مجید محمدی ( جامعه شناس) در چهار دههی گذشته شاهد سه نقش و چهرهی موازی و گاه ناهمخوان از اکبر هاشمی رفسنجانی در سیاست ایران بودهایم:
۱) یکی از جمع بنیانگذاران جمهوری اسلامی که این نظام را متعلق به خویش میداند و در نقش یک مادر مهربان برای آن ظاهر میشود، چه در قالب رئیس مجلس و رئیس دولت و چه در قالب رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس مجلس خبرگان و حتی زمانی که بسیاری از این عناوین را از دست داده و مورد هجوم و حملهی مخالفانش قرار گرفته است؛ او در دورههایی بقای نظام را بر حفظ موقعیت خویش ترجیح داده است، کاری که علی خامنهای همیشه در اولویت خویش قرار نمی داده است.
رفسنجانی در ابتدای جنگ داخلی در سوریه با ماجراجویی و جاهطلبی جمهوری اسلامی که علی خامنهای امروز در منطقهی خاورمیانه دنبال میکند و علیه منافع ملی ایران است، مخالفت کرد (با محکوم کردن کشتار مردم توسط بشار اسد) اما بلافاصله به دلیل عدم مقبولیت این موضوع در کاست حکومتی آن را پس گرفت؛ او در پایان دادن به جنگ ایران و عراق نیز با هدف بقای نظام نقشی محوری داشت؛
۲) بازیگردان پشت صحنهای که گاه از سوی جناحهای سیاسی کاملا نادیده گرفته شده و گاه فوج فوج به او رجوع میشود. او در ۴۰ سال گذشته لحظهای را در مرخصی سیاسی به سر نبرده و کنار نکشیده (بر خلاف کسانی مثل موسوی خویینیها یا اردبیلی) و آن گاه کهتحت فشارهای بیت و نیروهای امنیتی به او رجوعی نمی شده حداقل با نوشتن خاطره و یادداشت سیاسی بر گفتمان سیاسی تأثیر گذاشته است. او در موفقیت خاتمی برای قرار گرفتن در مقام ریاست جمهوری و نیز در برآمدن روحانی به این مقام نقش محوری داشت؛ و
۳) یک عملگرای سیاسی و یک طرف رقابتهای جناحی که برای حفظ موقعیت خویش و نزدیکان و همپیمانانش به هر اقدامی دست میزند و از هر فرصتی برای بازیگری در پشت و جلوی صحنه استفاده میکند؛ برخی از انتقادات به وی متوجه به همین وجه بازیگری اوست. بسیاری از منتقدان وی میخواهند وی از این حیث بازنشسته شده و صرفا به دو نقش دیگر اکتفا کند.
مخاطرهپذیری
رفسنجانی بر خلاف جنتی و یزدی و صدها روحانی عالی رتبهی دیگر در کشور سیاستمداری در سایه نبوده است. او جریانساز و مداخلهجو بوده و از همین جهت ریسک حرکتهای خود را می پذیرفته است. به همین دلیل به علت نقشی که از سال ۱۳۸۸ بر عهده گرفت به راحتی از نامزدی ریاست مجلس خبرگان کناره گرفت و جای خود را به مهدوی کنی داد. او شکستهای خود را میپذیرد اما مدتی بعد با جمع کردن نیروها و در زمانی که حریف ضعیف شده به عرصه باز میگردد.
البته رفسنجانی از سیاستمدارانی بوده که کشتار هزاران تن (مثل کشتار سال ۶۷) درست در برابر چشمان وی اتفاق افتاده (امکان بیاطلاعی وی آن نزدیک به صفر است) و بر خلاف منتظری هیچ عکسالعملی در برابر آن نشان نداده و حتی در خاطرات خود آنها را به زیر قالی فرستاده است. بخشی از قتلهای زنجیرهای نویسندگان و فعالان سیاسی، و ترورهای خارج از کشور در دوران ریاست جمهوری وی با هدایت وزیر اطلاعات دولت وی اتفاق افتاده و هیچگاه در این زمینه مسئولیتی بر عهده نگرفته است.
فعالیتگرایی
رفسنجانی هیچگاه در کناری ننشسته تا کارگردانان نقشی را به وی واگذار کنند یا صرفا نقش بازیگردانی داشته باشد. صدها روحانی که از سوی خامنهای به مقامات مختلف مثل ائمهی جمعه یا عضویت در نهادهای انتصابی منصوب شدهاند عمدتا مهرههای خامنهای در نظام هستند و نه یک کنشگر سیاسی پا به رکاب. او هرگاه احساس می کرده بازیگر کافی در عرصهی عملگرایی وجود ندارد خود به میدان پا گذاشته است.
او بر خلاف اکثر روحانیون باورمند به ولایت فقیه همهی عرصههای اجتماعی و سیاسی را از آن رهبر کشور نمی دانسته است. البته او ظرفیت بازیگری هم عرض علی خامنهای را در دورانی به دست آورده است که بعد از خمینی نقش دوم را در ادارهی کشور در اختیار داشته است. از این جهت تنها مهدی کروبی، محمد خاتمی و عبدالله نوری با وی قابل مقایسه هستند. به همین دلیل هم همهی آنها مورد غضب دستگاه رهبری بوده و هستند.
سیاست عاری از ارزش
رفسنجانی در همان چارچوب جمهوری اسلامی بدون این که تاکنون قدمی برای مخالفت با نظام سیاسی موجود برداشته باشد یا ارکان آن را زیر سؤال برده باشد به فعالیت سیاسی ادامه داده است حتی در شرایطی که بیشترین حملات علیه وی در جریان بوده است. بر خلاف حسینعلی منتظری و عبدالله نوری، رفسنجانی دارای اصول و ارزشهای پایهای (غیر از ماندن در صحنه به هر قیمت) که وی را در سیاست راهنمایی کنند نبوده است. او شناگر قابلی است که تلاش میکند در امواج متلاطم سیاست بدون هیچ دستآویزی جای خود را پیدا کند.
سرکوبگری فاسد اما میانهرو
رفسنجانی دشمنانی جدی و دوستانی مذبذب داشته که طیفی بسیار گسترده از مذهبی تا غیرمذهبی و از اسلامگرا تا سکولار را در بر گرفته است. او در کاهش دشمنی دشمنان و حفظ دوستان مذبذب موفق بوده است.
رفسنجانی علیرغم دخالت مستقیم در همهی سرکوبهای دههی شصت (در مقام رئیس مجلس، جانشین فرماندهی کل قوا و یکی از حلقهی پنج نفرهای که در شرایط بیماری خمینی کشور را اداره میکردند) و هفتاد (در مقام رئیسجمهور که در چهار سال اول نهادهای امنیتی و انتظامی هم تحت نظر وی بوده) و در دوران بعد از آن به عنوان رئیس دو نهاد قدرتمند که یکی از آنها میتوانسته خامنهای و نهادهای تحت نظر وی را برای سرکوبها و فسادها تحت پرسش قرار دهد، خود را مبشر اعتدال معرفی کرده است.
او علیرغم باز کردن راه نهادهای نظامی و امنیتی در اقتصاد کشور، فساد مالی و سوء استفادهی برخی از اعضای خانوادهی وی از قدرت (مهدی هاشمی که در دادگاههای داخل کشور از این جهت محکوم شده است)، و دفاع همیشگی از رژیم تبعیض و تنفر جمهوری اسلامی در معرفی خود به عنوان سیاستمداری میانهرو به ایرانیان و جامعهی بینالملل موفق بوده است. با همین روشهای او بوده که فهرست خبرگان وی با وجود چهرههای سیاهکاری مثل دری نجفآبادی و ریشهری با عنوان «فهرست خبرگان مردم» یا «یاران امید و اعتدال» در انتخابات اسفند ۹۴ تبلیغ میشود.
علیه وادادگی سیاسی
رفسنجانی در میان رهبران ردهی اول جمهوری اسلامی تنها با خمینی و منتظری قابل مقایسه است چون خامنهای نیز در دوران خمینی ابتکار عملی نداشت و بیشتر در سایهی خمینی حرکت میکرد اما رفسنجانی میتوانست خمینی را نیز در برخی تصمیمات و سیاستها به چالش کشد. رفسنجانی و همراهانش در چهار دههی گذشته دایرهی سیاست را در ایران بسیار محدود ساختهاند اما وی در همان دایرهای که باقی مانده فعال بوده است.
آنچه خامنهای و نزدیکانش در مورد رفسنجانی دوست ندارند، همین ویژگی اطاعتناپذیری و ناوادادگی سیاسی است. او به ولایت فقیه معتقد است و وقتی خامنهای نظری داده باشد با وی به صراحت مخالفت نکرده اما در بیرون از این دایره نظراتی عرضه میکند که مستقیما چالش نظرات خامنهای است. او به صراحت رهبری فردی و نظام پارلمانی (به جای ریاستی) را که خامنهای طرفدار آنهاست رد میکند.
حتی در مواردی که خامنهای نظرات صریحی داشته و افرادی را تأیید کرده (مثل ابراز ناراحتی از عدم انتخاب مصباح و یزدی برای مجلس خبرگان پنجم) رفسنجانی حذف آنها را برای کشور مفید دانسته است. به نظر میآید رفسنجانی هشتاد و دو ساله همچنان برای خامنهای یک چالش جدی باقی بماند.
قدیمی ترین هاجدیدترین هابهترین هابدترین هادیدگاه خوانندگان