پایان ۱۲ روز زندگی مخفیانه قاتل خاله در کوهستان
+9
رأی دهید
-1
زندگی مخفیانه ورزشکار ۲۰ ساله که پس از قتل خاله و مجروح کردن پسرخاله ۸ سالهاش به کوهستان فرار کرده بود، پس از گذشت ۱۲ روز از جنایت پایان یافت.متهم عصر شنبه با سفر به پایتخت خود را تسلیم پلیس کرد.این جنایت مرموز 21دیماه رخ داد. ساعت 9صبح مأموران کلانتری 128تهران نو با قاضی ایلخانی بازپرس ویژه قتل تهران تماس گرفتند تا گزارش جنایتی در خیابان ثارالله حوالی میدان امام حسین را به او مخابره کنند.
جنایت در زیرزمین یک خانه قدیمی رخ داده بود. تیم تحقیق به محض حضور در آنجا جسد غرق در خون زنی 35ساله را دید که با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده بود. کمی آنطرفتر پیکر غرق در خون پسر8ساله این زن روی زمین افتاده بود که زنده بود و نفس میکشید. با انتقال پسربچه به بیمارستان، کارآگاهان به تحقیق از مرد میانسالی که قتل را به پلیس گزارش کرده بود پرداختند. او نخستین کسی بود که با جسد زن جوان و پیکر خونین پسر 8سالهاش روبهرو شده بود.
وی گفت: من در یک بنگاه املاک کار میکنم و 3ماهی میشد این زیرزمین را اجاره کرده بودم و به تنهایی زندگی میکردم. 3روز پیش یکی از بستگانم همراه این زن و پسرش از شهرستان به تهران آمد و از من خواست که چند روزی خانه من بمانند. من هم یک شب پیش از حادثه از خانه بیرون رفتم تا او به همراه مهمانانش در خانهام راحت باشند.
امروز صبح وقتی به خانهام برگشتم مادر و پسر را دیدم که روی زمین افتاده بودند و پتو روی آنها بود. ابتدا تصورکردم که خواب هستند اما وقتی آثار خون را دیدم پتو را کنار زدم و ناگهان چشمم به پیکر خونین آن دو افتاد. پسربچه که زنده بود تنها توانست به من بگوید که: « شهاب مادرم را کشت.» پس از آن بیهوش شد که من از ترس همسایهها را خبر کردم.
در جست و جوی قاتل آشنا
تیمی از کارآگاهان جنایی با دستور قاضی مأمور رسیدگی به این پرونده شدند تا با دستگیری عامل جنایت، راز این قتل تکاندهنده را فاش کنند. بررسیها نشان میداد شهاب که پسربچه پیش از بیهوشی نام او را گفته بود کسی جز پسرخالهاش نبود؛ مردی که همسایهها دیده بودند به زیرزمین خانه قدیمی رفت و آمد داشت و حتی چندباری هم با قربانیان دیده شده بود. وقتی پلیس به یقین رسید که شهاب در جریان این جنایت خالهاش را به قتل رسانده و پسرخالهاش را مجروح کرده است، تحقیقات برای دستگیری او را شروع کرد.
قاتل شیشهای
12روز از جنایت گذشته بود و هنوز ردی از قاتل بهدست نیامده بود. کارآگاهان حتی راهی محل زندگی او در شهرستان شده بودند اما او فراری شده بود وسعی کرده بود ردی از خودش به جا نگذارد. درحالیکه تحقیقات درخصوص افشای معمای این جنایت ادامه داشت، عصر شنبه سوم بهمنماه شهاب به اداره آگاهی تهران رفت و خود را تسلیم کرد. او روز گذشته برای انجام تحقیقات به شعبه هشتم دادسرای جنایی تهران منتقل شد و ادعا کرد که شب حادثه برای نخستین بار شیشه مصرف کرده و دچار توهم شده است.در ادامه گفتوگوی همشهری با این جوان 20ساله را میخوانید.
انگیزه ات از جنایت چه بود؟
من هیچ اختلافی با خالهام نداشتم. اتفاقا خیلی هم او را دوست داشتم اما شیشه نابودم کرد و توهم ناشی از آن باعث شد که دست به جنایت بزنم.
از شب جنایت بگو؟
مرگ ناگهانی برادرم مرا خیلی متاثر کرد تا جایی که احساس میکردم افسرده شدهام. برادر 16سالهام چند روز پیش در تصادف فوت شد و اول بهمنماه چهلمش بود. بعد از مرگ او انگیزه هیچ کاری را نداشتم. من مقام قهرمانی بوکس کشوری دارم و مربی بوکس در شهرستانمان هستم.
حتی دیگر دلم نمیخواست به باشگاه بروم. دست و دلم به کاری نمیرفت. برای همین 4روز پیش ازجنایت تصمیم گرفتم به تهران بیایم تا با پیدا کردن کاری جدید زندگیم متحول شود و مرگ برادرم را فراموش کنم. وقتی به پایتخت رسیدم چون جایی برای استراحت نداشتم با خالهام تماس گرفتم. او به تازگی همراه پسرش و یکی از آشنایان خود به تهران آمده بود.
او قبول کرد تا چند روزی پیش او بروم تا کارمناسبی پیدا کنم. روز حادثه برای پیدا کردن کار از خانه بیرون رفتم اما تلاشم بیفایده بود و نتوانستم کارمناسبی پیدا کنم. حوالی میدان امام حسین بودم که شخصی نزدیک من آمد و گفت مواد میخواهی؟ از قبل شنیده بودم که موادمخدر در آرام کردن اعصاب خیلی مؤثر است. برای همین مقداری شیشه خریدم و کشیدم.
پس از آن به خانه پیش خالهام و پسرش برگشتم. آن شب تصاویر مبهمی به یاد دارم، دچار توهم شده بودم داخل اتاق خاله و پسرخالهام را به شکل عجیبی میدیدم که سرو صدا میکردند. وقتی به بالای سر آنها رسیدم اصلا نمیدانم چه شد که به سمت آن دو حمله ور شدم و دست به قتل زدم. صبح زود انگار از خواب بیدار شده بودم تازه فهمیدم چه کردهام. آنقدر ترسیده بودم که روی هردو پتو انداختم و فرار کردم.
کجا فرار کردی؟
به شهرستانمان رفتم. در آنجا پلیس با خاله و مادرم تماس گرفت و گفت که خالهام در تصادف فوت شده اما پسرش زنده مانده است. این را که شنیدم وحشت به جانم افتاد. چون پسرخالهام حتما مرا لو میداد. همین شد که به کوهستان فرار کردم و مدتی در آنجا ماندم. در نهایت مادرم از من خواست تا خودم را معرفی کنم و من هم قبول کردم.
پیش از این هم شیشه کشیده بودی؟
نه این نخستین باری بود که مواد کشیدم. من حتی لب به سیگار هم نمیزدم. خیلی پشیمانم. امیدوارم خالههایم و مادرم مرا ببخشند، اشتباه کردم.
۴۱

raha1984 - هامبورگ، آلمان
شخصی نزدیک من آمد و گفت مواد میخواهی؟ از قبل شنیده بودم که موادمخدر در آرام کردن اعصاب خیلی مؤثر است. برای همین مقداری شیشه خریدم و کشیدم. آره تو که راس میگی !
1
21
دوشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۸:۴۳
۵۵

londonlondon - لندن، انگلستان
حتما خالهیت تو را خواهند بخشید دیه بدهید آزاد شوید در کوتاهترین زمان
1
5
دوشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۰:۳۹