علی انصاریان : فوتبال ایران پرشده از برادران آب‌منگُل!

علی انصاریان ستاره پرسپولیس بود و به خاطر اینکه در زمین بازی مدام در جنگ‌های فیزیکی شرکت می‌کرد و مصدوم می‌شد، به «علی بخیه» شهرت پیدا کرد. حالا او ستاره فیلم‌های شبکه ویدئوی خانگی شده است. بازیکنی که بازیگر است. او دیروز با تندیس بهترین تهیه‌کنندگی برای فیلم «سوختن» به دفتر خبرورزشی آمد و گپ مفصلی در مورد سینما زدیم. در همان ابتدا، بحث با «مهدی یکتا» کلید خورد و...
با این فیلم‌ها بزرگ شدیم
سینما را با مسعود کیمیایی شناختم. وقتی خیلی کوچک بودم، قیصر و گوزن‌ها را دیدم. هر کدام‌شان را 10، 20 بار دیدم. فوق‌‌العاده بود. بعدها در موردش بیشتر خواندم و با تک‌تک شخصیت‌های این فیلم‌ها از نزدیک آشنا شدم. برای ما که بچه پایین شهر بودیم، دیدن این فیلم، لذت فوق‌‌العاده‌ای داشت. ما با فیلم دیدن بزرگ شدیم.
عاشق سینما بودم
من از همان بچگی عاشق سینما بودم و بعدها هم این عشق را گسترش دادم. هر وقت فیلمی می‌آمد، اول می‌رفتم و آن را تهیه می‌کردم تا ببینم. در سینماهای پیوند، سایه، میلاد و مراد فیلم دیدم. در روز شاید بارها به سینما می‌رفتم. افق، کانی‌مانگا، عقاب‌ها، دادشاه، دیده‌بان و... از هر کدام‌شان ده‌ها خاطره دارم. در اردوی تیم‌ها، همه بازیکنان پلی‌استیشن بازی می‌کردند اما من فیلم می‌دیدم. از سعید راد، از بازیکن فیلم قیصر و گوزن‌ها، از مسعود کیمیایی، از علی حاتمی که مهم‌ترین فیلم سینمای ایران یعنی «مادر» را ساخت. فیلمی که صدسال دیگر هم می‌توانید آن را ببینید و لذت ببرید.
روشنفکر نیستم
من نه روشنفکر هستم و نه می‌توانم ادای روشنفکرها را دربیاورم. اگر جایزه‌ای به من رسید، به خاطر همین بود که ساده فیلم ساختم و آن را صادقانه توزیع کردم. خودم بودم و ادای کسی را درنیاوردم. آن طور که سینما را از فیلم‌هایی که دیده بودم، یاد گرفتم، به خانه مردم بردم.
سینمایی‌های فوتبالی
همه آنهایی که در سینما می‌بینید، همه هنرمندان ایران دغدغه فوتبالی دارند. خیلی‌هایشان اصلاً این دغدغه را رو نمی‌کنند اما نگرانی‌ها و چالش‌های فوتبالی در ذهن‌شان موج می‌زند. مثل فوتبالیست‌های ما که خیلی‌های‌شان عاشق سینما هستند اما این موضوع را به زبان نمی‌آورند.
ما دنبال قهرمان هستیم
این موضوع را نباید فراموش کرد که همه ما دنبال قهرمان هستیم و اصلاً به این خاطر است که فیلم می‌بینیم. فیلم باید قهرمان داشته باشد. من عاشق قهرمان‌ها و دیالوگ‌های‌شان هستم. مثلاً در فیلم جدایی نادر از سیمین، آنجایی که پیمان معادی می‌گوید: «اون نمی‌دونه بابای منه ولی من که می‌دونم بابامه» بخش بزرگی از زندگی مرا تشکیل می‌دهد. در همین فیلم هدیه هم دیالوگی شبیه به این داریم که من در جواب کسی که در فیلم نقش مادرم را دارد و می‌گوید قبله را همیشه اشتباه می‌گیرم، پاسخ می‌دهم: «مادر، شما هر طرف که نماز بخونی، همون طرف قبله است.» البته زندگی ما پر از قهرمان بود. در کوچه‌هایی بزرگ شدیم که به جای اسم گل و بلبل، نام شهید رویش بود، یعنی نام قهرمانان اصلی این کشور.
افتخار بزرگی بود
در جشنواره فیلم یاس که مربوط به فیلم‌های شبکه ویدئوی خانگی است، دو فیلم هدیه و سوختن، مهم‌ترین جوایز را دریافت کردند و تقریباً در همه بخش‌ها نماینده داشتیم. این افتخار بزرگی است. من جایزه‌ام را از کسانی گرفتم که نصف سینمای ایران هستند. منوچهر شهسواری، مسعود کیمیایی، فرهاد اصلانی، علیرضا زرین‌دست. وقتی می‌خواستم روی سن بروم، از مقابل سعید راد عبور کردم که افتخار بزرگتری برایم بود.
سوختن، یک فیلم مهم است
فیلم «سوختن» به زودی وارد شبکه توزیع می‌شود. این فیلم را ببینید چون بابتش خیلی زحمت‌کشیدم و بردن جایزه بابت این فیلم، اتفاقی نبود. یک هفته به جنوب شهر و محله قدیمی‌مان رفتم، در کنار همان بچه محل‌هایی که خیلی‌های‌شان به خاطر اتهامات مختلف، چندسالی در زندان به سر بردند. از تجربیات‌شان در این فیلم استفاده کردم. سوختن برایم فیلم مهمی است.
در فوتبال‌مان قیصر نداریم
در فوتبال ایران نباید به دنبال قیصر باشید. در این فوتبال تا دل‌‌تان بخواهد برادران آب‌منگُل را پیدا می‌کنید اما دنبال قیصر نباشید. بازیگر اصلی فیلم قیصر قهرمان ما بود، بعد از آن سعید راد، بعد ابوالفضل پورعرب و سپس دیگرانی که آمدند. همیشه قهرمان‌های سینمایی جذابیت‌های منحصر به فردی داشتند اما فقط یک نفرشان می‌آمد که «قیصر» باشد.
کیمیا را ببینید
سریالی از شبکه دوم سیما به نام «کیمیا» پخش می‌شود که از مردم می‌خواهم حتماً آن را دنبال کنند. این سریال شما را در آینده شگفت‌زده می‌کند چون بسیار زیباست. من هم این افتخار را دارم که از قسمت 80 به بعد، نقشی در آن داشته باشم. ولی می‌گویم بازی نیکی کریمی و حامد بهداد در ادامه سریال مثل قسمت‌های اول، شما را سورپرایز خواهد کرد.
خدایا شکرت!
مرحومِ پدرم همیشه می‌گفت اگر دنیا جمع بشوند تا تو را زمین بزنند و خدا نخواهد، زمین نمی‌خوری. عزت آدم‌ها در دست خداوند است. او بود که به من عزت داد که در دوران فوتبال به آن شکل موفق باشم و حالا در سینما به این شکل. یک زمانی زیر نظر علی پروین و مربیان تاپ تیم‌ملی کار می‌کردم که سقف فوتبال برای هر بازیکنی بود و حالا هم جایزه‌ام را از کیمیایی و کمال تبریزی گرفتم که سقف سینما هستند. خدایا شکرت!
به پژمان حسودی نمی‌کنم
من و پژمان سال‌‌هاست با هم رفیق صمیمی هستیم و حالا هر دو نفر مقابل دوربین می‌رویم اما به یکدیگر حسادت نمی‌کنیم چون کارمان با هم متفاوت است. پژمان آدم شیرینی است اما من هرگز شیرینی‌های او را ندارم.
همان راه را رفتیم
گفتم پژمان، یاد پرسپولیس افتادم. تیمی که بزرگتر و کوچکترش مشخص بود. سال اولی که به این تیم آمدیم، در هر تمرین، بازیکنان خودی ما را مقابل چشم 5 هزار نفر می‌زدند اما خجالت می‌کشیدیم اعتراض کنیم. من و علی کریمی تا یک‌سال برای بازیکنان بزرگ‌تر تیم توپ می‌آوردیم تا تمرین شوتزنی کنند. هر وقت نوبت خودمان می‌شد که این تمرین را انجام دهیم، ساعت تمرین به اتمام می‌رسید! البته ما هم همان راه را رفتیم و برای کسانی که بعد از ما آمدند، کلاس گذاشتیم.
بازوبند سنگین است
وقتی برای اولین بار می‌خواستم بازوبند پرسپولیس را ببندم، خجالت می‌کشیدم. مربیان با من صحبت می‌کردند و روحیه می‌دادند اما آنقدر این بازوبند سنگین است که نمی‌توانم آن را توصیف کنم.
پرسپولیس و پایین شهر
بگذارید بگویم پرسپولیس همیشه متعلق به بچه‌های پایین شهر است. هرگز یادم نمی‌‌آید این تیم بیشتر از 4 بازیکن شهرستانی داشته باشد اما حالا برعکس شده و «پرسپولیس تهران» نهایتاً 2 بازیکن تهرانی دارد. این‌ها به خاطر از بین رفتن فوتبال پایه در تهران است. به خاطر تعطیل کردن زمین‌های باباخانی، یخچالی، منبع، حسین‌آباد، بادمجانی، جی و... ما در زمین خاکی قیچی می‌زدیم و پوست‌مان تکه و پاره می‌شد تا بتوانیم به تیم بهتری برویم اما امروز هیچ جایی برای دیده شدن بازیکنان تهرانی نیست. رهبری‌فردها، عاشوری‌ها، منصوریان‌ها و... نسل‌شان در فوتبال تهران نابود شد.
باید می‌فهمیدند اینجا کجاست!
نسل قبل از ما در پرسپولیس، به هیچ بازیکن جدیدی رحم نمی‌کردند. طوری ما را می‌زدند که علی پروین اعلام کرد بستن قلم‌بند در تمرین اجباری است. می‌زدند تا بفهمیم اینجا «پرسپولیس» است. همان سال اول یاد می‌گرفتیم برای ماندن در این تیم باید مثل یک تکاور جنگید!
ما خیلی بی‌معرفتیم
مرگ هادی نوروزی برایم سخت‌ترین خبر ممکن بود. یکی از اولین نفراتی بودم که به بیمارستان آتیه رفتم چون باورم نمی‌شد. واقعاً ما خیلی بی‌معرفتیم. الان همه از هانی فرزند هادی حمایت می‌کنیم اما 4 روز دیگر یادمان می‌رود. من این تجربه را در مورد خانواده مجید سبزی به چشم دیدم. باید کمک کنیم هانی و هانا نوروزی لیسانس بگیرند و پیشرفت کنند. همسر هادی جوان است، باید به او کمک کنیم. هانی امروز شاید چیزی متوجه نشود اما برای ثبت نام مدرسه یا خرید لباس، نقش پدرش را می‌فهمد. آن روز باید هوای فرزندان این بازیکن را داشته باشیم.
سوءاستفاده از عکس‌ها
متأسفانه خیلی از این‌ها که امروز می‌آیند و با خانواده نوروزی عکس می‌گیرند، به دنبال سوءاستفاده از این عکس‌ها هستند. شبیه همان‌هایی که با عکس گرفتن در کنار بازیکنان استقلال و پرسپولیس در مجلس شورای اسلامی رأی گرفتند. امیدوارم به جای عکس گرفتن، به هانی و هانا در آینده کمک کنیم نه مثل خانواده سبزی فقط فیلم بازی کنیم که برای‌شان خانه گرفته‌ایم اما یک‌سال بعد، صاحبخانه آنها را بیرون کند!
جایزه‌ام تقدیم به هادی
بعد از اینکه از پرسپولیس رفتم، همه چیز برایم تمام شد. هیچ چیزی خوشحالم نمی‌کرد به غیر از حضور در کنار خانواده. چیزی نداشتم که به آن افتخار کنم تا اینکه توانستم اولین جایزه سینمایی‌ام به خاطر فیلم «سوختن» را ببرم. این فیلم، بخشی از وجود من است و جایزه‌ای که بابت آن گرفته‌ام را با تمام وجود به هادی نوروزی تقدیم می‌کنم. این تنها اتفاق شیرین زندگی من است که دوست دارم به هادی تقدیمش کنم.
مرد باشید
در این مدت نمی‌توانستم به خاطر هادی نوروزی مصاحبه کنم با اینکه واقعاً از بردن جایزه خوشحال بودم. حالا فقط یک خواسته از تمام کسانی که مدیرعامل باشگاه پرسپولیس هستند یا قرار است در آینده مدیر این باشگاه شوند، دارم‌؛ اینکه در هر فصل، یک قراردادی به خاطر حمایت از خانواده هادی نوروزی به صورت سمبلیک ببندند.
از مردم متشکرم
مردم ایران مثل همیشه به من لطف داشتند و استقبال بی‌نظیری از فیلم هدیه کردند. درصدی از فروش فیلم هدیه به کودکان سرطانی اختصاص داشت که با سربلندی توانستیم این پول را به بچه‌ها برسانیم. امیدوارم آنها هرچه زودتر با کمک همین مردم به زندگی عادی‌شان برگردند. پدرم سرطان داشت و می‌دانم خانواده‌شان چه می‌کشند.
همه پدرها قهرمانند
در پایان مصاحبه می‌خواهم بگویم این همه فیلم دیدیم اما باید در نهایت، در واقعیت زندگی کنیم. این همه قهرمان داشتیم اما هیچ کدام‌شان پدر و مادر آدم نمی‌شود. آنها اولین قهرمانان زندگی همه ما هستند. دعا می‌کنم بیش از این‌ها قدر پدرها و مادرهای کشورمان را بدانیم.
+35
رأی دهید
-13

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.