مرد میانسال پس از اینکه خانوادهاش را برای شام آخر دور هم جمع کرد، اعتراف تلخی به زبان آورد. او مدعی شد که پسرشان گم نشده بلکه وی او را به قتل رسانده است و پس از این اعتراف تلخ به زندگی خودش پایان داد.
ساعت 23:30 سهشنبه 19آبان، به بازپرس ایلخانی خبر رسید مرد میانسالی بر اثر سقوط از پشتبام ساختمانی 6طبقه در مرکز پایتخت جانش را از دست داده است. با دستور قاضی تحقیق درخصوص مرگ وی شروع شد و کارآگاهان در ابتدا به سراغ همسر او که هنوز از اقدام مرگبار همسرش شوکه بود، رفتند. وی مدعی شد که شوهرش بهخاطر عذاب وجدان به زندگی خود پایان داده است.
شام آخر
زن میانسال درحالیکه اشک میریخت به کارآگاهان گفت: 17آبانماه (2روز پیش) پسر22سالهام به طرز مرموزی ناپدید شد. او معمولا هرجا میرفت شب به خانه برمیگشت اما آنشب برنگشت و ما احتمال دادیم که برایش حادثهای رخ داده است. به همین دلیل به همراه همسرم نزد پلیس رفتیم و گزارش ناپدیدشدن او را اعلام کردیم. همزمان همسرم جستوجو برای پیدا کردن پسرم را شروع کرد اما تلاشهایش نتیجهای نداشت. تا اینکه بعد از 2شبانهروز جستوجو، ما را برای شام دور هم جمع کرد. همسرم اصلا حال و روز خوبی نداشت و مرتب اشک میریخت. من تصور میکردم بهخاطر ناپدید شدن پسرم است. شام را که خوردیم، همسرم رو کرد به ما و گفت: میخواهم اعترافی کنم! من پسرم را کشتهام و جسدش را زیر راه پله پاگرد ساختمان دفن کردهام!
زن میانسال ادامه داد: شوهرم در کار ساختوساز بود و به تازگی کار یک ساختمان 3طبقه را تمام کرده بود و قرارمان این بود که به آنجا اسباب کشی کنیم. شوهرم در مقابل حیرت ما ادامه ماجرا را چنین تعریف کرد: آن شب پسرم برای گرفتن پول به ساختمان آمد، شب بود و همه کارگران به خانههایشان رفته بودند. او از من پول خواست و این درحالی بود که از چند روز قبل بهخاطر ولخرجیهایش با هم اختلاف پیدا کرده بودیم. آن شب به او گفتم که پولی همراهم نیست که بر سر این موضوع با هم درگیر شدیم.
ناگهان پسرم چاقویی از جیبش درآورد و به سمت من حمله کرد. در آن وضعیت، چشمم به پتکی افتاد که در راهروی ساختمان نیمهکاره افتاده بود. از ترس اینکه پسرم بلایی سرم بیاورد پتک را برداشتم و ضربهای به سرش زدم. او ناگهان نقش زمین شد و وقتی بالای سرش رفتم متوجه شدم که نفس نمیکشد و جان باخته است. خیلی ترسیده بودم. ناخواسته او را کشته بودم و نمیدانستم باید چه کنم. در آن شرایط تنها فکری که به ذهنم رسید پنهان کردن جسد او بود.»
زن میــانسال گفت: شوهرم در برابر بهت و حیرت ما گفت که زیر راه پلههای طبقه همکف را کنده و جسد پسرم را در آنجا مخفی کرده است. پس از آن روی آن را با مصالحی که در ساختمان وجود داشته پوشانده است. او پس از گفتن این جملات به بهانه اینکه میخواهد هوا بخورد به پشت بام رفت. ما هنوز باور نداشتیم که او دست به چنین کاری زده است. مشغول صحبت درباره اعتراف تکاندهنده او بودیم که صدای مهیبی شنیدیم. آنجا بود که متوجه شدیم شوهرم بهخاطر عذاب وجدانی که داشته خودش را از پشتبام به پایین پرت کرده است.
کشف جسد
کارآگاهان پس از شنیدن این اظهارات با دستور قاضی به سمت ساختمان درحال ساخت که در همان حوالی بود حرکت کردند. آنها وقتی به آنجا رسیدند شروع به کندن پلههای پاگرد، همانجایی که مرد میانسال نشانیاش را به خانوادهاش گفته بود، کردند و با جسد پسرجوان روبهرو شدند که بالباس، درحالیکه موبایلش داخل جیبش و ساعتش به مچ دستش بود دفن شده بود. این نشان میداد که اعترافات تکاندهنده پدر خانواده حقیقت داشته و او بهخاطر عذاب وجدانی که از قتل پسرش داشته دست بهخودکشی زده است.
به گزارش همشهری، اجساد این پدر و پسر با دستور قاضی جنایی به پزشکی قانونی انتقال یافت و تحقیقات در این زمینه همچنان ادامه دارد.
قدیمی ترین هاجدیدترین هابهترین هابدترین هادیدگاه خوانندگان