مجلس ترحیم خودم!

آمدم مجلس ترحیم خودم
همه را می دیدم
همه آنها که نمی دانستم
عشق من در دلشان ناپیداست
واعظ از من می گفت،
حس کمیابی بود
از نجابت هایم،
از همه خوبیها
و به خانم ها گفت:
اندکی آهسته
تا که مجلس بشود سنگین تر
سینه اش صاف نمود
و به آواز بخواند:
"مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم"
راستی این همه اقوام و رفیق
من خجل از همه شان
من که یک عمر گمان می کردم
تنهایم
و نمی دانستم
من به اندازه یک مجلس ختم،
دوستانی دارم
همه شان آمده اند،
چه عزادار و غمین
من نشستم به کنار همه شان
وه چه حالی بودم،
همه از خوبی من می گفتند
حسرت رفتن ناهنگامم،
خاطراتی از من
که پس از رفتن من ساخته اند
از رفاقت هایم،
از صمیمیت دوران حیات
روح من قلقلکش می آمد
گرچه این مرگ مرا برد ولی،
گوییا مرگ مرا
یاد این جمله رفیقان آورد
یک نفر گفت:چه انسان شریفی بودم
دیگری گفت فلک گلچین است،
خواست شعری خواند
که نیامد یادش
حسرت و چای به یک لحظه فرو برد رفیق
    
دو نفر هم گفتند
این اواخر دیدند
که هوای دل من
جور دیگر بوده است
اندکی عرفانی
و کمی روحانی
و بشارت دادم
که سفر نزدیک است
شانس آوردم من،
مجلس ختم من است
روح را خاصیت خنده نبود
یک نفر هم می گفت:
"من و او وه چه صمیمی بودیم
هفته قبل به او، راز دلم را گفتم"
و عجیب است مرا،
او سه سال است که با من قهر است...
یک نفر ظرف گلابی آورد،
و کتاب قرآن
که بخوانند کتاب
و ثوابش برسانند به من
گرچه بر داشت رفیق،
لای آن باز نکرد
گو ثوابی که نیامد بر ما
یک نفر فاتحه ای خواند مرا،
و به من فوتش کرد
اندکی سردم شد
آن که صدبار به پشت سر من غیبت کرد
آمد آن گوشه نشست،
من کنارش رفتم
اشک در چشم،عزادار و غمین
خوبی ام را می گفت
چه غریب است مرا،
آن که هر روز پیامش دادم
تا بیاید،که طلب بستانم
و جوابی نفرستاد نیامد هرگز
آمد آنجا دم در،
با لباس مشکی،
خیره بر قالی ماند
گرچه خرما برداشت،
هیچ ذکری نفرستاد ولی
و گمان کردم من،
من از او خرده ثوابی، نتوانم که ستاند
آن ملک آمد باز،
آن عزیزی که به او گفتم من
فرصتی می خواهم
خبرآورد مرا،
می شود برگردی
مدتی باشی، در جمع عزیزان خودت
نوبت بعد، تو را خواهم برد
روح من رفت کنار منبر
و چه آرام به واعظ فهماند
اگر این جمع مرا می خواهند
فرصتی هست مرا
می شود برگردم
من نمی دانستم این همه قلب مرا می خواهند
باعث این همه غم خواهم شد
روح من طاقت این موج پر از گریه ندارد هرگز
زنده خواهم شد باز
واعظ آهسته بگفت،
معذرت می خواهم
خبری تازه رسیده ست مرا
گوییا شادروان مرحوم،
زنده هستند هنوز
خواهرم جیغ کشید و غش کرد
و برادر به شتاب،
مضطرب، رفت که رفت
یک نفر گفت: "که تکلیف مرا روشن کن
اگر او مرد،خبر فرمایید،خدمت برسیم
مجلس ختم عزیزی دیگر،منعقد گردیده
رسم دیرین این است،
ما بدان جا برویم،
سوگواری بکنیم"
عهد ما نیست ،
به دیدار کسی،کو زنده است،
دل او شاد کنیم
کار ما شادی مرحومان است
نام تکلیف الهی به لبم بود،
چه بود؟
آه یادم آمد،
صله مرحومان
واعظ آمد پایین،
مجلس از دوست تهی گشت عجیب
صحبت زنده شدن چون گردید،
ذکر خوبی هایم
همه بر لب خشکید
ملک از من پرسید:
پاسخت چیست؟
بگو؟
تو کنون می آیی؟
یا بدین جمع رفیقان خودت می مانی؟
چه سوال سختی؟
بودن و رفتن من در گرو پاسخ آن
زنده باشم بی دوست؟
مرده باشم با دوست؟
+159
رأی دهید
-8

  • قدیمی ترین ها
  • جدیدترین ها
  • بهترین ها
  • بدترین ها
  • دیدگاه خوانندگان
    ۶۲
    baas - روتردام، هلند
    تو ندانستی هنوز همه دوربرت همه هموطنت بپرستند مرده !!!!!!!!!!!!
    1
    19
    جمعه ۲۰ شهریور ۱۳۹۴ - ۱۵:۳۸
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۴
    Tinauk - لندن، انگلستان
    دوستان کسی می داند این شعر از کیست؟
    2
    15
    جمعه ۲۰ شهریور ۱۳۹۴ - ۱۶:۰۳
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۴
    مترلینگ - منچستر، انگلستان
    جالبه هرکس میمیره شبش همه اونو با لباس سفید چهره نورانی تو باغ و بستان خندان و خوشحال میبینند و به همه میگه جام خوبه
    1
    18
    جمعه ۲۰ شهریور ۱۳۹۴ - ۱۷:۳۲
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۴
    Tinauk - لندن، انگلستان
    ایرانیان یوکی عزیز تا جایی که من می دونم این شعر از اقای خسرو/ محمود باختری است. لطفا اسم شاعر را ذکر بفرمایید.
    4
    11
    جمعه ۲۰ شهریور ۱۳۹۴ - ۲۱:۲۰
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۲
    sleepyhollow - کوالا لامپور، مالزی
    فوق العاده بود! به زیبایی، یک کتاب خصوصیات جماعت مرده پرست را خلاصه کرد. من هم خاطرات زیادی دارم از این جماعت مرده پرست. البته خاطره من مربوط به دورانی بود که در کما بودم و بعد از بهوش اومدن جماعت مهربان زیادی را دیدم که هق هق گریه سر میدادن و رفقایی که ادعای رفاقتشان را به رخ می کشیدند و فامیل هایی که انگار بچه خودشان به این روز افتاده. اما بعد از ترخیص از بیمارستان و بازگشت به خانه همه جا خلوت شد و دوباره گرمای جهنم شدت گرفت! دوباره لیچارها و لغز ها و طلب ها و تهدیدها و . بقول فرمانده امون تو پادگان، حرکت 3 از نو!
    1
    12
    شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۴ - ۱۸:۲۹
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    نظر شما چیست؟
    جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.