'خشایارشا: یک زندگی ایرانی' را انتشارات دانشگاه ییل چاپ کرده استپژمان اکبرزاده - روزنامهنگار خشایارشا (یا خشایار شاه) چهارمین پادشاه سلسله هخامنشی است که از ۴۸۵ پیش از میلاد به مدت بیست و دو سال، پادشاه امپراتوری ایران بود. دوران حکومت او به دلایل گوناگون مانند لشکرکشی به یونان و مصر و گسترش پارسه (تخت جمشید)، از دورههای مورد توجه در پیشینه ایران باستان برای پژوهشگران بوده است.
درباره خشایارشاه که در مغربزمین به نام Xerxes شناخته میشود، چندین کتاب مستقل نوشته شده است؛ از جمله اثری به همین نام نوشته جاکوب ابوت که در سال ۱۸۵۰ در ایالات متحده به چاپ رسیده و همچنین اثری از مورگان للیلوین، چاپ ۱۹۸۷.
با اینحال، ریچارد استونمن معتقد است که کتاب او، کاملترین اثر درباره این پادشاه هخامنشی است. کتاب او به تازگی توسط انتشارات دانشگاه ییل (Yale) به چاپ رسیده است.
ریچارد استونمن سالها در دانشگاه اِکستِر در بریتانیا تدریس کرده است. زمینه اصلی فعالیت استونمان تاریخ یونان است و بیش از پانزده کتاب از او درباره پیشینه و فرهنگ یونان منتشر شده است. استونمن از حدود سال ۲۰۱۰ و برگزاری همایشی درباره حضور ادبی اسکندر مقدونی در ایران و شرق به سوی تاریخ ایران نیز گرایش پیدا کرد.
خشایارشا و چهرهای اهریمنی در غرب
ریچارد استونمن بر این باور است که چهره ارائه شده از خشایارشا در غرب – به استثنای تاریخنگاران آغازین یونان مانند هرودوت - معمولا چهرهای اهریمنی و جاهطلب بوده که اوج این نگرش را میتوان در شکل و شمایل خشایارشا در فیلم "سیصد" به کارگردانی زک اسنایدر دید.
استونمن به بی بی سی فارسی می گوید: "هرودوت تصویری پیچیده از خشایارشا به دست میدهد؛ پادشاهی تُرشرو و ستمگر که در عینحال، حساس، دو دل و بسیار وابسته به مشاوران ایرانی و یونانی خود است. هرودوت تلاش میکند خشایارشا را به عنوان یک "شخصیت" شناسایی کند. همین رویه را کماکان آیسخولوس نیز پی میگیرد ولی از زمان فیلیپ و اسکندر مقدونی، رویه دگرگون میشود. آنها برای یکپارچه کردن یونانیان برای حمله به امپراتوری ایران، میکوشند خشایارشا را صرفا یک راهزن شرور بشناسانند که درپی ویران کردن یونان است. این نگاه به مرور در منابع یونانی به صورت یک سنت درآمد."
آموختن زبان پارسی
ریچارد استونمن در کتابی که درباره خشایارشا نوشته، کوشیده این پادشاه را تنها از زاویه دید یونانیان بررسی نکند. او میگوید در پی این بوده تا دریابد ایرانیان باستان نیز چگونه خشایارشا را میدیدهاند و در این زمینه از ایده های پیر بیران در کتاب "داریوش در سایه اسکندر" (چاپ ۲۰۰۳) نیز الهام گرفته است.
ریچارد استونمن برای نگارش کتاب خشایارشاه" دو سال به فراگیری فشرده زبان پارسی پرداخته استاستونمان میگوید: "منابع اندکی از ایران باستان در این زمینه برجای مانده که جز مطالعه آنها، آموختن زبان پارسی را هم آغاز کردم و کوشیدم با شاهنامه فردوسی، نگاه او به ایران باستان و همچنین با دیگر نشانههایی که از دوران هخامنشیان در شعر پارسی دیده میشود هم آشنا شوم. البته جای شگفتی است که فردوسی در اثر خود کمابیش هخامنشیان را با سلسه افسانهای کیانیان جایگزین کرده است. تاریخی را که میرخواند در زمان تیموریان نوشته نیز مطالعه کردم. آموختن زبان پارسی گرچه تا سطح عالی صورت نگرفت، دنیایی تازه در برابر من گشود. کاش جوانتر بودم تا می توانستم زمان بیشتری را برای یادگیری آن صرف کنم."
ریچارد استونمن میافزاید: "نکتهای که پس از بررسی منابع گوناگون ایرانی و یونانی میتوانم به آن اشاره کنم این است که هرودوت، آیسخولوس و فردوسی هر سه از بزرگترین نویسندگان دنیا هستند ولی این دلیل نمیشود که چهرهای که آنها از ایران (Persia) بدست میدهند بی چون و چرا حقیقی ارزیابی شود. "
خشایارشا در ده بخش
کتاب "خشایارشا: یک زندگی ایرانی" در ده بخش اصلی به ارائه جنبههای گوناگون زندگی این شخصیت پرداخته است.
بخش نخست با عنوان "به سلطنت رسیدن" به فضای امپراتوری ایران در دوره سلطنت داریوش (پدر خشایارشا) و تاثیر او در فرزند میپردازد. استونمن بر این باور است که به پادشاهی رسیدن خشایارشا در مقایسه با پدرش، بسیار آسانتر صورت گرفت: "خشایارشا نخستین فرزند داریوش در زمان پادشاهی بود. او فرزند داریوش از آتوسا، دختر کورش، بود. پسر بزرگتر از خشایارشا، آرتابرزن، از داریوش و همسر نخست - که با خانواده سلطنتی پیوندی نداشت - زاده شده بود. در نتیجه رقابت با خشایارشا برای جانشینی داریوش در سطح بسیار ضعیفی بود."
بخش دوم با عنوان "امپراتوری ایران" پس از ارائه فشردهای از نبردهای کورش برای بنیان نهادن این امپراتوری، به کوششهای کمبوجیه، داریوش یکم و سپس خشایارشا برای گسترش آن میپردازد. این بخش به اقتصاد و رسوم فرهنگی و اجتماعی آن نیز توجه دارد.
نویسنده از رسمی معمول در امپراتوریها برای "صدور فرهنگ" سخن میگوید؛ از ترویج شیوههای معماری رومی در گوشه و کنار مناطق فتح شده در امپراتوری روم گرفته تا رواج دادن ساخت راهآهن توسط امپراتوری بریتانیا در هندوستان. استونمن معتقد است امپراتوری ایران اما این رسم را دنبال نکرده و برای نمونه، شیوه معماری پارسه (تخت جمشید) را جز مناطق پیرامونِ آن، به دیگر نواحی زیر تسلط، تحمیل نکرده است. حتا علیرغم شکوه و اهمیت این کاخ، در نوشتههای یونانی پیش از حمله اسکندر، نامی هم از پرسپولیس برده نشده است. آنچه حس میشود بیشتر یک حضور فرهنگی و ادبی است و به نظر میرسد طبقه عالی در جوامعی که به امپراتوری ایران ملحق شدهاند از ثبات بدست آمده خشنودند.
"چهره یک پادشاه" عنوان سومین بخش از کتاب است. ریچارد استونمن در این بخش به فضای زندگی رومزه خشایارشا میپردازد: زندگی دور از چشم مردم در کاخی در شوش یا هگمتانه که با حصارهایی درخشان دربرگرفته شده است. به دلیل گسترده بودنِ امپراتوری، از چند پایتخت استفاده میشد. نویسندگان یونانی اشاره کردهاند که تابستانها، پادشاه در منطقه کوهستانی هگمتانه اقامت میگزیده و زمستانها در جلگههای مرطوب شوش یا بابِل. شیوه شرفیاب شدن به حضور پادشاه، رسوم هدیه آورندگان و شیوههای مجازات از دیگر موضوعهای مورد بحث در این بخش هستند.
کتاب با بحث درباره دین خشایارشا و تاثیر آن بر عملکرد پادشاه ادامه مییابد و سپس به تلاشهای او برای اشغال یونان ادامه مییابد. بخشی نیز به پارسه اختصاص داده شده؛ یکی از پرآوازهترین ویرانههای برجای مانده از دنیای باستان که داریوش یکم ساخت آن را آغاز کرد، و خشایارشا و اردشیر بخشهای گوناگونی بدان افزودند. پارسه بر پایه شواهد محکم تاریخی توسط ارتش اسکندر به آتش کشیده شد و دیگر هیچگاه بازسازی نشد تا در نهایت به قول استونمن، "برای مردم محلی، به کاخی از افسانهها و ارواح بدل شد." کاخ هدیش که در بالاترین بخش سکوی پارسه ساخته شده از جمله بخشهایی است که در زمان خشایارشا به پارسه افروده شد. گفته میشود "هدیش" از بخشهایی است که بیشترین آسیب را در آتشسوزی پارسه دیده است و گمان میرود به دلیل نفرت یونانیان از خشایارشا از بابت حمله به آتن، به آتش کشیدن پارسه از کاخ او آغاز شده است. نقشهها، طرحها، نقاشیها و عکسهای مناطق مورد بحث نیز در ادامه مطالب آمده است.
در بخشی نیز به زندگی عاطفی خشایارشا پرداخته شده؛ استونمن بر این باور است که داستانهای مضحک زیادی از بابت داشتن حرمسرا به خشایارشا نسبت داده میشود ولی او بر خلاف پدرش، تنها با یک زن زیست و صاحب چهار فرزند شد. استونمن مینویسد: "حتا از نگاه معیارهای امروزی در پیوند با عشق و وفاداری، خشایارشا در جایگاه والایی ایستاده است."
بخشی از کتاب نیز به بررسی روایتهای گوناگون درباره کشتن خشایارشا و پسرش بهدست اردوان، یکی از محافظان او، و در نهایت به پادشاهی رسیدن پسر دوم خشایارشا، اردشیر است.
دیدار از پارسه و دو نگاه گوناگون
استونمن دوبار نیز به پارسه (تخت جمشید) سفر کرده؛ نخست در سال ۱۹۷۴ در دوران تحصیل و بار دوم در سال ۲۰۱۴ همراه با یک گروه دانشجویی. او میگوید: "در سفر دوم متوجه شدم که چقدر شمار بازدیدکنندگان ایرانی افزایش پیدا کرده که نشان از گسترش علاقه در میان ایرانیان به گذشته خودشان است."
استونمن میافزاید: "برخی نویسندگان در غرب، هنر به کار برده شده در معماری پارسه را یکنواخت، تمامیتخواه و غیرانسانی توصیف کردهاند. ولی از دیدگاه من، معماری پارسه اساسا جنبه تصویری دارد تا اینکه بیانگر ارزشهای انسانمدارانه به سبک یونانی باشد. در پارسه توجه به جزییات فوقالعاده است و همین موضوع آن را بینهایت ارزشمند ساخته است."
بیانیه انتشارات دانشگاه ییل
انتشارات دانشگاه ییل در بیانیهای که به بهانه چاپ کتاب "خشایارشا" منتشر کرده مینویسد: "این اثر در پی شستشو دادن چهره خشایارشا نیست بلکه میکوشد شکستهای این پادشاه را در پس پیروزیهای عظیمی که مانند شکوه معماری پارسه است بیان دارد؛ چهرهای تازه و چندجانبه از مردی که یک امپراتوری گسترده و چند فرهنگی را پادشاهی میکرد و یونانیان او را در تضاد با ارزشهای خود میدیدند."
قدیمی ترین هاجدیدترین هابهترین هابدترین هادیدگاه خوانندگان