این پسر، می تواند پرواز کند

 چندی پیش، وقت پیاده روی غروبگاه، در بلوار کشاورز، دختر بچه ای مبتلا به "نشانگان داون" دیدم. کلمه نشانگان، برگردان پارسی "سندرم داون" است همان که برخی از ما به اشتباه به آن می گوییم " منگولیسم " درحالی که سال هاست مردم دنیا این اصطلاح را برای احترام به مردم مغولستان کنار گذاشته اند.
به گزارش جام جم آنلاین ، دخترک، جثه کودکی 5 ساله را داشت با انگشت های چاق کوتاه و چشم هایی کشیده که جزء مشترک مبتلایان به این بیماری است و همه شان را مثل هم و البته شبیه به مردم شرق دور می کند. ژنده پوشی والدینش نشان می داد سختی روزگارشان فقط از بیماری بی علاج طفلک شان نیست بلکه فقر هم چوب لای چرخ زندگی شان گذاشته است.
برای بچه، بستنی قیفی گرفته بودند که سرش را گرم کنند و خودشان تکیه داده به نرده های فلزی پل وسط بلوار و با هم پچ پچ می کردند. دخترک با ولع تمام نشدنی، بستنی اش را لیس می زد و هر بار چند ثانیه ای به آن خیره می شود. گرمی هوا بود یا کج ماندن دستش که باعث شد بستنی سر ریز شود روی پیراهن صورتی اش. گیج و مات داشت لکه بستنی روی پیرهنش را نگاه می کرد که پدرش، بستنی را با خشم و تنفر از دستش قاپید و پرت کرد وسط جوی آب.
مرد ، در حالی که کلافه و برافروخته، زیر لب فحش می داد، زل زد به بچه . طوری که یک لحظه به خیالم رسید مبادا دیوانه شده و قصد دارد او را هم بلند کند و مثل بستنی اش بیندازد توی جوی آب.
طفلک ، حس پدرش را نمی فهمید. خیره شد به تصویر جوی لجن گرفته راکد پشت نرده ها و ناله کرد. مرد بچه را هل داد طرف مادرش. زن دست دخترک را پی اش کشید؛ راه افتاده بودند ، پراکنده و گسسته؛ بی شباهت به یک خانواده.
زن و مرد و دخترک رفتند اما خاطره شان ماند گوشه از ذهنم ؛ همان جا که دیده های تلخ زندگی جمع می شوند کنار هم و مثل کلاف هایی سر در گم، به هم گره می خورند تا به کار روزهایی بیایند که خلق آدم تنگ است و دلش گرفته و پی سوژه ای برای کز کردن و غمباد گرفتن در تاریکی اتاق یا زار زدن در رختخواب می گردد.
شاید اگر خوش اقبال نبودم و امروز یادداشت آلن لارنس، عکاس آمریکایی را در وبلاگش نمی دیدم تصویر آن سه نفر همانجا ، توی آن انبار گوشه مغزم می ماند اما نوشته ها و عکس های آدمی ناشناس آن سر دنیا، نجاتم داد و نشست دقیقا جای همان خاطره ناخوش و روی آن را پوشاند.
عکس ها و یادداشت های آلن درباره پسر یک سال و شش ماهه اش به نام ویل است که پرواز می کند ؛ نه در یک آسمان معمولی بلکه او در شگفت انگیز ترین مکان های جهان پرواز کرده است، مکان هایی که هر انسانی با دیدن شان، نفس را در سینه حبس می کند و از شدت ذوق و هیجان، زبانش بند می آید، جاهایی مانند دره فوق العاده زیبا و هزار رنگ گرند کانیون در ایالت آریزونا یا پل گلدن گیت سانفرانسیسکو که یکی از بزرگترین پل های معلق جهان است یا دشت بزرگ درخت های عجیب جاشوا در پارک ملی کالیفرنیا.
ویل پروازش را مدیون آلن است. بابا بجز او، پنج فرزند دیگر هم دارد و مثل هر پدری عاشق تک تک بچه هایش است اما ویل با همه فرق دارد. جای ویل در قلب آلن، خاص است تا آنجا که بابا برای آن که عکس های پروازش را بگیرد، در همه آنها، پسرک را روی دست هایش بلند کرده است و نگه داشته و پس از عکس گرفتن ، خودش را از دل آنها پاک کرده است. آلن، بابای نامرئی شده تا ویل کوچکش مثل فرشته ها پرواز کند.
لابد از عکس ها متوجه شده اید که ویل کوچولو هم یک مبتلا به نشانگان داون است؛ او یک نسخه موطلایی و چشم آبی از همان دخترک بیمار است در ابتدای این نوشته، یادش کردم. آلن و بقیه اعضای خانواده می دانند نگهداری از یک کودک مبتلا به نشانگان داون و آموزش دادنش تا چه حد سخت است اما این فکر و خیال ها نه تنها چیزی از عشق آنها به پسرک کم نکرده بلکه آن را چند برابر کرده است. آلن در وصف پسرکش می گوید " ویلی من، موهبت خداست. چگونه می توانم دوستش نداشته باشم؟ "
+133
رأی دهید
-3

  • قدیمی ترین ها
  • جدیدترین ها
  • بهترین ها
  • بدترین ها
  • دیدگاه خوانندگان
    ۵۷
    همایون شایان - اسلو، نروژ

    پدر و مادر دو موهبته بزرگ از طرف خدا هستند برای فرزندان . من یک ماه پیش پدرم را از دست دادم درحالی که هشت سال هست که ازش دورم ونتونستم برای آخرین بار ببینمش . قدر پدرانه خود را بدانید
    2
    132
    شنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۴ - ۱۰:۵۴
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۷
    دایره مینا - پوزنان ، لهستان
    اگر دنیا را بچه ها اداره می کردند ,چه می شد ...
    4
    23
    شنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۴ - ۱۱:۴۱
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۱۰۷
    ٍعشق آبادان - منچستر، انگلستان

    همایون عزیز، تسلیت میگم میدونم که چه درد سنگینی رو تو سینه داری و راه به جایی نمیبری. متاسفم دوست عزیز.متاسفانه این مشکل خیلی از ما ایرانیهای خارج نشین که به هر دلیلی نمیتونیم به میهن بریم و یا پدر و مادرهامون هم نمیتونن (مثلا بیماری بهشون اجازه نمیده) که به دیدن ما به خارج از کشوربیان. به آینده امیدوار باش. موفق و سربلند باشی
    1
    56
    شنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۴ - ۱۲:۰۰
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۳
    maya 44 - اسلو، نروژ

    بله واقعا همینطور تا عزیزانمون زنده هستن باید قدرشونو بدونیم. منم چند سال پیش پدرمو از دست دادم.و مدت ۵ سال بود که ندیده بودمش. آقا همایون امیدوارم که غم آخرتون باشه.
    1
    41
    شنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۴ - ۱۲:۰۴
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۳
    کارمن مهوش کش - تهران، ایران

    [::همایون شایان - اسلو، نروژ::]. اقا همایون خیلی ناراحت شدم و انشالله پدرتونو تو خواب هر شب شاد و خندون و راضی از خودت ببینی. بهشت زیر پای مادران است ولی خود بهشت قسمتی از قلب مهربان پدره که با تامین مادران کلید بهشت رو به اون واگذار میکنه. روح پدرت شاد و خدا بیامرزدش. من خوشبختانه پدرم زندس ولی کابوسی دامنگیرمه و اون روزیه که از دستش بدم و با این کابوس تقریبا هر روز میمیرم و زنده میشم. عاطفه تو بعضی ها بصورت سرشتی هست و خوشا بحال اونایی که کمتر عطوفت دارند و با خودشون میگن مرگ یک بار و شیون یک بار.برای خانم مایا هم متاثر شدم. شما نمیدونید و باور نمیکنید اگه بگم زندگی تو لس انجلس رو ول کردم و کلا اومدم ایران که به درد شما دوستان مبتلا نشم. هر چی حساب کردم ایران با وجود پدر و مادرم برام مثل بهشته هر چقدر که بهم سخت بگذره و نتونم با مردم ارتباط بگیرم و درک متقابلمون صفر باشه . خیلی از چیز ها رو از دست دادم تا بتونم هرروز ببینمشون . البته اونها هرگز نمیدونن من چقدر دوستشون دارم . غرور چیزه بدیه .بنازم قدرت خدارو که من هیچ وقت از کاراش سر در نیاوردم.
    3
    32
    شنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۴ - ۱۳:۳۲
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۷
    دایره مینا - پوزنان ، لهستان

    [::همایون شایان - اسلو، نروژ::]. بنده کامنت شما را دیر دیدم و تسلیت عرض می کنم و این راهی است که همه ما به قول هرمان هسه از کنار رودخانه شروع می کنیم و در نهایت -گرچه برخی از ماها به تکامل و شناخت و معرفت خود نمی رسیم -در همبستگی با طبیعت به همان چرخه باز می گردیم درست مانند این که فصل کودکی ونوجوانی را به بهار تشبیه کنیم و همینطور فصل به فصل به پیری و در نهایت به زمستان .. بنده ذکر مکررات -وبه قول معروف داغ را تازه کردن -نمی کنم اما بنده هم در عرض چند سال کوتاه هم خواهرم و هم پدر و مادرم را از دست دادم خواهری که برایم مانند فرشته ای راهنما بر زمین بود به ناگاه چون پروانه ای سبکبال پر کشید و پدرم که همیشه بهترین را برایم می خواست گرچه خود باید در تعب و سختی می بود و مادرم هم به همچنین . اما در کنار اینها باید به نقل قول از نویسنده فرانسوی آلبر کامو اشاره ای داشته باشم که می گوید :" تنها انتقامی که می توان از دنیا ی غدار گرفت این است که همیشه با شادی زندگی کنیم " [::maya 44 - اسلو، نروژ::] با عرض تسلیت [::کارمن مهوش کش - تهران، ایران::] :(
    1
    23
    شنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۴ - ۱۴:۰۱
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۷۹
    baranbaran - تهران، ایران
    [::همایون شایان - اسلو، نروژ::]. :( تسلیت صمیمانه خدمت دوست عزیز :(
    0
    14
    شنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۴ - ۱۵:۱۰
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۴
    ahura95 - توکیو، ژاپن
    همایون شایان - اسلو، نروژ. ضمن عرض تسلیت به شما . اتفاق مشابه ، مرداد ماه امسال برای من و البته مادرم اتفاق افتاد . و من حتی سعادت نداشتم که بعد از بیست و چهارسال غربت نشینی ، دستای گرم مادرم رو توی دستم بگیرم . .. و حکایت من شد ، داستان ترانه ستار : .. مادرم چیکار کنم ، اگه از سفر بیام و تو نباشی سر رام ؟؟؟ ...
    0
    15
    شنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۴ - ۲۲:۳۹
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۰
    simairani - کاشان، ایران
    تسلیت میگم به همه دوستان که عزیزی رو از دست دادند، متاسفانه چون دارم گریه می‌کنم الان بهتر نمیتونم بنویسم.
    0
    8
    یکشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۴ - ۰۰:۴۳
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۰
    simairani - کاشان، ایران
    فقط خواستم بگم در غمتون واقعاً شریکم.
    0
    7
    یکشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۴ - ۰۰:۴۳
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۴
    rezanl - امستردام، هلند
    متن بالا خیلی زیباست , دست نویسندش درد نکنه
    0
    4
    یکشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۴ - ۱۱:۲۳
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    نظر شما چیست؟
    جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.