میتوانم بگویم همهچیز. من در تهران دوستهای زیادی داشتم، عضو تیم ملی بودم و همیشه هم دورم شلوغ بود. این جا ناگهان تنها شدم. شرایط همیشه به گونهای نیست که شما فکر میکنید. اما یاد گرفتم که باید شرایط را به شکلی تغییر داد که میخواهید. من هرروز تمرین میکنم. خیلی سخت هم تمرین میکنم. روزی شش ساعت یا گاهی هم بیش تر با خانوادهام در ایران صحبت میکنم. من کلاً آدم وابستهای بودم و هستم. این صحبت کردنها اگر نبود، شاید خیلی زود میشکستم. بقیه طول روز را زبان میخوانم، بعد هم میخوابم.»
به نظر میرسد آن دختر پرانرژی حالا بخشی از زندگی خود را در ایران جا گذاشته است. وقتی حرف دوستانش پیش میآید، میگوید: «میگویند از دل برود هر آن که از دیده رود. من هم فکر میکنم همین اتفاق برای من افتاد. ارتباطهایم خیلی کم تر شده. من ترسی از این ندارم که بگویم دوستانم و هم بازیهایم در ایران را هنوز دوست دارم اما شاید آن ها دلشان نخواهد که این مساله رسانهای شود. نمیخواهم برای آن ها دردسر درست کنم. وقتی میبینم ارتباطها را کم میکنند، خیلی چیزها میفهمم. گلهای نیست. آن ها راه خودشان را دارند، من هم زندگی و راهم را انتخاب کردهام.»
امسال رکورد حضور دختران ایرانی در المپیک ریو شکسته شد و به عدد بیسابقه ۹ رسید. میشد اگر راحله در ایران بود، اطمینان داشت که این عدد به 10 برسد. نیست و این نبودنش شاید برای ورزش ایران به معنی از دست رفتن یک شانس مدال در المپیک هم باشد. او دوره قبل در رقابتهای انتخابی سخت مصدوم شد و رسیدن به المپیک لندن را از دست داد. اما حالا به آن چه آرزویش بوده، رسیده است: «خوشحالم. بیش تر از خودشان هم خوشحالم. باور کنید من از تکتک آن ۹ دختر ایرانی که به المپیک رسیدهاند، خوشحالم. من از ایران رفتم تا ثابت کنم دختر ایرانی با خوششانسی مدال نمیآورد. دیدید که این جا بیش تر هم مدال گرفتم. این جا به المپیک رسیدم اما این ۹ نفر هم باید ثابت کنند که دختر ایرانی آن قدر میجنگد که به حقش برسد. حتی اگر بدشانس باشد.»
دختری که قرار است زیر پرچم کشور بلژیک وارد مسابقات المپیک ریو شود، یکی از پارامترهای زندگی خود را هم از دست داده است: «حالا دارم برای پدر و مادرم میجنگم.»
وقتی در حال مبارزه نباشد و هدفی مثل مدال نداشته باشد، مهمترین آرزویش این است که با فارسیزبانها صحبت کند. میگوید در این چهار سال که در اروپا بوده، هیچچیز بهاندازه همکلامی با فارسیزبانها برایش لذتبخش نبوده است. اما درعینحال، میگوید که علاقهای به رسانهای شدن ندارد.
نگاه او تغییر کرده و ادعا میکند آن دختر سابق نیست. راحله آسمانی از روزهای حضورش در ایران میگوید: «یک آزار همیشگی برای من وجود داشت. میگفتند مدال آوردی؟ قهرمان شدی؟ شانسی بوده؛ حریفت خسته بوده؛ قرعه خوبی خوردی و... وقتی میباختیم هم میگفتند دیدی؟! این افکار عذابم میداد. خیلیها در مورد مشکلات دختران ورزشکار فقط به حجاب آن ها اشاره میکنند. نمیگویم محدودیت نبود اما مشکلات دیگری هم هست. آن جا به هیچچیز به ورزش دختران حرفهای نگاه نمیکردند. تفکرشان این بود شما را چه به مسابقه؟ دختر یعنی زندگی در خانه؛ یعنی بشور، بپز، بچه داری کن و مراقب شوهرت باش. من نگاهم به زندگی چیز دیگری بود. من عاشق ورزش بودم، من از ۱۷ سالگی ورزشکار حرفهای بودم. میخواستم به ورزش به عنوان بخش مهم زندگیام نگاه کنم.»
راحله بعد مجبور شده ترتیب دستهبندی خواستهها و معیارهایش را هم عوض کند. میگوید که این ها شاید میان همه دختران ایران عمومیت داشته باشد اما کسی زیاد به آن نه توجه میکند و نه اعتراضی دارد: «دانشگاه برای من شده بود اولویت. چون باید از طریق دانشگاه به شغل خوب میرسیدم و بعد به یک زندگی اجتماعی و اقتصادی بهتر. ورزش هم این کنارهای زندگیام وجود داشت. فقط برای این که آدم مثبتی باشم. برای این که دل مردم کشورم را شاد کنم. برای این که ثابت کنم زندگی فقط همان شستن و پختن نیست. بعد به جایی رسیدم که با خودم گفتم اگر بخواهی به نداشته های زندگیات نگاه کنی، بقیه زندگیات را هم میبازی. برای همین رفتم. حالا هم درس میخوانم، هم ورزش میکنم. راضی هستم.»
روزهای اول حضورش در اروپا ساده نبود. ترسی هم از بازگو کردنش ندارد: «من سخت کارکردم، درس خواندم و ورزش کردم. زبان یاد گرفتم. من ترسی ندارم بگویم کار آزاد کردم. در اداره پست کار میکردم. اتفاقاً می گویم که بدانید با شانس بالا نیامدم. بله! من برای رسیدن به اهدافم سختی کشیدم.»
روزهای اولی که تابعیت بلژیکی گرفت، در ایران انتقاداتی از او شروع شد؛ مثل هر سلبریتی ایرانی که پایش را از کشور بیرون گذاشته و سرزمینی دیگر را برای ادامه زندگی خود انتخاب کرده. وقتی سهمیه المپیک را با بلژیک گرفت هم برایش شایعاتی به راه افتاد. این که میگفتند او زیر پرچم «IOC» و در تیم پناهجویان جهانی بازی خواهد کرد.
میخواهد از این سؤالات عبور کنیم. میخندد و میگوید: «من کلاً آدم منتقدی نیستم.»
او از اهداف و خطی که برای زندگی خود انتخاب کرده است، حرف می زند: «من کلاً یاد گرفتم به هر عنصر آزاردهندهای فکر نکنم. من در المپیک برای بلژیک رقابت میکنم اما همینجا میگویم که رگ و ریشه من عوض نشده. هیچکس نمیتواند بگوید تو رگ و ریشه ایرانی نداری. من همیشه ایرانی هستم.»
حالا راحله در آستانه یک اتفاق خاص قرار گرفته است. شاید او در المپیک ریو و بر اساس قرعه، خود را رودرروی «کیمیا علیزاده»، نابغه تکواندوی ایران ببیند. راحله میگوید: «من قبلاً با کیمیا بازی کرده ام.»
بعد چند لحظه سکوت میکند که انگار دارد فضای آن بازی احتمالی را در ذهنش میسازد. حرفهای قبل از بازی، واکنشهای بعد از بازی: «من هیچ نظری در این مورد ندارم.»
میگوید که اگر فرصت داشته باشد، به تماشای بازی دوستان سابقش در المپیک خواهد رفت. میگوید که از حالا بهروزهای آینده و سالهایی فکر میکند که دیگر توان قهرمان بودن در ورزش را نداشته باشد. میگوید هنوز آرزوهای زیادی مانده که باید برای آن ها بجنگد. میگوید دلش برای ایران تنگشده اما راه طولانی پیش روی دارد.