ترانه «افسار» با صدای چاوشی در چهاردهمین قسمت «شهرزاد»: آیا ملتی عزاداریم؟

ایران وایر , حسین نوش آذر
ترانه «افسار» بر اساس شعری که ابتدا به محمد حسین شهریار، شاعر ملی آذربایجان منسوب داده شد، اما بعد معلوم شد که سروده شهریار نیست، [*] با صدای محسن چاوشی و سینا سرلک در چهاردهمین قسمت مجموعه ویدیویی «شهرزاد» ساخته حسن فتحی پخش می‌شود. سایت شهرزاد این ترانه را در اختیار همگان قرار داده است: یک ترانه غم‌انگیز بر اساس یک غزل بسیار زیبا و شادی‌آفرین. چه اتفاقی در موسیقی ایران می‌افتد که شعری فرحبخش را به ترانه‌ای گریه‌آور تبدیل می‌کند؟ آیا ما ملتی عزادار هستیم؟
 
در غزل عاشقانه ای که چاوشی خوانده و از برخی لحاظ یادآور شعر «مست و هوشیار» پروین اعتصامی است، شاعر به سادگی و روشنی و بدون هیچگونه پیرایه‌ای خطاب به معشوقی که با دست پیش می‌کشد و با پا پس می‌زند می‌سراید:
 
هرچه گویی دوستت دارم به جز تکرار نیست
خو نمی‌گیرم به این تکرارِ طوطی‌وار ، نه
تا که پا بندت شَوَم از خـــویش می‌رانی مرا
دوست دارم همدمت باشم ولی سربار ، نه
آیا ملتی عزاداریم؟
چنین غزلی، به این زیبایی و شیوایی، در کلام جانسوز محسن چاوشی به درد و رنج آغشته می‌شود، چنانکه گویی ما در یک مجلس عزا حضور داریم و اکنون نوحه‌ای را با صدایی خوش می‌شنویم.
 
در مجموعه ویدیویی شهرزاد که ماجراهایش ظاهراً بعد از کودتای ۲۸ مرداد اتفاق می‌افتد، اما در واقع زبان و بیانی کاملاً امروزی دارد، به جای مهم‌ترین وقایع تاریخی در آن زمان مانند محاکمه دکتر محمد مصدق و تیرباران افسران حزب توده، یک رابطه عاشقانه و نافرجام در مرکز توجه قرار می‌گیرد. از این نظر این مجموعه تلویزیونی بر خلاف سریال «معمای شاه» که به دلیل اشتباهات مکرر تاریخی و اعتراض مردم در نیمه‌راه متوقف شد، می‌تواند آزادانه‌تر در متن تاریخ حرکت کند.
 
اکنون در آستانه پخش چهاردهمین قسمت شهرزاد از روایت تاریخی کودتا، جز فراز و نشیب‌های عشقی چیز زیادی باقی نمانده است. عاشقانه ای که محسن چاووشی با صدای جان‌سوز خوانده است در این روایت شخصی معنی پیدا می‌کند. آیا می‌توانیم بگوییم حرمان‌های تاریخی به زندگی شخصی و عاطفی ما راه پیدا کرده و موسیقی ما هم طبعاً بیانگر همین حرمان‌هاست؟ آیا به یک معنا ما ملتی عزاداریم؟
حرمان‌زدگی موسیقی ملی ایران
من اولین بار در زمستان سال ۱۳۶۶ که آلبوم «در گلستانه» به مناسبت شصتمین سالگرد تولد سهراب سپهری با صدای شهرام ناظری منتشر شد، به حرمان‌زدگی موسیقی ملی ایران پی بردم.
 
قطعه «در گلستانه» دستاوردی است، به این جهت که برای ارکستر سمفونیک، آواز سلو، گروه کُر و به همراهی سازهای سنتی سنتور، سه‌تار، کمانچه و دف تنظیم شده ‌است و با این‌حال شعر بسیار فرحبخش سهراب سپهری را که در دامن طبیعت اتفاق می‌افتد و از دشت‌های فراخ و کوه‌های بلند و نیزارها و از هوشیاری تن سخن می‌گوید، با استادی بی‌نظیری به یک ترانه غم‌انگیز بدل کرده است.

محمود خوشنام، پژوهشگر موسیقی ملی ایران می‌گوید: «موسیقی سنتی ایران زنجیره‌‌ای از آوازهای کوتاه به هم پیوسته است که از زمان ناصرالدین شاه قاجار، یعنی۱۵۰ سال پیش، برای ما به یادگار مانده است.»
او همچنین اعتقاد دارد که «شباهت نام برخی از گوشه‌های امروز با برخی از الحان موسیقی دوره‌ ساسانی گروهی از پژوهندگان را به این باور رسانیده که موسیقی سنتی امروز ریشه در الحان باربدی دارد. اگر هم این گمان درست باشد، گسست‌های فرهنگی در طی ۱۴۰۰ سال چنان تغییراتی در این رابطه‌ی خویشاوندی پدید آورده که تنها شباهت نام‌ها باقی مانده است.»
 
آیا به دلیل این گسست‌های تاریخی‌ست که موسیقی ملی ما غم‌انگیز است؟ در مجموعه «شهرزاد» هم داستان اتفاقاً بر محور همین گسست‌ها اتفاق می‌افتد: فرهاد عاشق شهرزاد است، اما در اثر دسیسه‌های بزرگ‌آقا ناگزیر به عقد قباد درمی‌آید و زن دوم او می‌شود که فرزندی بیاورد و تبار بزرگ‌آقا باقی بماند. آیا می‌توانیم بگوییم این گسست عشقی که در یک سطح شخصی روایت می‌شود، تاریخ ما را رقم زده و ما ناگزیر ملتی نوستالژیک شده‌ایم؟
فرصت‌های از دست رفته برای آزادی
امپراطوری ایران به دست عرب‌ها فتح شد و ایرانیان تا دویست سال حتی اجازه نداشتند به فارسی سخن بگویند. سپس در آغاز شکل‌گیری شهرنشینی و پیدایش حرفه‌ها در جهان، در قرن سیزدهم میلادی مغولان به ایران حمله کردند، بسیاری از شهرهای ایران، مراکز علمی و فرهنگی و حتی کشاورزی و سیستم آبیاری ایران را نابود کردند. تا به خود بیاییم، با نخستین انقلاب صنعتی و پیامدهای استعمار درگیر شدیم و بعدش هم مشروطه اتفاق افتاد که آن هم ناکام و بی‌فرجام ماند.
 
به این مصیبت‌‌های تاریخی باید سرکوب مذهبی مانند کشتار زندیقان و باطنیان و قرمطیان و حروفیه در قرون وسطی را هم اضافه کرد.
 
مجتبی مینوی در کتاب «تاریخ و فرهنگ» (انتشارات خوارزمی ۱۳۵۶) گزارش می‌دهد که ابوالقاسم مسعود خجندی (فقیه شافعی) برای کشتار باطنیان دستور داده بود که خندق‌هایی می‌کندند و در آن خندق‌ها آتش روشن می‌کردند و باطنیان را در آتش می‌انداختند و زنده زنده آنها را می‌سوزاندند.
 
خواجه نظام‌الملک در سیاستنامه می‌نویسد که در زمان سلطان محمود غزنوی در بخارا و اطراف آن به مدت هفت شبانه‌روز هر آنکس را که قرمطی بود می‌یافتند و می‌کشتند، چنان‌که در ماوراءالنهر و خراسان حتی یک قرمطی باقی نماند.
 
حافظ تحت تأثیر این شرایط وحشتناک است که می‌سراید:
 در آستین مرقع، پیاله پنهان کن
که همچون چشم صراحی زمانه خون‌ریز است
به رغم این ناکامی‌ها و سرکوب‌ها و پنهان‌کاری‌ها، شعر ایران از لحظات فرحبخش بی‌نصیب نمانده است. اما موسیقی متعالی و ملی ایران به عنوان عمیق‌ترین شکل بیان هنری، در کشور ما با اندوه درآمیخته، چنانکه حتی اشعار فرحبخش و امیدبخشی مانند «در گلستانه» هم وقتی به بیان موسیقایی درآیند، اندوهگین به گوش می‌رسند و تارهای وجود ما را می‌لرزانند.
چنین است که صدای محسن چاوشی در ترانه اخیرش از میان دالان‌های تاریک ایران به گوش می‌رسد: صدای ملتی که عزادار فرصت‌های از دست‌رفته‌اش برای آزادی است.
*پانویس:
بعد از انتشار این مقاله معلوم شد که شعر منسوب به استاد شهریار از سروده‌های پریناز جهانگیر عصر است.
+37
رأی دهید
-5

  • قدیمی ترین ها
  • جدیدترین ها
  • بهترین ها
  • بدترین ها
  • دیدگاه خوانندگان
    ۵۲
    Real_Patriot - واشنگتن، ایالات متحده امریکا

    واقعا برای نویسنده این مقاله (اگه بشه اسمش رو مقاله گذاشت) متاسفم چرا که همواره بدنبال ایرادگیری از زیباییهاست. زیبایی و عشق در صدای محسن چاووشی چیزی نیست که کوته فکرانی همچون نویسنده این متن از آن سر در بیاورند. پس لطفا جایی که صلاحیت اظهار نظر ندارید سکوت کنید...
    55
    27
    ‌سه شنبه ۲۹ دی ۱۳۹۴ - ۲۳:۴۳
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۴
    cardenas - تهران، ایران
    خیلی شلوغش کردی . احتیاجی به اینهمه وراجی نبود . این همه شعر و آهنگ داریم که از جدایی و خیانت صحبت میکنن ولی در قالب شیش و هشت هستن و با هاشون میرقصن و قر میدن. چشم نزننت با این کشفت.
    9
    21
    ‌چهارشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۴ - ۰۴:۲۵
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۸
    ye bande khoda - سن فرانکیسکو، ایالات متحده امریکا
    این مقاله بسیار نقد دارد. اولین فکری که بنظرم میاد اینه که آقای نویسنده اصلآ با ایده عشق آشنا نیست. هنر را باید در محتوای آن دید. این آهنگ برای یک زوج شکست خورده عشقی در فیلم ساخته شده. نه برای یک عروسی شاد. صدای آقای محسن چاوشی محتاج دفاع نیست. مردم با صدای او زندگی میکنند. در هر فرهنگی ژنر موسیقی متفاوت هست هم شاد, هم غمگین و دیگر. تو این شکی نیست که ملت ایران یک ملت پور شور و حال و احساسی هستند. یعنی به تور کامل در جاش شدن و در جاش بلدند غمشونو ابراز کنن و به نحو احسن. غنای فرهنگی ایران قابل تحسین و افتخاره!
    5
    11
    ‌چهارشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۴ - ۰۵:۳۴
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۰
    raha1984 - هامبورگ، آلمان
    مگه شکی درش هست ؟؟؟ ترانه هاشون هم مثل نوحه هستش همش آه و ناله
    8
    8
    ‌چهارشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۴ - ۰۷:۵۲
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    نظر شما چیست؟
    جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.