شرط عجیب اولیای‌دم برای گذشت از قصاص داماد : طلاق برای نجات از اعدام

فرهیختگان  :تاجر ورشکسته که پنج سال پیش برادرزنش را قربانی اختلاف‌های خانوادگی کرد و به قصاص محکوم شده بود با پذیرفتن شرط عجیب اولیای‌دم و طلاق همسرش، از چوبه دار رهایی یافت.

این مرد البته دیروز پای میز محاکمه گفت بدون همسر و فرزندم زندگی برای من بی‌معناست.

مجتبی 45 ساله هجدهم تیر 89 در جشن نامزدی دخترخاله همسرش که در خانه پدرزنش در کوی نصر برپا بود، خون به‌پا کرد و برادرزن 32 ساله‌اش به نام علی را کشت. درگیری مجتبی و علی به خاطر اختلافات مجتبی با همسرش بود که علی در روز حادثه به اختلاف‌های گذشته اشاره کرد و درگیری منجر به قتل شروع شد. مجتبی پس از ارتکاب قتل، پای میز محاکمه ایستاد و به درخواست اولیای‌دم به قصاص محکوم شد.

در حالی که این حکم در شعبه 31 دیوان عالی کشور مهر تایید خورده بود این مرد توانست با پذیرفتن شرط عجیب اولیای‌دم برای اعلام گذشت، رضایت آنها را جلب کند، به این ترتیب از حکم قصاص رهایی یافت و دیروز از جنبه عمومی جرم محاکمه شد.  در جلسه رسیدگی به این پرونده که در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست محمد باقر قربان‌زاده و با حضور دو مستشار تشکیل شد، ابتدا نماینده دادستان کیفرخواست را خواند.

او گفت: «با توجه به گذشت اولیای‌دم، از آنجا که جرم مجتبی منجر به اخلال در نظم عمومی جامعه شده است طبق ماده 612 قانون مجازات برایش تقاضای کیفر دارم.»

وقتی متهم پشت تریبون دفاع ایستاد، گفت: «من عاشق همسر و فرزندم هستم اما اولیای‌دم شرط گذاشتند که در صورت دریافت دیه و طلاق دادن همسرم و ملاقات نداشتن با او و پسرم از قصاص گذشت می‌کنند. من هم شروط آنها را پذیرفتم و همسرم را طلاق دادم، اما حالا می‌گویم زندگی برای من، بدون همسر و فرزندم بی‌معناست.»

او در حالی که گریه می‌کرد، گفت: «من واقعا قصد کشتن برادرزنم را نداشتم و حالا من به مرگ راضی‌ام.»
 در پایان این جلسه هیات قضایی وارد شور شد تا رای صادر کند. مجتبی طبق ماده 612 قانون مجازات اسلامی به سه تا 10 سال زندان با احتساب روزهای بازداشت محکوم خواهد شد.
متهم: زجر دختر قربانی را درک می‌کنم

چقدر درس خوانده‌ای؟
 دیپلم دارم.
شغلت چه بود؟
من تاجر کاغذ بودم اما ورشکسته شدم و اوضاع مالی‌ام به هم ریخت.
چند سال با همسرت زندگی کردی؟
 15 سال. ما عاشق هم بودیم.
چند فرزند داری؟
 یک پسر دارم که حالا به کلاس ششم می‌رود. وقتی به اتهام قتل بازداشت شدم او کلاس اولی بود.
چه طور با همسرت ازدواج کردی؟
من و همسرم در یک میهمانی با هم آشنا شدیم و ازدواج کردیم.
علت درگیری با همسرت چه بود؟
 بعد از اینکه ورشکست شدم رابطه‌ام با همسرم بد شد. او مدام به من سرکوفت می‌زد. به همین خاطر برای مدتی قهر کرد و به خانه پدرش رفت. اما من، او و پسرم را به خانه برگرداندم و قول دادم گذشته را جبران کنم. کم‌کم آرامش به زندگی‌مان برگشته بود که همسرم از من خواست برای شرکت در جشن نامزدی دخترخاله‌اش به خانه پدرزنم برویم.
از ماجرای قتل بگو؟
در آن جشن برادرهای زنم مشروب خورده و مست بودند که حرف‌های گذشته را پیش کشیدند و به من سرکوفت زدند. می‌خواستم از خانه پدرزنم بیرون بروم که برادر بزرگ زنم به نام محمد مانع راهم شد. او مرا هل داد و با هم گلاویز شدیم و من یک کارد میوه‌خوری را که روی میز بود برداشتم اما در آن گیرودار برادر کوچک زنم، علی هم وارد دعوا شد که نمی‌دانم چگونه چاقو به گردنش خورد. اما من واقعا با علی خصومتی نداشتم و نمی‌خواستم او را بکشم.
چطور توانستی رضایت اولیای‌دم را جلب کنی؟
وقتی شنیدم حکم قصاصم در دیوان عالی کشور تایید شده همه امیدم را به زندگی از دست دادم اما همسرم که به ملاقاتم آمده بود به من دلگرمی داد و گفت هر طور شده پدر و مادرش را راضی به گذشت می‌کند. پدر و مادر همسرم با شرط دریافت دیه و طلاق دادن همسرم از خونخواهی گذشت کردند.
بعداز آزادی از زندان چه کار می‌کنی؟
نمی‌دانم. من و همسرم عاشق هم هستیم و نمی‌توانیم بدون هم زندگی کنیم. همه تلاشم را می‌کنم تا خانواده همسرم را راضی کنم اجازه دهند دوباره با همسر سابقم ازدواج کنم. من شرمنده اولیای‌دم هستم و درد آنها را به خوبی درک می‌کنم. من وقتی 11سال داشتم پدرم را در یک سانحه رانندگی از دست دادم و می‌دانم دختر پنج‌ساله برادرزنم و خانواده‌اش چه زجری می‌کشند. من می‌خواهم گذشته را جبران کنم.
+39
رأی دهید
-2

  • قدیمی ترین ها
  • جدیدترین ها
  • بهترین ها
  • بدترین ها
  • دیدگاه خوانندگان
    ۵۸
    دوستدار - استهکلم، سوئد

    ناراحتی ندارد همسرش هم بر میگرده پیشش , در این بین فقط کسی قربانی اختلافات پیش پا افتاده این زن و شوهر شدن !
    2
    22
    ‌پنجشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۴ - ۰۶:۳۴
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۹
    oghabe - سنت گا لن، سوییس

    همه جا وقتی پول داری اگه گندترین آدم باشی‌ رو سر همه جا داری ،اما وقتی بی‌ پول شدی از آسمان هفت طبقه پرتت می‌کنن پایین و دیگه آدم حسابت نمیکنن.تاریخ اینو ثابت کرده ،دیدیم ومیبینیم
    1
    60
    ‌پنجشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۴ - ۰۹:۵۹
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    نظر شما چیست؟
    جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.