حکم قصاص مرد جوان که دختر دانشآموز را قربانی سرقت طلاهایش کرده بود دیروز در دیوان عالی کشور مهر تایید خورد و قطعی شد. رسیدگی به این پرونده از ظهر هفتم شهریور 92 به دنبال پیدا شدن جنازه یک دختر جوان که در یک گونی قرار داشت و در حاشیه جاده زیبا شهر ورامین رها شده بود در دستور کار پلیس قرار گرفت. جنازه دختر جوان که شواهد نشان میداد با پیچیده شدن روسری دور گردنش خفه شده است، به پزشکی قانونی فرستاده شد.
گم شدن دختر دانشآموز بعد از مدرسه
یک روز از این ماجرا گذشته بود که زن میانسالی به اداره آگاهی ورامین رفت و از ناپدید شدن دخترش به نام لیلا خبر داد. این زن گفت: «دختر 17 سالهام لیلا صبح دیروز به مدرسه رفت و دیگر بازنگشت. همهجا را دنبال دخترم گشتهام اما خبری از او نیست.» نشانیهایی که این زن به پلیس داد با نشانیهای جنازه دختر ناشناس مطابقت داشت. به این ترتیب زن میانسال به سردخانه پزشکی قانونی رفت و جنازه دخترش را تحویل گرفت.
راز جنایت در قلب یک زن
تلاش برای افشای راز کشته شدن دختر جوان ادامه داشت تا اینکه زن جوانی به اداره آگاهی ورامین رفت و راز جنایت را برملا کرد. این زن گفت: «چند روز پیش شوهر 30 سالهام حمید مرا به خانه مادرم برد و خودش به خانه برگشت. عصر وقتی دنبال من آمد بسیار آشفته بود. او به من گفت با یک دختر جوان درگیر شده و او را کشته و حالا جنازهاش در صندوق عقب ماشین قرار دارد.» زن جوان ادامه داد: «من که از شنیدن این حرف شوکه شده بودم حرف شوهرم را باور نکردم اما او مرا به محل خلوتی در صفادشت برد و جنازهای را که در یک گونی قرار داشت از ماشین بیرون انداخت. من چند روز سکوت کردم اما چون لحظهای آرامش نداشتم طاقت نیاوردم و به اداره آگاهی آمدم تا حقیقت را بگویم.» به دنبال اظهارات این زن، شوهرش بازداشت شد و به قتل دختر جوان اعتراف کرد.
متهم در حال بازسازی صحنه قتلبیپولی انگیزه قتل
او در شعبه 74 دادگاه کیفری سابق استان تهران در حالی پای میز محاکمه ایستاد که پدر و مادر لیلا برای او حکم قصاص خواستند. مادر داغدار در حالی که گریه میکرد، با اشاره به متهم گفت: «این مرد دخترم را فریب داد و از راه مدرسه او را به خانهاش دعوت کرد و کشت. این مرد باید اعدام شود.» وقتی حمید پشت تریبون دفاع ایستاد در تشریح جزئیات ماجرا گفت: «از وقتی بیکار شدم زندگیام خراب شد. قسطهای ماشینم عقب افتاده بود و حال و روز خوبی نداشتم. تا اینکه یک روز که با پیکان مسافرکشی میکردم لیلا بهعنوان مسافر سوار ماشینم شد. او میگفت از مدرسه به خانه برمیگردد. سر صحبت را با او باز کردم و بعد از آن چند بار به دیدنش رفتم. او که نمیدانست متاهل هستم به من علاقهمند شده بود.» وی ادامه داد: «لیلا را در غیاب همسرم به خانهمان دعوت کردم تا با هم صحبت کنیم که چشمم به طلاهایش افتاد و وسوسه شدم. فکر میکردم با فروختن طلاهای لیلا میتوانم اقساطم را بپردازم و زندگیام را سر و سامان بدهم. به همین خاطر یکباره روسری را دور گردن لیلا انداختم و او را خفه کردم. من جنازه را در یک گونی گذاشتم و آن را داخل یک کارتن جاساز کردم و با همسرم به بیابانهای زیباشهر بردیم و آنجا رها کردیم. هنوز فرصت نکرده بودم طلاها را بفروشم که همسرم به اداره آگاهی رفت و مرا لو داد.» در پایان آن جلسه هیات قضایی وارد شور شد و حمید را به قصاص، پنج سال زندان و 166 ضربه شلاق محکوم کرد. دیروز این رای در شعبه 24 دیوان عالی کشور تحت رسیدگی موشکافانه قرار گرفت و مهر تایید خورد و قطعی شد. به این ترتیب حمید در یک قدمی چوبه دار قرار گرفت.