مصدق آن گونه که بود

روزنامه شرق ۱۳۸۴
محمد مصدق در سال ۱۲۶۱ هجرى شمسى در تهران، در یک خانواده اشرافى به دنیا آمد. پدر او میرزا هدایت الله معروف به «وزیر دفتر» از رجال عصر ناصرى و مادرش ملک تاج خانم (نجم السلطنه) فرزند عبدالمجید میرزا فرمانفرما و نوه عباس میرزا ولیعهد و نایب السلطنه ایران بود.
 
میرزا هدایت الله که مدت مدیدى در سمت «رئیس دفتر استیفاء» امور مربوط به وزارت مالیه را در زمان سلطنت ناصرالدین شاه به عهده داشت، لقب مستوفى الممالکى را بعد از پسر عمویش میرزا یوسف مستوفى الممالک از آن خود مى دانست، ولى میرزا یوسف در زمان حیات خود لقب مستوفى الممالک را براى پسر خردسالش میرزا حسن گرفت و میرزا هدایت الله به عنوان اعتراض از سمت خود استعفا نمود. بعد از مرگ میرزا یوسف، ناصرالدین شاه میرزا هدایت الله را به کفالت امور مالیه و سرپرستى میرزاحسن منصوب کرد.
 
ملک تاج خانم- نجم السلطنه- مادر مصدق، دختر فیروز میرزا نصرت الدوله (اول) فرمانفرما پسر شانزدهم عباس میرزا- نایب السلطنه- پسر دوم فتحعلى شاه و عموى ناصرالدین شاه قاجار بود. مادر نجم السلطنه، حاجیه هما، دختر بهمن میرزا ملقب به بهاءالدوله پسر سى وهفتم فتحعلى شاه بود. همان شاهزاده اى که اول حاکم کاشان بود و بعد حاکم یزد شد. نجم السلطنه در واقع «نوه» عباس میرزا و «نتیجه» فتحعلى شاه بود. او سى خواهر و برادر داشت که دو نفر از آنها به نام هاى عبدالحسین میرزا فرمانفرما (نصرت الدوله دوم) و سرورالسلطنه ملقب به حضرت علیا- همسرمظفرالدین شاه- تنى بودند. نجم السلطنه از ازدواج با «میرزا هدایت وزیر دفتر»- ازدواج دومش- دو فرزند داشت به نام هاى محمد مصدق السلطنه و دفترالملوک.
خانم نجم السلطنه مادر دکتر مصدق واقف و بنیانگذار یکى از اولین بیمارستان هاى تهران به نام بیمارستان نجمیه در چهارراه یوسف آباد تهران بود. موسسه اى که با سرمایه شخصى ایشان به عنوان یک موسسه عام المنفعه غیرانتفاعى بنا شد و با موقوفاتى که آن مرحومه براى آن بیمارستان در نظر گرفته بود، اداره مى شد و دکتر غلامحسین مصدق تا زمانى که در حیات بود بیماران را به طور رایگان معالجه مى کرد. بعد از درگذشت خانم نجم السلطنه در سال ۱۳۱۱ تولیت و مدیریت بیمارستان را دکتر مصدق تا سال ۱۳۴۵ به عهده داشت. پس از مرگ او ابوالحسن دیبا کوچکترین فرزند خانم نجم السلطنه تولیت آن محل را عهده دار بود و بر مبناى متن نامه اى که دکتر مصدق در ۵ تیرماه ۱۳۴۴ براى او نوشته بود بر امر ساختمان جدید بیمارستان تاکید کرده و مبلغ یک میلیون تومان به پول آن زمان براى مخارج ساختمان واگذار کرده بود. ساختمان این بیمارستان سرانجام با کمک حاج حسن شمشیرى که فردى خیر و ثابت قدم در راه مصدق بود گسترش یافت.
 
میرزا هدایت الله سه پسر داشت که محمد کوچکترین آنها بود. هنگام مرگ میرزا هدایت الله در سال ۱۲۷۱ شمسى محمد ده ساله بود، ولى ناصرالدین شاه علاوه بر اعطاى شغل و لقب میرزا هدایت الله به پسر ارشد او میرزا حسین خان، به دو پسر دیگر او هم القابى داد، و محمد را «مصدق السلطنه» نامید. دکتر مصدق در خاطرات خود از دوران کودکى اش مى نویسد: «چون مادرم پس از فوت پدر با برادرم میرزا حسین وزیر دفتر اختلاف پیدا کرد، با میرزافضل الله خان وکیل الملک منشى باشى ولیعهد (مظفرالدین شاه) ازدواج نمود و مرا هم با خود به تبریز برد. در آن موقع من در حدود دوازده سال داشتم...»
 
محمدخان مصدق السلطنه پس از اتمام تحصیلات مقدماتى در تبریز همراه پدرخوانده اش که بعد از جلوس مظفرالدین شاه بر تخت سلطنت به سمت منشى مخصوص شاه تعیین شده بود، به تهران آمد. در این زمان او به عنوان مستوفى خراسان منصوب شد. دکتر مصدق در کتاب خاطرات و تالمات در این باره توضیحاتى دارد:

«تا اردیبهشت ۱۲۷۵ شمسى که ناصرالدین شاه به قتل رسید، عین الدوله پیشکار آذربایجان بود و بعد با مظفرالدین شاه به تهران آمد و چون شاه از خدمات امین السلطان صدراعظم براى جلوگیرى از هرج ومرج و حفظ امنیت رضایت داشت او را در مقام خود ابقا نمود و عین الدوله را به حکومت بروجرد و لرستان و عربستان فرستاد. از ورود شاه به تهران مدتى نگذشت که فرمانفرما از کرمان به تهران آمد و چون رقیب سیاسى او در تهران نبود با عده اى از هواخواهان خود در دربار موجبات عزل صدراعظم را فراهم نمود و به جاى صدراعظم که آن وقت در رأس امور قرار مى گرفت اداره مملکت به عهده چهار وزیر محول گشت. بدین قرار: علیقلى خان مخبرالدوله وزیر داخله، فرمانفرما(دایى مصدق) وزیر جنگ، حاج شیخ محسن خان مشیرالدوله وزیرخارجه، میرزا عبدالوهاب خان نظام الملک وزیرمالیه.

نظر به اینکه در آن رژیم هر شخصیت بزرگى از کار کنار مى رفت کسان و بستگان او بى کار مى شدند، میرزا فضل الله خان وکیل الملک (شوهر سوم مادر مصدق) منشى مخصوص شاه فرمان استیفاى خراسان را که متصدى آن میرزا فضل الله خان نورى منشى مخصوص صدراعظم بود به اسم من صادرکرد.»
 
منش فردى مصدق که انجام کار درست در هر پست و موقعیت است از سال هاى مستوفى گرى او در خراسان یادگار خوبى بر جاى نهاده است. به نحوى که با وجود سن کم در نخستین سال هاى خدمت در مقام مستوفى گرى خراسان کاملاً در کار خود مسلط شد و توجه و علاقه عموم را به طرف خود جلب کرد. درباره خدمات او در خراسان افضل الملک در کتاب افضل التواریخ چنین مى نویسد: «میرزا محمدخان مصدق السلطنه را امروز از طرف شغل مستوفى و محاسب خراسان گویند، لیکن رتبه و حسب و نسب و استعداد و هوش و فضل و حسابدانى این طفل یک شبه ره صدساله مى رود. این جوان به قدرى آداب دان و قاعده پرداز است که هیچ مزیدى بر آن متصور نیست. گفتار و رفتار و پذیرایى و احتراماتش در حق مردم به طورى است که خود او از متانت و بزرگى خارج نمى شود، ولى بدون تزویر و ریا با کمال خفض جناح کمال ادب را درباره مردمان به جاى مى آورد و نهایت مرتبه انسانیت و خوش خلقى و تواضع را سرمشق خود قرار داده است.»
مصدق بعد از مراجعت به تهران در اولین انتخابات دوره مشروطیت نامزد وکالت شد. او به نمایندگى از طبقه اعیان و اشراف اصفهان در اولین دوره تقنینیه انتخاب شد؛ ولى اعتبارنامه او به دلیل این که سن او به سى سال تمام نرسیده بود رد شد.
 
همسر
مصدق در سال ۱۲۸۳ در سن ۱۹ سالگى با زهرا امامى دختر حاج سیدزین العابدین ظهیرالاسلام امام جمعه تهران ازدواج کرد.
 
مادر زهرا امامى، شاهزاده ضیاءالسلطنه دختر سوم ناصرالدین شاه بود. زهرا امامى خواهر تنى سیدجواد ظهیرالاسلام بود. سید جواد با اقدس الدوله دختر مظفرالدین شاه ازدواج کرده بود و در واقع داماد شاه بود. او چندین بار نایب التولیه مدرسه عالى سپهسالار و نایب التولیه آستان قدس رضوى بوده است. او به اتفاق میرزا حسن خان مشارالملک وزیر دربار احمدشاه، به سوءقصد به جان رضاخان سردارسپه متهم و مدتى بازداشت شد. در زمان محمدرضا شاه سناتور انتصابى شد. او مانند برادرزاده اش دکتر حسن امامى امام جمعه تهران همواره از مخالفین دکتر مصدق بود.
تحصیلات
مصدق به خاطر ادامه تحصیلات عالى عازم فرانسه مى شود. در ماه مارس ۱۹۰۹ وارد پاریس شد و در مدرسه علوم سیاسى پاریس مشغول تحصیل گشت. وى در ۱۵ نوامبر همان سال موفق مى شود در مدت زمان کوتاهى، سال اول علوم سیاسى را تمام کند. اما به خاطر مریضى و ناراحتى هاى ناشى از آن نمى تواند به مدرسه برود و تصمیم مى گیرد به ایران برگردد. زمان برگشت مصادف با مقطع تاریخى مى شود که تهران از سوى مشروطه خواهان و نیروهاى مخالف استبداد محمدعلیشاه فتح مى شود.

بار دوم اوایل سلطنت احمدشاه براى ادامه تحصیلات به اروپا مى رود. این بار مادر، همسر و سه فرزندش نیز با وى همراه مى شوند. مصدق در سال ۱۲۸۷ شمسى پس از خاتمه تحصیل در مدرسه علوم سیاسى پاریس به سوئیس مى رود و در آنجا موفق به دریافت لیسانس حقوق مى شود. سپس در ضمن کار در یک دفتر حقوقى مقدمات نگارش رساله دکتراى خود را با عنوان «مدارک حقوق اسلامى و وصیت در مذهب شیعه» آماده مى کند.
 
او در این مرحله به اخذ درجه دکتراى حقوق نائل آمد. مراجعت مصدق به ایران با آغاز جنگ جهانى اول مصادف بود. بعد از مراجعت به ایران مصدق با سوابقى که در امور مالیه و مستوفى گرى خراسان داشت به خدمت در وزارت مالیه دعوت شد. دکتر مصدق قریب چهارده ماه در کابینه هاى مختلف این سمت را حفظ مى کند تا اینکه سرانجام در حکومت صمصام السلطنه به علت اختلاف با وزیر وقت مالیه (مشارالملک) از معاونت وزارت مالیه استعفا مى دهد و هنگام تشکیل کابینه دوم وثوق الدوله مجدداً عازم اروپا مى شود.
 بازگشت به ایران و کودتاى سیدضیا
بعد از مراجعت دکتر مصدق به سوئیس، مشیرالدوله که به جاى وثوق الدوله به نخست وزیرى انتخاب شده بود، تلگرافى به عنوان مصدق السلطنه به سوئیس فرستاد و او را براى تصدى وزارت عدلیه به ایران دعوت کرد. دکتر مصدق تصمیم گرفت از راه بنادر جنوب به ایران مراجعت کند.
 
در مراجعت دکتر مصدق به ایران از طریق بندر بوشهر، پس از ورود به شیراز بر حسب تقاضاى محترمان فارس و والى گرى (استاندارى) فارس منصوب شد و تا کودتاى سوم اسفند ۱۲۹۹ در این مقام ماند و براى ایجاد امنیت و جلوگیرى از تعدى قدم هاى موثرى برداشت.
 
با وقوع کودتاى سیدضیا و رضاخان، دکتر مصدق از نادر شخصیت هاى سیاسى ایران بود که دولت کودتا را به رسمیت نشناخت و از مقام خود مستعفى گشت. پس از استعفا از فارس عازم تهران شد. ولى بنا به دعوت سران بختیارى به آن دیار رفت تا کابینه سیدضیا پس از ۱۰۰ روز ساقط شد.

با سقوط کابینه ضیا، وقتى قوام السلطنه به نخست وزیرى رسید، دکتر مصدق را به وزارت مالیه (دارایى) انتخاب کرد که با قبول شرایطى همکارى خود را با دولت جدید پذیرفت.
 
با سقوط دولت قوام السلطنه و روى کار آمدن مجدد مشیرالدوله وقتى از مصدق خواسته شد که با سمت والى آذربایجان با دولت همکارى کند، با این شرط که ارتشیان تحت امر او در منطقه باشند، قبول کرد. از اواخر بهمن ۱۳۰۰ تا اواسط سال ۱۳۰۱ این ماموریت را پذیرفت، ولى در اواخر کار به خاطر سرپیچى فرمانده قشون آذربایجان از اوامرش به دستور رضاخان سردار سپه، وزیر جنگ وقت، از این سمت مستعفى گشت و به تهران مراجعت کرد.
 
در خرداد ماه ۱۳۰۲ دکتر مصدق در کابینه مشیرالدوله به سمت وزیر خارجه انتخاب شد و با خواسته انگلیسى ها براى دو میلیون لیره که مدعى بودند براى ایجاد پلیس جنوب خرج کرده اند به شدت مخالفت کرد و آب پاکى را بر دست وزیرمختار انگلستان ریخت.
 
پس از استعفاى مشیرالدوله، سردار سپه به نخست وزیرى رسید و دکتر مصدق از همکارى با این دولت خوددارى ورزید.
 نمایندگى مجلس
دکتر مصدق در دوره پنجم و ششم مجلس شوراى ملى به وکالت مردم تهران انتخاب و در همین زمان که با صحنه سازى سلطنت خاندان قاجار منقرض و رضاخان سردار سپه و نخست وزیر فعلى به مقام پادشاهى رسید، او قاطعانه با این انتخاب به مخالفت برخاست. زمانى که عمر مجلس ششم به پایان رسید و رضا شاه با دیکتاتورى فاتحه حکومت مشروطه و دموکراسى را خواند، دکتر مصدق طى سالیان دراز خانه نشین شد و در اواخر سلطنت پهلوى اول که همه رجال سابق یا از بین رفته بودند و یا دست بیعت به حکومت داده بودند، مصدق به زندان افتاد ولى پس از چند ماه آزاد شد و تحت نظر در ملک خود در احمدآباد مجبور به سکوت شد. رضاشاه در سال ۱۳۲۰ پس از اشغال ایران به وسیله قواى روس و انگلیس، از سلطنت برکنار و به آفریقاى جنوبى تبعید شد و دکتر مصدق به تهران برگشت.
 
دکتر مصدق در انتخابات شورانگیز دوره ۱۴ مجلس که پس از سقوط رضاشاه انجام شد، بار دیگر در مقام وکیل اول تهران قدم به مجلس نهاد و مورد تجلیل تمام ملت ایران قرار گرفت.
 
در انتخابات دوره ۱۵ مجلس به خاطر مداخلات نامشروع قوام السلطنه (نخست وزیر) و شاه مانع شدند تا دکتر مصدق قدم به مجلس بگذارد تا انگلیسى ها بتوانند قرارداد تحمیلى سال ۱۹۳۳ دوره رضاشاه را که به مدت ۶۰ سال حقوق ملت ایران را از نفت جنوب ضایع مى ساخت، در دولت ساعد مراغه اى به تنفیذ برسانند. خوشبختانه بر اثر فشار افکار عمومى مقصود انگلیسى ها تامین نشد و عمر مجلس پانزدهم سر رسید. در همین دوران بود که دکتر مصدق و همراهان وى جبهه ملى ایران را پایه گذارى کردند. (۱۳۲۸)
 
بر خلاف انتظار انگلیسى ها، در انتخابات مجلس ۱۶ با همه تقلب ها و حمایت هاى شاه و دربار صندوق هاى ساختگى آراى تهران باطل شد و هژیر وزیر دربار توسط فداییان اسلام به قتل رسید و در نوبت دوم انتخابات، دکتر مصدق و گروهى از یارانش به مجلس راه یافتند که در همین مجلس پس از کشته شدن سپهبد رزم آرا، طرح ملى شدن صنعت نفت به تصویب رسید و اندکى بعد در شور و اشتیاق عمومى دکتر مصدق به نخست وزیرى شد تا قانون ملى شدن صنعت نفت را به اجرا درآورد. نخستین اقدام دکتر مصدق پس از معرفى کابینه، اجراى طرح ملى شدن صنعت نفت بود.
 
داستان ملى شدن صنعت نفت، استفاده از مشارکت هاى مردمى و سیاست ها و چاره اندیشى هایى که براى اجرایى کردن این قانون و در دست گرفتن تاسیسات صنعت نفت با کمترین هزینه داخلى و بین المللى از سوى مصدق و یاران او صورت گرفت از زیباترین خاطرات مردم ایران و برگ زرینى از تاریخ این ملت است. بخشى از این اقدامات در کتاب خاطرات مرحوم بازرگان به اختصار آمده است.
 
به دنبال شکایت دولت انگلیس از دولت ایران و طرح شکایت مزبور در شوراى امنیت سازمان ملل، دکتر مصدق عازم نیویورک شد و به دفاع از حقوق ایران پرداخت. سپس به دادگاه لاهه رفت و در احقاق حق ملت ایران به پیروزى دست یافت. در بازگشت به ایران سفرى نیز به مصر کرد و در آنجا مورد استقبال پرشکوه ملت مصر قرار گرفت.
 
انتخابات دوره هفدهم مجلس به خاطر دخالت هاى ارتشیان و دربار به تشنج کشید و کار به جایى رسید که پس از انتخاب ۸۰ نماینده، دکتر مصدق دستور توقف انتخابات حوزه هاى باقى مانده را صادر کرد.
 
دکتر مصدق براى جلوگیرى از کارشکنى هاى ارتش درخواست انتقال وزارت جنگ به دولت را از شاه کرد که این درخواست از طرف شاه رد شد. به همین دلیل دکتر مصدق در ۲۵ تیرماه ۱۳۳۱ در مقام نخست وزیرى استعفا مى کند.
 
یک روز بعد، مجلس قوام السلطنه را به نخست وزیرى انتخاب و قوام السلطنه با صدور بیانیه شدیداللحنى نخست وزیرى خود را اعلام کرد.
 
مردم ایران که از برکنارى دکتر مصدق شدیداً خشمگین بودند، در پى چهار روز تظاهرات و قیام هاى پیوسته در حمایت از دکتر مصدق، موفق به ساقط کردن دولت قوام شدند، و در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ دکتر مصدق بار دیگر به مقام نخست وزیرى ایران رسید.
 
در روز ۹ اسفندماه ۱۳۳۱ دربار با کمک عده اى از روحانیون، افسران اخراجى و اراذل و اوباش تصمیم به اجراى طرح توطئه اى علیه مصدق گرفتند تا او را از بین ببرند. نقشه از این قرار بود که شاه در آن روز به عنوان سفر به اروپا از پایتخت خارج شود و اعلام دارد که این خواسته دکتر مصدق است. (براى اطلاعات بیشتر به کتاب «خاطرات و تالمات دکتر مصدق» به قلم خود ایشان مراجعه کنید.) اراذل و اوباش و عوامل دربار هم به بهانه جلوگیرى از سفر شاه در مقابل کاخ شاه تظاهرات برپا کنند و هنگام خروج دکتر مصدق از دربار وى را به قتل برسانند. ولى از آنجایى که مصدق از نقشه اطلاع یافت توانست جان سالم به در برد و توطئه با شکست روبه رو شد. پس از چندى سرتیپ افشار طوس رئیس وفادار شهربانى دکتر مصدق به وسیله عمال دربار و افسران اخراجى به طرز وحشیانه اى به قتل رسید.
 
به علت اختلافات شدید مجلس با دولت دکتر مصدق و به دنبال استعفاى بسیارى از نمایندگان مجلس، دولت اقدام به برگزارى همه پرسى در سطح کشور کرد تا مردم به انحلال یا عدم انحلال مجلس راى دهند. در این همه پرسى که البته به خاطر همزمان نبودن زمان انتخابات در تهران و شهرستان ها و همچنین جدا بودن محل صندوق هاى مخالفان و موافقان انحلال مجلس مورد انتقاد بسیارى از منتقدان قرار گرفت، در حدود دو میلیون ایرانى به انحلال مجلس راى مثبت دادند و مجلس در روز ۲۳ مرداد ۱۳۳۲ رسماً انحلال یافت.
 
در روز ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ طبق نقشه اى که سازمان هاى جاسوسى آمریکا و انگلیس براى براندازى دولت مصدق کشیده بودند، شاه دستور عزل دکتر مصدق را صادر کرد و رئیس گارد سلطنتى خویش سرهنگ نصیرى را موظف کرد تا با محاصره خانه نخست وزیر فرمان را به وى تحویل دهد. همچنین نیروهایى از گارد سلطنتى مامور بازداشت عده اى از وزراى دکتر مصدق شدند. ولى نیروهاى محافظ نخست وزیرى با یک حرکت غافلگیرکننده رئیس گارد سلطنتى و نیروهایش را خلع سلاح و بازداشت کردند و نقشه کودتاى ۲۵ مرداد به شکست انجامید.
 
در روز ۲۸ مردادماه ۱۳۳۲ دولتین آمریکا و انگلیس با اجراى نقشه دقیق ترى دست به کودتاى دیگرى علیه دولت ملى دکتر مصدق زدند که این بار باعث سقوط دولت مصدق شد. در این روز سازمان سیا با اخذ فتواى برخى از روحانیون و همچنین دادن پول به ارتشیان، اراذل و اوباش تهران آنها را به خیابان ها کشانید. به دلیل خیانت رئیس شهربانى و بى توجهى رئیس ستاد ارتش دولت مصدق، کودتاچیان توانستند به آسانى خود را به خانه دکتر مصدق برسانند و پس از چندین ساعت نبرد خونین گارد محافظ نخست وزیرى را نابود کنند و خانه وى را پس از غارت کردن به آتش بکشانند. ولى دکتر مصدق موفق شد به همراه یاران خود از نردبان استفاده کند و به خانه همسایه پناه ببرد. در این کودتا گروهى از یاران سابق دکتر مصدق نیز به بهانه مخالفت با مصدق با اجانب همکارى کردند! همچنین شایان ذکر است که اعضاى حزب کمونیست توده که در روزهاى ۲۶ و ۲۷ مرداد به بهانه هوادارى از دکتر مصدق دست به اغتشاشات مى زدند، در روز ۲۸ مرداد هیچ عملى بر ضد کودتاى آمریکائیان انجام ندادند.
 
در روز ۲۹ مرداد دکتر مصدق و یارانش خود را به حکومت کودتا به رهبرى ژنرال زاهدى تسلیم کردند.

در دادگاهى نظامى، دکتر مصدق با برملا کردن اسرار کودتاى ۲۵ و ۲۸ مرداد چهره کودتاچیان را نزد جهانیان رسوا ساخت. در پایان دادگاه وى را به ۳ سال زندان محکوم کردند و پس از گذراندن ۳ سال زندان، دکتر مصدق به ملک خود در احمدآباد تبعید شد و تا آخر عمر تحت نظارت شدید بود.
 
در سال ۱۳۴۲ همسر دکتر مصدق، خانم ضیاءالسلطنه، در سن ۸۴ سالگى درگذشت و دکتر مصدق را بیش از پیش در غم فرو برد. حاصل ازدواج وى و دکتر مصدق ۲ پسر و ۳ دختر بود.
 
در ۱۴ اسفندماه ۱۳۴۵ دکتر محمد مصدق به دلیل بیمارى سرطان در سن ۸۴سالگى دار فانى را وداع گفت. پیکر مطهر وى در یکى از اتاق هاى خانه اش در احمدآباد به خاک سپرده شد.
مسئله فراماسونرى
عضویت در فراماسونرى یکى از مسائلى است که پس از انقلاب از سوى بسیارى بدان پرداخته شده و مایه مناقشات بسیارى درباره مصدق شده است. مجال بحث در این باره اینجا نیست اما به خاطر شناخت مصدق آنگونه که بود نظر خود مرحوم مصدق را در اینجا نقل مى کنم. مصدق خود در این باره در کتاب خاطرات و تالمات چنین نوشته است: همان طور که در هر کشور احزاب سیاسى و مشروطه لازم و ملزوم یکدیگرند، در ایران نیز هموطنانم حس مى کردند که مشروطه بدون مرکز اتکا سر نخواهد گرفت. روى این نظر هرچند نفر که باهم تجانس و اشتراک منافع داشتند جمعیتى تشکیل مى دادند تا در موقع لزوم همه روى یک اصل متفق باشند و بتوانند از آزادى دفاع کنند و الحق هم که عده اى جان در کف نهادند و در راه ایمان و عقیده از همه چیز گذشتند.
 
اجتماعات مزبور هرکدام روى خود نامى گذاشت و یکى از آن اجتماعات که چندى بعد از مشروطیت در خانه مستوفى الممالک از اهالى آشتیان و گرگان و تفرش تشکیل شد روى خود نام مجمع انسانیت نهاد که مستوفى به ریاست و دو نفر دیگر از جمله من نواب رئیس انتخاب شدند. سپس نزدیک خانه رئیس محلى اجاره کردند که جلسات مجمع در آنجا تشکیل مى شد و مثل بعضى انجمن هاى دیگر عده اى مسلح داشت به نام «سرباز ملى» تا موقع لزوم از آزادى دفاع کنند. جلسات مجمع را من اداره مى کردم و هر وقت هم که کارى در خارج پیش مى آمد عده اى از حضار پیشنهاد مى کردند نایب رئیس دیگر آن را انجام دهد. تا این که روزى محمدعلیشاه از شهر به باغ رفت و انجمن مظفرى واقع در شمال میدان بهارستان از عموم انجمن ها دعوت کرد هرکدام نماینده خود را با مهر انجمن به آنجا اعزام کنند که این مرتبه هیچ کس پیشنهادى براى انتخاب آن نایب رئیس ننمود و حضار تقاضا کردند که این کار را هم من انجام دهم. انجمن مظفرى نامه اى به شاه نوشته و درخواست کرده بود که خود را از ملت جدا نکند و به شهر مراجعت کند که من نیز مثل سایر نمایندگان آن را مهر کردم و سپس قرار شد هریک از نمایندگان موضوع را در جمعیت خود مطرح کند و هر انجمن نماینده اى دائمى براى تصمیماتى که در آن روزها مى بایست اتخاذ شود انتخاب نماید. اما لشکریان محمد علیشاه به رهبرى قزاقان روسى مسجد سپهسالار را اشغال کردند و مجلس را به توپ بستند. انجمن هایى- بیش از یکصد انجمن- که براى دفاع از آزادى تشکیل شده بودند از جمله مجمع انسانیت تعطیل شدند.
مسلمان
پس از انقلاب تنش هاى فکرى سیاسى بحث هایى را درباره دیانت مصدق پدید آورد که پس از چندى فروکش کرد. با مراجعه به اسناد تاریخى ملاحظه مى کنیم چنین مسائلى در همان زمان دکتر مصدق نیز همواره وجود داشته است. لذا نگاهى به نطق مصدق در مجلس پنجم در این باره خالى از لطف نیست: زمانى که مصدق با تغییر سلطنت به پهلوى و پادشاه شدن رضاخان در مجلس پنجم مخالفت مى کرد در معرض چنین اتهاماتى قرار مى گرفت. در جلسه ۹ آبان ۱۳۰۴ در این مورد چنین مى گوید: «بنده در سال هاى گذشته در حضور نمایندگان محترم به کلام الله مجید قسم یاد کردم که به مملکت و ملت خیانت نکنم. آن ساعتى که قسم خوردم مسلمان بودم و حالا هم مسلمان هستم و از آقایان تمنا دارم به احترام این قرآن برخیزند (در این موقع کلام الله مجید را از بغل خود بیرون آورد و حضار قیام کردند) و در حضور همه آقایان بنده شهادت خودم را مى گویم( اشهد ان لااله الاالله، اشهد ان محمداًرسول الله- اشهدان علیاً ولى الله) من شخصى بودم مسلمان و به این کلام الله قسم یاد کرده ام و این ساعت هم این کلام الله خصمى مرا بکند اگر در عقیده خودم یک اختلاف و تفاوتى حاصل کرده باشم. همان بودم که هستم و امروز هم اگر یک چیزى برخلاف مصالح مملکت به عقل ناقص خودم ببینم خودم را ناچار مى دانم که براى حفظ مملکت و حفظ قومیت و بقاى اسلامیت از اظهار عقیده خوددارى نکنم.»
 تالیفات
الف - کتاب ها
الف- «مسئولیت دولت براى اعمال خلاف قانونى که از مستخدمین دولتى در موقع انجام وظایف شان صادر مى شود و قاعده عدم تسلیم مقصرین سیاسى» مصدق این رساله را به زبان فرانسه در مدرسه علوم سیاسى پاریس و براى گرفتن تصدیق نامه نوشت .
ب- «وصیت در حقوق اسلامى (شیعه )»: رساله دکتراى مصدق به زبان فرانسه (۱۹۱۴ م ) قسمت هایى از این رساله توسط احمد متین دفترى ، على معتمدى و نصرالله انتظام ترجمه و در سال ۱۳۰۲ ه.ش در تهران در ۱۰۶ صفحه به چاپ رسید. در سال ۱۳۷۷ نیز على محمد طباطبایى قمى- که خود دکتراى حقوق و از مبارزان و زندانیان قدیمى است- کل پایان نامه را که به گفته خودش «۴۵ سال پیش آن را ترجمه کرده و در صندوق انتظار جهت یافتن زمان مناسب براى چاپ و نشر آن مانده بود و چندماه هم در وزارت ارشاد براى تحصیل مجوز چاپ ، بدون پاسخ ، گرد و خاک بى دلیل مى خورد» از طریق انتشارات زریاب ، در ۲۱۶ صفحه منتشر کرد.
ج- «کاپیتولاسیون و ایران »؛ این کتاب به دنبال انتشار خبر الغاى کاپیتولاسیون در اول اکتبر ۱۹۱۴ در ترکیه عثمانى و در جهت آگاهى مردم ایران از نتایج منفى وجود چنین قانونى و نیز براى تشویق دولت ایران به الغاى کاپیتولاسیون نگارش یافت . این کتاب مصدق که با مطالعه و بررسى مفاد قراردادهاى بین المللى منعقده بین دولت ترکیه و اروپا نوشته شد، در آبان ۱۲۹۳ در پنج هزار نسخه به چاپ رسید در حالى که مصدق ، خود، براى اولین بار مسئله کاپیتولاسیون را طرح و مورد نقد و اعتراض قرار داد، حسنعلى منصور نخست وزیر ایران در اوایل دهه ۴۰ در ۱۹ آبان سال ،۱۳۴۳ مصدق را به امضاى قرارداد مصونیت سیاسى نظامیان دولت آمریکا در ایران ، متهم کرد که با واکنش مصدق مواجه شد و ایشان در ۲۲ آبان با نوشتن نامه اى به منصور ضمن اظهار تعجب نسبت به بیانات او، اعلام کرد که او اولین کسى بوده که در ایران به مصونیت سیاسى اتباع «دول بیگانه » اعتراض کرده و در این مورد رساله «کاپیتولاسیون و ایران » را نوشته و خواهان الغاى این رژیم مخالف آزادى و استقلال مملکت شده است.
د- «شرکت سهامى در اروپا»: این کتاب بعد از اظهارات اردشیر جى ، نماینده زرتشتیان هند در ایران ، مبنى بر این که تاکنون در ایران کتابى درباره شرکت هاى تجارى منتشر نشده و در این خصوص کمبودى وجود دارد، با مطالعه قوانین مختلف کشورهاى اروپایى ، در آبان ۱۲۹۳ در ۱۰۳ صفحه انتشار یافت.
ه- «دستور در محاکم حقوقى »: این کتاب نتیجه مطالعات گسترده حقوقى مصدق بود که براى افزایش کیفیت تدریس خود در بیش از یک هزار صفحه تالیف کرده بود. کارى که موجب تعجب مدیر مدرسه سیاسى تهران ، دکتر ولى الله خان نصر شد. توضیح این که مصدق بعد از خاتمه تحصیلات در غرب ، قصد داشت مطالعات خود را استمرار بخشیده و آموخته هاى پیشین خود را در مورد ابواب حقوقى ، در ایران تکمیل نماید ولى در ایران با پیشنهاد دکتر نصر براى تدریس در مدرسه سیاسى پاسخ مثبت داد و دو ساعت در هفته در آن مدرسه تدریس مى کرد. کتاب دستور در محاکم حقوقى به درخواست دکتر نصر و احترام به او و دانشجویان آن مدرسه در امرداد ۱۲۹۴ در ۴۹۷ صفحه چاپ و منتشر شد، و چون این کتاب قرار بود به خارج از کشور ارسال شود، مصدق به رغم این که «به استعمال لسان و خط اجنبى معتقد نبود»، براى سهولت در امر سانسور که در زمان جنگ جهانى اول متداول بود، اسم کتاب را به خط و زبان فرانسوى بر پشت جلد نوشت.
و- «مختصرى از حقوق پارلمانى در ایران و اروپا براى آقاى محترم نمایندگان دوره پنجم تقنینیه »: کتاب مذکور در ۷۲ صفحه در سال ۱۳۰۲ انتشار یافت .
ز- «اصول قواعد و قوانین مالیه در ممالک خارجه و ایران قبل از مشروطیت و دوره مشروطه »: این کتاب ابتدا در سال ۱۳۰۴ منتشر شد و در سال ۱۳۷۷ نیز با پیشگفتارى از عزت الله سحابى و مقدمه اى از على اکبر شبیرى نژاد به وسیله نشر «فرزان » تجدید چاپ شد. مصدق ، انگیزه خود را از نوشتن این کتاب ، ارائه اطلاعات و تجربیات خود در امور مالى به عموم مردم معرفى مى کند مصدق کتاب هاى پنجگانه اخیر را مجانى چاپ نمود و بر صفحه عنوان آنها نوشت : «مجانى و حق طبع و ترجمه آزاد است ».
ب - مقالات
الف- «اسقاط دعاوى یا قاعده مرور زمان »: مصدق این مقاله را در اولین شماره مجله علمى در سال ۱۲۹۳ نوشت . او ابتدا قصد داشت درباره سازمان ثبت املاک سوئیس - که روى آن مطالعاتى داشت - مطلبى بنویسد، ولى چون تاسیس چنین سازمانى در ایران آن زمان عملى نبود، از نوشتن این موضوع خوددارى کرد و با توجه به شرایط ایران مقاله «قاعده مرور زمان » را نوشت که باعث ایجاد ارتباط بین او و برخى علماى دینى شد؛ اما ایراداتى که از طرف آنها بر مقاله وارد شد و حتى آن را خلاف شرع معرفى کردند، موجبات یاس و نومیدى مصدق را فراهم کرد.
 
ب- البته مجله «علمى» نیز که به پیشنهاد حاج میرزایحیى دولت آبادى و با مشارکت فیروز نصرت الدوله ، غفارى ذکاءالدوله، محمدعلى نظام مافى سالارمعظم، موسى شیبانى ذکاءالسلطنه و مصدق تاسیس و انتشار یافت ، بعد از ده یا پانزده شماره به گفته مصدق به دلیل تزلزل اجتماع از بین رفت.
ج- «تصویب بودجه در پارلمان هاى مختلف »: در این مقاله ، مصدق به شرح تاریخچه و روند تصویب بودجه در کشورهایى نظیر آمریکا، انگلیس ، فرانسه و آلمان و نیز بررسى اصول مالى قانون اساسى مشروطیت ایران پرداخته است . مقاله مزبور در مجله «آینده » دوره اول ، در سال ۱۳۰۴ بدون نام و با ذکر امضاى محفوظ به چاپ رسید. مجله «آینده » که مصدق برخى مقالات خود را بعضاً با امضاى محفوظ در آن مى نوشت ، توسط دکتر محمود افشاردوست دوران تحصیل و یار وفادار او اداره مى شد و افشار در پایان سال ، نام مقالات مذکور را ذیل نام مصدق مى نوشت .
 
د- «انتخابات در اروپا و ایران »: مصدق در این مقاله به شرح قوانین انتخابات در کشورهاى مختلف از جمله : فرانسه ، انگلیس ، آلمان ، ایتالیا، کانادا و... پرداخته و بحثى را نیز در مورد نظام نامه مجلس شوراى ملى ایران مطرح کرده است .
 
ه- «تابعیت در ایران »: مصدق در این مقاله به بحث و بررسى قوانین مربوط به تابعیت اتباع خارجى در ایران که اصل آن به تایید ناصرالدین شاه رسیده و در دوره پهلوى اول هم اجرا مى شده ، پرداخته است.
و- «اصول مهمه حقوق مدنى و حقوق تجارى ایران »: این مقاله درباره سیر قوانینى مانند حقوق مدنى ، عقود، حقوق خانواده ، حقوق توارث ، املاک و تجارت در ایران از هنگام ورود اسلام تا آغاز مشروطیت و نیز دوره بعد از مشروطیت است . مقالات ردیف هاى ۳ ، ۴ و ۵ در مجله «آینده »، دوره دوم ، سال ۱۳۰۵ به چاپ رسید.
ز- «طرح پیشنهادى براى اصلاح قانون انتخابات »: این مطلب کوتاه در دورانى که مصدق در مجلس چهاردهم نماینده بود، در روزنامه اطلاعات ۱۳۲۳/۲/۲۳ چاپ شد.
ح- «مسئله انتخابات »: این مطلب که در یک مقدمه و در شش فصل تنظیم شده به بیان و بررسى قوانین انتخاباتى در ایران پرداخته است ، در دوره نمایندگى مصدق در مجلس چهاردهم و به درخواست مجله «آینده »، دوره سوم در مهرماه ۱۳۲۳ چاپ شده است .
ج - خاطرات ، نطق ها و نامه ها
الف- «خاطرات و تالمات مصدق »: با یادداشت غلامحسین مصدق و توضیح ایرج افشار؛ تهران ، انتشارات علمى ، چاپ اول ،۱۳۶۴ چاپ هشتم ۱۳۷۵. این کتاب توسط دکتر محمدعلى همایون کاتوزیان استاد و محقق ایرانى مقیم انگلیس به زبان انگلیسى نیز ترجمه شده است .
ب- «دکتر مصدق و نطق هاى تاریخى او در دوره پنجم و ششم تقنینیه »؛ گردآورنده حسین مکى ، تهران ، انتشارات جاویدان ، چاپ سوم ۱۳۶۳. این کتاب قبلاً در سال هاى ۱۳۲۴ و ۱۳۵۸ نیز چاپ شده بود.
ج- «سیاست موازنه منفى در مجلس چهاردهم »: شامل نطق هاى مصدق در مجلس چهاردهم ، دو جلد در یک جلد، گردآورنده حسین کى استوان ، مدیر روزنامه «مظفر»، تهران انتشارات اسلامى ، ۱۳۲۷ ، ۱۳۲۹ ، ۱۳۵۶.
د- «نطق ها و مکتوبات دکتر مصدق در ادوار ۵و ۶و ۱۴و۱۶ مجلس و در دوران نخست وزیرى - دفتر ۱ تا ۱۰» انتشارات مصدق ۹۱۳۴۸ (در حال حاضر نایاب و نیازمند تجدید چاپ است .
ه- «مدافعات مصدق و رولن در دیوان بین المللى لاهه »: تهران ، انتشارات زبرجد، بى تا.
و- «نامه هاى دکتر مصدق »: دو جلد، گردآورنده : محمد ترکمان ، تهران ، نشر «هزاران »، ۱۳۷۴ و ۱۳۷۷. ترکمان در جلد اول از این کتاب بس ارزشمند خود تعداد ۵۵۳ نامه و دست خط و درجلد دوم تعداد ۶۹۳ نامه و دست خط از مصدق که خطاب به اشخاص حقیقى و حقوقى داخلى و خارجى است را به چاپ رسانده است .
- «دکتر محمد مصدق در محکمه نظامى »: سرهنگ جلیل بزرگ مهر، دو جلد، تهران ، نشر تاریخ ایران ، ۱۳۶۳. این کتاب که شامل دفاعیات دکتر محمد مصدق در دادگاه بدوى نظامى است دو بار در سال هاى ۶۹ و ۷۸ در یک جلد توسط انتشارات «نیلوفر» نیز انتشار یافته است .
ح- «دکتر محمد مصدق در دادگاه تجدیدنظر نظامى »، جلیل بزرگ مهر، تهران ، شرکت سهامى انتشار، ۱۳۶۵ .
ط- «دکتر محمد مصدق و رسیدگى فرجامى در دیوان کشور»: تهران ، شرکت سهامى انتشار، ۱۳۶۵ یا ۱۳۶۷.
ى- «تقریرات مصدق در زندان »: زیر نظر ایرج افشار، تهران ، سازمان کتاب ، ۱۳۵۹؛ این کتاب تحت عنوان «رنج هاى سیاسى دکتر مصدق » با توضیحات عبدالله برهان به وسیله نشر در سال ۷۰ نیز چاپ شد و چاپ سوم آن در سال ۱۳۷۷ منتشر شد.
منابع:
- دکتر مصدق و راه مصدق: دکتر منصور بیات زاده: ۱۳۸۴
- افشار، ایرج : مصدق و مسایل حقوق و سیاست ، تهران ، انتشارات زمینه ، چاپ اول ، مهرماه ۱۳۵۸
- بزرگمهر، جلیل : رنج هاى سیاسى دکتر محمد مصدق ، به کوشش عبدالله برهان ، تهران ، نشر ثالث ، چاپ دوم ۱۳۷۷
- ترکمان ، محمد: نامه هاى دکتر مصدق ، دو جلد، تهران ، نشر هزاران ، چاپ اول ، جلد اول ، ۱۳۷۴ و چاپ اول ، جلد دوم ۱۳۷۷
- غلامحسین ، مصدق : در کنار پدرم مصدق ، خاطرات غلامحسین مصدق ، ویرایش و تنظیم از سرهنگ غلامرضا نجاتى ، تهران ، انتشارات رسا، چاپ سوم ، ۱۳۶۹
- مصدق ، محمد: خاطرات و تالمات ، به کوشش ایرج افشار، تهران ، انتشارات علمى ، چاپ هشتم ، تابستان ۱۳۷۵
- مصدق ، محمد: وصیت در حقوق اسلامى (شیعه )، ترجمه على محمد طباطبایى قمى ، تهران ، انتشارات زریاب ، چاپ اول ، ۱۳۷۷
- نجاتى ، غلامرضا: مصدق ؛ سال هاى مبارزه و مقاومت ، جلد ،۱ تهران ، انتشارات رسا، چاپ اول ، ۱۳۷۷
- نجاتى ، غلامرضا: جنبش ملى شدن صنعت نفت ایران و کودتاى ۲۸ مرداد ،۱۳۳۲ تهران ، شرکت سهامى انتشار، چاپ هفتم ، ۱۳۷۲
- کودتاى ۲۸ مرداد: مارک گازیروفسکى: ترجمه سرهنگ غلامرضا نجاتى: شرکت سهامى انتشار
+27
رأی دهید
-79

  • قدیمی ترین ها
  • جدیدترین ها
  • بهترین ها
  • بدترین ها
  • دیدگاه خوانندگان
    ۴۰
    نسترن19 - وین، اتریش

    درود به شرفت که قدر ومنزلتت را ندانستند.بزرگمردی که یادش همواره زنده خواهدماند.
    82
    24
    جمعه ۱۴ اسفند ۱۳۹۴ - ۲۳:۲۰
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۸
    آلونا ازنامنسکایا - مسکو، روسیه

    دکتر مصدق چه زیبا در مورد دادگاهش گفت : در طول تاریخ مشروطیت ایران این اولین بار است که یک نخست وزیر قانونی مملکت را به حبس و بند می‌کشند و روی کرسی اتهام می‌نشانند. به من گناهان زیادی نسبت داده‌اند ولی من خودم می‌دانم که یک گناه بیشتر ندارم و آن این است که تسلیم تمایلات خارجیان نشده و دست آنان را از منابع ثروت ملی کوتاه کرده‌ام. مردم این مملکت می‌دانند که وضع من در بسیاری جهات با وضع مارشال پتن فرانسوی بی شباهت نیست و من هم سالخورده و به وطن خود خدمتی کرده‌ام. من هم مثل او در اواخر عمر به روی کرسی اتهام نشسته‌ام و شاید مثل او محکوم شوم ولی همه نمی‌دانند بین من و او یک تفاوت آشکار است. پتن به جرم همکاری با دشمن ملت فرانسه به دست ملت فرانسه محاکمه شد و من به گناه مبارزه با دشمن ملیت ایران به دست عمال بیگانگان!
    80
    21
    شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۰:۴۹
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۶
    از هیبت به نکبت - تهران، ایران
    مصدق کی‌ بود؟؟ یک خائن و وطن فروش که نمک خورد و نمکدون رو شکست ،یک پیر فرتوت با افکار عصر حجری که از اجداد در به داغونش به ارث برده بود ،کسی‌ که با اخدن جماعت معاشرت کند حال و روزش بهتر از این نیست ،یا به عبارتی‌ این مصدق خائن آخوند کراواتی بود.از این دسته انسانها که اگر بشه بهشون گفت انسان با پول زمان شاه به جایی رسیدن و در حق مردم و کشور خیانت کردن کم نیستن ،تو روحش و هر کی‌ طرفدار این خائنین هستن .
    69
    85
    شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۰:۵۵
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۳۹
    winnie1987 - بيرمنگهام، انگلستان

    کاملاً مزخرف. معلوم هست نویسنده از این ملی‌-مذهبی‌‌ها هست. خجالت هم خوب چیزیه. تا قبل از ۲۸ مرداد، شعبان جعفری (بی‌ مخ) و سایرین به گفته فاطمی و مصدق، مردم شریف و شجاع قلمداد می‌شدند چون به نفع آقایان درگیری و زد و خورد میکردند، بعد از کودتا اینها شدند لمپن و اراذل. این ملی‌-مذهبی‌ها هم مثل اسلامیست‌ها و کمونیستها، اگر چیزی به نفعشون باشه عنوان می‌کنن، اگر چیزی مایه آبروریزی باشه، پنهان میکنند. یک طرفه نمیشه پیش قاضی رفت. عکس همین شعبان بی‌ مخ هست که مصدق روی شونهاش نشسته، البته در اون موقع شعبان بیمخ جزو ملت شریف و شجاع قلمداد میشد. مردم شاه رو دوست داشتند و حکومت مصدق رو سرنگون کردند. این یک واقعیت هست.
    14
    56
    شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۱:۳۲
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۰
    نسترن19 - وین، اتریش

    [::از هیبت به نکبت - تهران، ایران::]. کم مزخرف بگو بدبخت.معلومه ذوب شده در سلطنت طلبی موندی.می خوای شاه را بزرگ کنی چرا سعی می کنی دروغ بگی.
    85
    26
    شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۱:۵۱
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۶
    از هیبت به نکبت - تهران، ایران

    وطن فروشهای توده‌ ایی ،و خائن،کامنت من انگار بدجوری آتیشتون زده ،از قدیم گفتن حرف حق مثل زهر مار تلخ هستش ،حالا هی‌ منفی‌ بدین تا که سوخته خنک شه،هاهاهاهاهاها
    47
    80
    شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۲:۰۵
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۶۸
    amir-amir - تورنتو، کانادا

    روانشاد مصدق ٬ یک ایران وطن دوست که رجاله هاى کشور او را به بیگانگان فروختند.
    62
    14
    شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۳:۱۸
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۰
    نسترن19 - وین، اتریش

    [::از هیبت به نکبت - تهران، ایران::]. توده ایی خودتی بدبخت ،وطن فروش کسی است که به مردی بزرگ چون دکترمصدق توهین می کنه .برو کمی تاریخ را بخوان که اگرخواستی جایی دهان را بازکنی ..بودنت را لو ندی.خوب ایدی انتخاب کردی نکبت
    60
    7
    شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ - ۲۰:۱۵
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۶
    از هیبت به نکبت - تهران، ایران

    [::نسترن19 - وین، اتریش::]. اوه اوه بد جوری آتیش گرفتی نه ؟؟؟ حرف حق همیشه تلخ بوده ،از لغاتی که استفاده میکنی‌ مشخص هست که تا چقدر جیلیزو ویلیز شدی ،لیاقت اینکه من وقتم رو برای تو بی‌سواد بذارم ، نداری از طرز حرف زدنت معلوم هست از چه قماشی هستی‌ ،درود بر خاندان ایران ساز پهلوی و روح و روان شاهنشاه آریامهر شاد و ننگ‌ بر هر چی‌ وطن فروش توده‌ ایی و مجاهدو و مزدوران رژیم آخوندی و فاطی کماندوهای سیبیلو بی‌ مصرف .
    32
    52
    شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ - ۲۳:۵۱
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    نظر شما چیست؟
    جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.