رادیو زمانه - این نوشته درباره یک عکس سیاه و سفید است و زنی که باشکوه و رازآلود، شبیه اسطورهای بیزمان و مکان، پس از سی و چند سال، از نو در قاب چند عکس سیاه و سفید پیدا شد.
چند هفته پیش، میان عکسهای سیاه و سفید در یک نمایشگاه عکس در لندن؛ نمایشگاه عکسی به نام «شاهد ۱۹۷۹»، دو عکس مشابهِ هم در مجموعه این عکسها توجه بسیاری را به خود جلب کرد. هر دو عکس یک موقعیت را در دو لحظه پشت سر هم قاب بستهاند. در هر دو قاب، یک روحانیست و زنی موقربا پالتویی به حالت شنل در یک تظاهرات. حالت ایستادن این دو در عکس و نسبت به هم، موقعیتهای تفسیربرداری ایجاد کرده است.
تظاهراتی که در عکس نقش بسته، مربوط به اعتراضات زنان ایران علیه اجباری شدن و قانونی شدن حجاب اسلامی است. زنانی که در این دو عکس در پسزمینه ایستادهاند، همانها هستند که در تظاهراتِ علیه قانونی شدن حجاب آخرین فریادها را کشیدند و میان نوسان امید و نامیدی، آخرین تلاشها را نقش زدند. میان این همه زن اما، یک زن در متن هر دو عکس میدرخشد. شجاعتش و نحوه مقتدرانه ایستادنش، یک سوال را به ذهن متبادر میکند: این زن که بود؟ از کجا آمد و به کجا رفت؟
**
در اسفند ماه ۱۳۵۷، با شنیده شدن زمزمههای حجاب، جمعیت زنان معترض به اجباری شدن حجاب، در اعتراضی چند روزه به خیابانها آمدند تا علیه تحمیل پوشش و همچنین آزار و اذیت زنان بیحجاب در خیابان، علیه تهاجم با پونز و قیچی و تحقیر اعتراض کنند.
در ۸ مارس ۱۳۵۷، روز جهانی زنان، یکی از روزهای اوج تظاهرات، جمعیت زنان مخالف اجباری شدن حجاب به دعوت جمعیت زنان مبارز، در دانشگاه تهران گرد آمدند، علیه اجباری شدن حجاب اسلامی شعار دادند و با پای برهنه به سمت رادیو و تلویزیون به راه افتادند. پیش از آن، آیتالله خمینی از خطر معصیت در وزارتخانهها و حضور زنان لخت در آنها گفته بود و اعلام کرده بود زنانی که میخواهند کار کنند باید حجاب داشته باشند و حجاب باید شرعی باشد. شعار «یا روسری، یا توسری» و حمله به زنان بیحجاب در خیابانها اوج گرفته بود و ستون خوانندگان روزنامهها پر از اعتراض زنان مورد تعرض قرارگرفتهای بود که حملهکنندگان را «عناصر ضد انقلاب» مینامیدند؛ کسانی که به خاطر بیاعتبار کردن انقلاب دست به چنین رفتارهایی میزدند و از دولت میخواستند جلویشان بایستد.
سه روز پس از تظاهرات ۱۷ اسفند، آیتالله طالقانی در گفتگویی با روزنامه کیهان به اعتراض زنان در روز جهانی زنان واکنش نشان داد و اعلام کرد: «حجاب اجباری نیست اما زنها یک روسری روی سرشان بیندازند هم چیزی نمیشود.» آیتالله خمینی هم پس از آن اعلام کرد: «نظر آیتالله طالقانی درباره حجاب صحیح است.» به فاصله چند روز بعد اما، دوباره روند به نفع اجباری شدن حجاب اسلامی پیش رفت و صادق قطبزاده در یک سخنرانی در باب حمایت از حجاب، تیر آخر را شلیک کرد: «از امروز مفاهیم جمهوری اسلامی را روشن میکنیم.»
آن روز ۲۵ اسفند ۱۳۵۷ بود.
چهبسا عکسها در همان هفدهم اسفندماه گرفته شده باشد. هنگامه گلستان، عکاس مجموعه میگوید؛ عکسها را در روزی میانه اسفندماه تهران انداخته و روحانی جوان هم کسیست که از سوی دفتر آیتالله طالقانی برای آرام کردن زنها فرستاده شده است. شاید روحانی جوان آمده بوده تا حرف آن روزهای طالقانی را تکرار کند: «اجباری حتی برای زنهای مسلمان هم نیست. چه اجباری؟ حضرت آیت الله خمینی نصیحتی کردند، مانند پدری که به فرزندش نصیحت میکند، راهنماییاش میکند که شما اینجور باشید، به این سبک باشید.»
آن زن که بود؟ هنگامه گلستان میگوید او یکی از بازیگران سریال «خانه قمر خانم» بوده است و نامش را به خاطر ندارد، همین.
تماشای تکههایی از سریال «خانه قمر خانم»، با کیفیت پایین روی یوتیوب کمکی نمیکند. تماس با کارگردان سریال، محمدعلی کشاورز، هم همینطور. بهمن فرمان آرا که فیلم سینمایی «خانه قمر خانم» را در سال ۱۳۵۱ به پرده سینما برده میگوید هیچ چیز از آن مجموعه و بازیگران آن به خاطر ندارد. در میان نامهای تیتراژ «خانه قمر خانم» نام هادی خرسندی به عنوان فیلمنامهنویس نوشته شده است. عکس را برای هادی خرسندی ایمیل میکنم و پای تلفن منتظر پاسخش میمانم: «فکر میکنم این «شیده» باشد، آره، به احتمال زیاد شیده است. میتوانی با مهری رحمانی تماس بگیری، دخترخوانده شیده در آمریکا، او میتواند تایید کند.» مهری رحمانی، خود بازیگر نقش مهین در سریال «خانه قمر خانم» است و بیش از سی و چند سال است که در آمریکا زندگی میکند. او را از طریق فیسبوک پیدا میکنم. منتظر میمانم تا عکس را روی صفحه لپتاپش باز کند. سکوت.
این شیده است.
**
شیده رحمانی، بازیگر نقش معصومه سریال «خانه قمر خانم». خوشکیفیتترین عکسی که از او پیدا میکنم، خانمیست روی گرفته با چادر، با لبخند موقرانه تلخی بر لب که چشمهایش از تماشای مستقیم توی دوربین ابا دارد. احتمالا در نقشی در یکی از فیلمها و سریالهای پس از انقلابش، در نقش مادر. پیدایش میکنم، و صدایش را از تهران میشنوم:
«این عکس را قبلا دیده بودم. در یک مجله خارجی هم چاپ شده بود. کسی دیده بود و برایم آورده بود. آن پالتو را به یاد میآورم. کرم رنگ بود. آن روز، دقیقا یادم نمیآید کی بود اما، میدانم که تظاهرات، نزدیک دانشگاه تهران برپا شد. ما در خیابان مشتاق زندگی میکردیم و نزدیک دانشگاه تهران بودیم. از چند روز قبلش اراذل و اوباش ریخته بودند در خیابانها و شعار «یا روسری، یا توسری» سر میدادند. پونز توی پیشانی دختران جوان میکوبیدند. هنوز حجاب قانونی و اجباری نشده بود اما، درگیری بود میان زنان و چماقداران. من حافظهام خوب کار نمیکند. مثل پاها و چشمهایم از کار افتاده. یادم نمیآید روی مینیبوس چه میگفتم.»
– ازتان یک چند عکس با حجاب دیدم در اینترنت…
آنها عکسهای فیلم است. حجاب در این مملکت قانون است. قانون را رعایت کردم. مثل همه. مجبور بودم. اگر به خودم بود، مثل همیشه بودم. مثل قبلها. موهام را میبستم. ساده. ساده حرکت میکردم. من قبل از انقلاب کارمند بودم. همینطور سر کار میرفتم.
تمام.
**
زن، در عکسی که چهره او از نزدیک، قاب بسته شده، در حال مجادله با روحانیست و حالت تدافعی دارد. بدنش به عقب متمایل است و با اشاره انگشتش به سمت آسمان، انگار دارد از چیزی مهم و اصولی میگوید. حالت دستهای روحانی اما، او را در وضعیت توجیه نشان میدهد؛ دستهایش در وضعیت آسودهتریست، حالت بدناش هم. شبیه کسی که میخواهد بگوید این جنجالها بیثمر است، یا بیاساس است، یا لااقل بیفایده. شاید زن دارد درباره حکم حجاب حرف میزند. حالت بدن و دستهایش شبیه کسیست که میخواهد به یک بیعدالتی اعتراض کند و تلاشش برای قانع کردن روحانی در خطوط صورتش پیداست. روحانی نزدیکتر است، حجم بیشتری از قاب را پر کرده و سایه مرد پشت سر روحانی، توازن را به نفع او برهم ریخته است. خطوط، شاخ و برگ درختان در پس زمینه بر تنش و عدم تعادل تصویر افزوده است. از عکس دیگر در لحظه قبلتر یا بعدتر میدانیم روی سقف مینیبوس ایستادهاند، آیا زن از روی سقف ماشین پایین میافتد؟ آیا این زن است که باید قاب را ترک کند؟
**
زنان آن روزها و آن تظاهرات علیه حجاب، بعدها به اقتضای حکم قانون حجاب و جبر زمان و موقعیت، روی گرفتند و موقرانه لبخند زدند. اما، آن هالههای سیاه و سفید در عکسها، آن زنان مشت گره کرده آن روزها، که در خیابانهای حوالی دانشگاه تهران شعار میدادند و «آزادی زنانه»شان را طلب میکردند، زنان معمولی روزگار ما بودند. آن زنان موقر شنلپوش، هنوز میان ما هستند، قهرمانان خاموشی که هزار هزار قناری در گلویشان خواب است. مثل شیده، که سالهاست بازیگر نقش مادران مهربان و آرام است.
مثل آن زنی که هر روز، ساکت و سنگین و صبور، از خیابان مشتاق میگذرد.
قدیمی ترین هاجدیدترین هابهترین هابدترین هادیدگاه خوانندگان