دستهای ترک خورده پیرزنی که امورات زندگی خود را از راه چیدن تمشکهای جنگلی میگذراند، لحظه تولد گوساله و همه گاوهای طویله که برای لیسیدن او صف کشیدهاند، گوجه سبزهای انباشته شده، لالههای وحشی، سگی بزرگ که تولههایش را شیر می دهد و تصاویری از طبیعت بکر به کارگردانی یک مزرعه دار ساکن اینستاگرام؛ «سالار پولاد».
او یک کشاورز ایرانی است که زندگی روزمرهاش را به تصویر میکشد و برای هر کدام از تصویرها متنی کوتاه مینویسد؛ متنهای دلنشینی که پر از غلطهای املایی اما پر از جزییات هستند و جذاب. خودش میگوید: «بعضی در قسمت "دایرکت" اینستاگرام برایم پیام میگذارند و میگویند تو دروغ میگویی؛ حتما در دانشگاه ادبیات خواندهای؛ مگر میشود کسی که ادبیات سررشته نداشته باشد، این قدر خوب بنویسد؛ الکی کلمهها را اشتباه مینویسی که مردم را فریب دهی... آنها باور نمیکنند که من دیپلمم را به زور گرفتهام.»
صفحه «سالار پولاد» را «محمد ترابی» اداره میکند؛ جوان 30 سالهای که در یکی از روستاهای شهرستان بندر گز استان گلستان زندگی میکند. او در قسمت معرفی خودش در اینستاگرام نوشته است: «محمد ترابی، کشاورزاده، روستازاده، دیپلمه، روستایی کشاورز و چوپان شمالی (مزرعه دار).»
دو سال است که او به طور مرتب اینستاگرامش را به روز میکند، هر تصویر جدیدی به اشتراک میگذارد و قصه آن تصویر را در چند خط شرح میدهد؛ مثل چند وقت پیش که تصویر سگش را به اشتراک گذاشت و از افسردگی او نوشت: «بعد از اون اتفاق دیگه دل و دماغ هیچکاری رو نداشت؛ پارس کردن، دنبال خرگوشهای وحشی مزرعه دویدن، لیسیدن استخون، خاروندن ککهای روی تنش با پنجه، حوصله هیچچیز و هیچکس را نداشت.»
تمام تولههای سگش مرده به دنیا آمده بودند و او از افسردگیکه گریبان ماده سگ را گرفته، نوشته بود. تنها چند روز بعد، او تصویر سگش را با چند توله کوچک که مشغول شیر دادن به آنها بود، به اشتراک گذاشت و عنوان «به خاطر دل سگ» را برای تصویرش انتخاب کرد و بعد توضیح داد پولی که برای تعویض گوشی موبایلش جمع کرده بوده، خرج خریدن چهار توله سگ برای ماده سگش کرده که او را از افسردگی نجات دهد.
برادر بزرگتر محمد او را برای راهاندازی این صفحه تشویق کرده است: «همیشه برادر بزرگ ترها کار میکنند که برادر کوچک تر درس بخواند اما در مورد ما برعکس بود؛ من در مزرعه ماندم و کار کردم تا برادرم درس بخواند. برادرم دکترای ام بی ای گرفت و با اولین حقوقش برای من یک گوشی تلفن خرید. یک گوشی اندروید لمسی. اول گفتم من بلد نیستم چه طور با این گوشی کار کنم، کاش گوشی سادهتری گرفته بودی. اما گفت این روزها همه با این گوشیها کار میکنند، تو هم یاد میگیری. بعد برایم یک صفحه در اینستاگرام درست کرد و گفت اگر در این صفحه از مزرعه و کارت عکس و متن بگذاری، دیگران هم با دیدن این طبیعت لذت میبرند. اوایل زیاد برایم مهم نبود و وقت نمیگذاشتم اما بعد از گذاشتن چند و عکس و متن، وقتی دیدم مردم خوش شان می آید، دلگرم شدم.»
رسانهها هم از او استقبال کرده اند: «راستش اصلا باورم نمیشد که مردم این قدر دوست داشته باشند. دوستان زیادی از طریق اینستاگرام پیدا کردهام. بعضیها به مزرعه می آیند و حسابی رفیق شدهایم.»
محمد دیپلمش را در رشته «بهداشت دام و طیور» کاردانش گرفته و بعد راهی مزرعه شده تا در کنار پدر و پسرعمویش کار کند. وقتی از او میپرسم چرا اسم صفحهاش را «سالارپولاد» گذاشته، لحنش تغییر میکند و به آرامی میگوید: «به خاطر سالار و پولاد، دو تا از سگهای قوی مزرعه که خیلی از گله و مزرعه محافظت کردند. هر دو مردهاند اما دلم نمیخواست فراموش کنم که چه قدر زحمت کشیدند.»
محمد اینروزها به اندازه روزهای اول کارش دلگرم نیست: «باور کنید چند بار میخواستم این صفحه را ببندم. من ساعت سه صبح میروم و نه و ده شب برمیگیردم. خب، بالاخره اینستاگرام وقتم را خیلی میگیرد؛ یا باید عکس بگذارم یا جواب کامنتها را بدهم و یا چیزی بنویسم. بعد هم باید پیامهای خصوصی فحش را بخوانم که نوشتهاند تو دروغگویی. آخر این عکسهای درپیتی چه ارزشی دارد که بخواهم به خاطرش دروغ بگویم. مگر کسی بابت نوشتن مطلب و عکس در اینستاگرام به من پولی میدهد که بخواهم دروغ بگویم. روزنامهها مصاحبه هم میکنند، یک نسخه از روزنامه را نمیفرستند اما مردم طور دیگری فکر میکنند. شاید اگر من هم وقتم را برای خانوادهام بگذارم، بهتر باشد.»
محمد چهار سال پیش ازدواج کرده و یک دختر بچه کوچک دارد. صفحه اینستاگرام «سالار پولاد» عضو جدید و پرحاشیه آن ها است؛ صفحه ای با 40هزار فالوئر.
قدیمی ترین هاجدیدترین هابهترین هابدترین هادیدگاه خوانندگان