'زیبایی‌ها' و زشتی‌های هشت سال جنگ ایران و عراق

  -
سی و پنج سال پیش عراق به ایران حمله کرد و جنگی آغاز شد که آن را طولانی‌ترین جنگ کلاسیک قرن بیستم می‌خوانند. هر دو طرف تلفات وحشتناکی دادند، اما انگیزه‌هایشان متفاوت بود و حالا، موقع نگاه به گذشته، دو سرباز از دو طرف تجربه‌هایشان را به شکلی بسیار متفاوت به یاد می‌آورند.
چند سرباز با لبخندی بر لب راهی نبرد می‌شوند؟
چند سرباز خاطراتی خوش از جنگی دارند که شاید تا یک میلیون نفر در آن کشته شده باشند؟
 
مهدی طلعتی بعد از آنکه نیروهای صدام حسین به سرزمینش، ایران، حمله کردند، و وقتی که فقط ۱۵ سال داشت، سلاح به دست گرفت.
حمله عراق به ایران، در ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰، آغازگر جنگی بود که هشت سال ادامه داشت. صدام یک پیروزی برق‌آسا را وعده داده بود، اما او حساب این را نکرده بود که بسیاری از ایرانیان به شدت پیرو رهبر انقلابی تازه‌شان، آیت‌الله خمینی بودند.
 
مهدی می‌گوید: "ما عاشق امام خمینی بودیم، و وقتی او فرمان داد که از کشورمان دفاع کنیم شادمان بودیم که دعوتش را بپذیریم. همه نسل من [برای دفاع] رفت، و من فکر می‌کنم ما با شور در این راه رفتیم."
 
مهدی به بسیج پیوست، نیرویی شبه‌نظامی و متشکل از داوطلبان، که هدفش پاسداری از انقلاب اسلامی بود. بیشتر اعضای بسیج مثل او جوان و بی‌تجربه بودند. آنها تجهیزات و تسلیحات کمی هم داشتند. با این همه مهدی درباره جنگ با شوقی واضح صحبت می‌کند.
"ما فقط پسرهای جوانی با کلاشنیکف و نارنجک بودیم، نارنجک‌هایی که اوایل حتی جرات استفاده از نارنجک‌ها را نداشتیم و خیلی از ما جرات پرتاب کردنشان را نداشتیم! ما حتی نان نداشتیم! وضع پشتیبانی افتضاح بود. اما تعهد [ما به آیت‌الله خمینی] بسیار قوی بود و جای خالی همه چیز را پر می‌کرد."
 
اما ماجرا در طرف عراقی بسیار فرق می‌کرد.
عراقی‌ها جنگ را با پیشرفت در خاک ایران شروع کردند و بندر خرمشهر را گرفتند. اما اگرچه که گارد ریاست‌جمهوری صدام به او همان طوری وفادار بودند که بسیجی‌ها به آیت‌الله خمینی، بسیاری از نیروهای دیگر عراق سربازان وظیفه‌ای بودند که با اشتیاقی کمتر راهی جنگ شدند. احتمالا معنی‌دار است که شمار کمی از آنها مایلند که امروز از آنچه دیده‌اند بگویند، و آنهایی هم که حرف می‌زنند در بسیاری مواقع ترجیح می‌دهند که ناشناس بمانند.
 
یکی از آنها 'عدنان' است، روزنامه‌نگاری که خارج از عراق زندگی می‌کند. او در سال ۱۹۸۱ [یک سال پس از شروع جنگ] به ارتش فراخوانده شد.
 
"من وارد آموزشی شدم. برای همه گروهان خیلی سخت بود. مربی‌ها در یادم مانده‌اند، با باتوم‌هایشان. مربی‌های آموزشی می‌زدندت، توی سر، شانه، سینه. از همان اول احساس کردم که اینها اخلاقیات ارتش را تنزل می‌دهند. چه طور یک سرباز می‌تواند با اخلاقیاتی چنین نازل بجنگد؟"
 
با این حال آنها جنگیدند. تصور می‌شود که حدود ۲۵۰ هزار عراقی جانشان را در جنگ از دست دادند. با آنهایی هم که در کشتار ایرانی‌ها شرکت نمی‌کردند به شکل بی‌رحمانه‌ای برخورد می‌شد.
 
عدنان به یاد می‌آورد: "اعدام... می‌دانی، این چیزی نیست که بتوانی از خاطره‌ات پاک کنی."
 
"با هم‌قطارانم نشسته بودیم که سر و صدایی بیرون بلند شد. همین طور آدم بود که می‌آمد و می‌آمد! بعد دو آمبولانس نظامی آمدند."
 
"از یکی از هم‌قطارانم پرسیدم چه خبر شده. گفت می‌خواهند دو سه سرباز را اعدام کنند. بهانه این بود که آنها پستشان را ترک کرده بودند. نمی‌توانستم تماشا کنم. تنها صدای گلوله‌ها را شنیدم. خیلی بد بود. خیلی خیلی بد."
عدنان ناگهان پریشان می‌شود، بی اختیار روی میز می‌زند و به نقطه‌ای دوردست چشم می‌دوزد.
"حالا که یادم می‌آید دلم می‌خواهد گریه کنم. ما را به جنگی پوچ فرستادند. جهنم بود، واقعا جهنم بود."
 
در سال ۱۹۸۲ صدام اعلام کرد از مناطقی که اشغال کرده عقب‌نشینی می‌کند. آرایش صفوف نیروهای او به شکل سبکی گسترده شده بود و ازخودگذشتگی بسیجی‌ها در عقب راندن آنها موثر بود. با این همه تا شش سال بعد صلحی در کار نبود. دو طرف خاکریزهایشان را کندند و نبردهایی را جنگیدند که به جنگ جهانی اول می‌مانست، از حیث بی‌ثمری و کشتار بسیار برای پیشرفت‌های کوچک.
 
عدنان می‌گوید: "به گروهان ما گفته شد که به خرمشهر برویم و از گروهان ما تنها پنج نفر موفق شدند که از شط العرب بگذرند. بقیه یا کشته شدند یا اسیر. فقط پنج نفر برگشتند، اما فرماندهان گروهانی جدید با همان نام قبلی تشکیل دادند."
 
ایرانی‌ها، که معمولا تجهیزات کمتری داشتند، تلفاتی حتی بیشتر از عراقی‌ها دادند. پس از انقلاب و گروگانگیری دیپلمات‌های آمریکایی تهران با تحریم تسلیحاتی تنبیه شد. بزرگترین داشته داوطلبان جوان ایران شمار بالایشان بود و آنها با حملات غیرمنتظره با "موج‌های انسانی" پیشروی می‌کردند، حملاتی گاه مستقیما در خط آتش مسلسل‌های عراقی.
 
مهدی، که یک بار داوطلب شده میدان مینی را با دویدن روی آن پاک کند می‌گوید: "به سمت شما شلیک می‌شود، کشته می‌شوید. شاید اجسادتان پیدا نشود. تکه تکه می‌شوید. و می‌بینی که این جنگی است نابرابر، شما به غیر از خودتان هیچ چیزی ندارید و طرف مقابل همه چیز دارد، پناهگاه، توپخانه، نیروی هوایی، همه چیز."
"وقتی که تسلیحات سنگین ندارید ناچارید خطوط دشمن را با تن خودتان بشکنید. حتی گاهی نمی‌توانستیم سیم‌های خاردار را ببریم و خودمان را رویش می‌انداختیم که دیگران بتوانند از روی ما رد شوند. تلفات ما بالا و بالاتر می‌رفت. گاهی اوقات ۷۰، ۸۰، ۹۰ درصد واحدهای ما نابود می‌شد."
مهدی امروز یک چهره دانشگاهی در غرب است، اما جای زخم‌های جنگ روی تمام بدنش مانده است. مفصل‌های زانوهایش پلاستیکی هستند و یک ترکش در دستش مانده است.
 
ظرف سالیان دراز جنگ بسیج کارایی‌اش را بهبود بخشید و از یک میلیشیای پراکنده به نیرویی آبدیده بدل شد.
مهدی می‌گوید: "اولین باری که دیدم نارنجکی پرتاب شد دقایق طولانی روی زمین دراز کشیدم، خیلی ترسیده بودم. اما به مرور زمان می‌شد که صدها نارنجک پرتاب شوند و برای من اهمیتی نداشت. شما خودتان را با جنگ تطبیق می‌دهید و به آن عادت می‌کنید. کم کم می‌فهمید کدام گلوله از کنار شما می‌گذرد و کدام یکی مستقیم به سمتتان می‌آید. حرفه‌ای می‌شوید. بعضی بسیجی‌ها در انتهای جنگ خیلی پیشرفت کرده بودند."
 
اما در اوت ۱۹۸۸، وقتی که آیت‌الله خمینی قانع شد آتش‌بس پیشنهادی سازمان ملل را بپذیرد، تلفات ایرانی‌ها چیزی بین ۳۰۰ هزار تا یک میلیون نفر بود.
 
با این حال برای بسیجی‌هایی که خود را وقف جنگ کرده بودند مرگ چندان هولناک نبود. آنها خالصانه فکر می‌کردند که شهید می‌شوند و گناهانشان بخشوده می‌شود و به بهشت می‌روند. آنها در عین حال احساس می‌کردند که روی زمین، انقلاب دینی‌شان که مورد تهاجم خارجی‌ها بود، چیزی بود که ارزش داشت برایش کشته شوند.
 
به گفته مهدی چنین نگاهی جنگ را برای آنها نه فقط تحمل‌پذیر، که خواستنی می‌کرد.
او می‌گوید: "فکر می‌کنم زیبا بود. لحظه‌ای باشکوه بود. ترجیح می‌دادم همان موقع می‌مردم تا این که پس از جنگ زندگی کنم."
"خیلی خوب بود."
+25
رأی دهید
-39

  • قدیمی ترین ها
  • جدیدترین ها
  • بهترین ها
  • بدترین ها
  • دیدگاه خوانندگان
    ۵۶
    کیوان م - تهران، ایران

    ما که در جنگ هیچ زیبایی‌ ندیدیم ،به غیر از اینکه در فکر این باشی‌ شاید لحظات دیگه نفسی برای کشیدن نداشته باشی‌،یک آخوند ضد ایرانی‌ خرفت بی‌ سواد ،همیشه میگفت جنگ نعمت هست ولی‌ خودشو قوم و خویش هاش جرات اینکه برن با دشمن رو بجنگن رو نداشتن و از کنار گود می‌گفتن لنگش کن .
    11
    59
    یکشنبه ۵ مهر ۱۳۹۴ - ۰۰:۵۷
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۶
    شیلان - نیویورک، ایالات متحده امریکا
    بدترین ، بزرگترین و زشت ترین اثر این جنگ ، بوجود اومدن یه جامعه بیمار ، عقده یی ، دروغگو و منزوى توسط پناهنده نماها( به دروغ کیس پناهنده گى درست کردن و آویزون اداره سوشال هستن برای گرفتن welfare و غیره ) در کشور امریکا شد به اسم " ایرانیان لس انجلس"
    8
    16
    یکشنبه ۵ مهر ۱۳۹۴ - ۰۲:۲۹
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۳۴
    newyork333 - نیویورک، ایالات متحده امریکا
    بسیج و سپاه حضورشون در جنگ فقط برای مقاومت خوب بود .‌ای کاش هیچوقت خط شکن نبودن. برای حمله همیشه دردسر ساز و فاجعه بودن اکثر حملات اونها نه تنها. نا موفق بود بلکه باعث تلفات بالای ارتش میشد و اونا رو نابود کردن. و این همش بخاطر بیسوادی و بی‌ تجربگی فرماندهان سپاه و بسیج بود. که امروز نشانهای رنگارنگ و قهرمانی روی دوش دارن. کاش این آقای مهدی همه واقعیتها رو میگفت که اگر چه بعضی‌ از اونها جسور بودن ولی‌. چقدر بسیجی کم سن بود که وقتی‌ حمله شروع میشد گریه و زاری میکردن که اینهارو به عقب برگردونن. اگه باور ندارین از دوستاتون که تو خط مقدم بودن بپرسین . حماقت‌هایی‌ رو که امروز روسا در باره کربلای ۴ و ۵ جزیره فاو و اینا میگن تمام. سرباز‌هایی‌ که اون موقع خدمت کردن با چشمای خودشون دیدن.
    9
    8
    یکشنبه ۵ مهر ۱۳۹۴ - ۰۲:۳۹
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۳۷
    hossein+87+ - ایران، ایران
    امیدوارم شما و همرزمانتون هرجا و با هر طرز فکری هستید موفق باشید چون برای وطنتون از خودتون گذشتید. اصلا برام مهم نیست که چه اعتقادی دارید و داشتید . مهم اینه که اون زمان همه در یک نقطه مشترکی قدم بر میداشتن و اون هم دفاع از وطن بود. دست مریزاد. روح از دست رفته ها شاد و با آرزوی صبر برای کسانی که با زخم اون سال ها ، چه روحی و چه جسمی دارن شب رو روز و روز رو شب میکنن. اونهایی که فقط دهان و پلکشون کار میکنه. وای خدا. خیلی سخته. خدا به شماها صبر بده و نسل من از شما به خاطر ایثارتون سپاسگذاره که نگذاشتید وضعیت الان عراق و سوریه ، اون موقع برای کشورمون اتفاق بیفته.
    10
    11
    یکشنبه ۵ مهر ۱۳۹۴ - ۰۷:۵۹
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۳۷
    hossein+87+ - ایران، ایران
    کیوان م - تهران، ایران - وقتی که به کشورت تجاوز شده ، حالا چه نعمت بود یا نبود باید دفاع میکردن. اونی که رفت و مثل این آقا جونش رو گذاشت کف دستش داره از یه هدف و همستگی زیبا حرف میزنه و یه مشت آدم نمای نفهم ، غر غر کنان فقط زر میزنن و انتقاد میکنن. جنگ بده. بد تر از بد. ما که جنگ یادمون نیست ولی پدر بنده به عنوان پزشک هم جنگید. خط مقدم. همیشه حرف جنگ که میشه ، سکوت طولانی میکنه و فقط زیر لب میگه جنگ خیلی بده. اینکه میگن نعمته ، معلومه که نیست! نکبته! منظور از نعمت همین متحد شدن مردم و سعی به فکر کردن و ساختن چیزهایی بود که در زمان جنگ لنگ بودیم. فکر نکنم شما مفهوم به این سادگی رو نفهمیده باشی. وگرنه هیچ خری نمیتونه قبول کنه که جنگ نعمته!!
    11
    10
    یکشنبه ۵ مهر ۱۳۹۴ - ۰۸:۰۷
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۴
    Dara20 - تهران، ایران
    آنچه شماها از آن‌ به زیبایی نام می‌برید جنایت بود. ما که در آن‌ جنگ کثیف صدمات فراوانی دیدیم حل اگر روانپریش‌ها در جنگ زیبای هم می‌‌بینند باید مربوط به روح و روان بیمارشان است
    4
    11
    یکشنبه ۵ مهر ۱۳۹۴ - ۰۹:۱۳
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۷۹
    ایوان مدائن - فرانکفورت، آلمان
    بدون جنگ بدون دشمن آخوند نمیتواند حکومت کند آمریکا اسرائیل حجاب اسلام ستیزی اینها عوامل سرگرم کننده ملت هستند تا آخوند بتواند راحت به دزدی و عیشن حال و غارت و نابودی این سرزمین بپردازد
    4
    5
    یکشنبه ۵ مهر ۱۳۹۴ - ۰۹:۳۳
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۶
    کیوان م - تهران، ایران
    [::hossein 87 - ایران، ایران::]. دوست گرامی‌ :لطفا زود قضاوت نکن من خودم در جنگ بودم و از نزدیک شاهد بودم ،اگر قرار باشه که اسمی از دفاع باشه من هم می‌تونم به جرات بگم که از کشورم دفاع کردم .پاینده باشی‌ .
    1
    7
    یکشنبه ۵ مهر ۱۳۹۴ - ۱۱:۳۳
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۱۰۷
    pars40 - فرایبورگ، سوییس
    همیشه قربانی مردم هستند و سیاستمدارهای کثیف پشت پرده با هم شامپاین می خورن . در ضمن لعنت بر خمینی شیطان صفت . این جوانهای مردم بودن که ایران رو در برابر تمام دنیا حفظ کردن . و خمینی جلاد و نادان میتونست خیلی زودتر به جنگ پایان بده و این همه جنایت نکنه لعنت به هر دو رهبر جنایت کار صدام و خمینی .
    2
    7
    یکشنبه ۵ مهر ۱۳۹۴ - ۱۳:۵۶
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    نظر شما چیست؟
    جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.