سه خواهر در یک روز صاحب فرزند شدند؛ فرزند خواهر چهارم در راه است

تقاطع: در اتفاقی کم‌نظیر، سه خواهر ایرلندی فرزندان خود را در یک روز در بیمارستانی در شهر مایو واقع در شمال ایرلند به دنیا آوردند و خواهر چهارم نیز انتظار می‌رود طی ساعات آینده نوزادش را به دنیا بیاورد.
به نوشته‌ی وب‌سایت “آیریش میرِر”، این سه خواهر به نام‌های “مِرِد”، “جولاین”، و “بِرنی” اهل روستای “کلونفِد” به ترتیب در ساعت‌های ۳:۲۵ بامداد، ۱۱ صبح و حدود ۸ شب سه‌شنبه (۱ سپتامبر-۱۰ شهریور) نوزادان خود را به دنیا آوردند.
این اتفاق جالب در حالی افتاده که تاریخ پیش‌بینی‌شده‌ی زایمان این سه خواهر با هم متفاوت بود و گمان می‌رفت که آن‌ها در روزهای جمعه تا یکشنبه نوزادان خود را به دنیا بیاورند.
“مِرِد فیتزپاتریک” یکی از این سه خواهر در همین ارتباط می‌گوید: «ما هرگز تصور نمی‌کردیم که برای هرسه‌مان در یک روز اتفاق بیفتد. کریستینا (خواهر چهارم) هم قرار بود روز یکشنبه زایمان کند که هنوز این اتفاق نیفتاده امیدواریم که حداکثر تا بامداد فردا فرزند او نیز به دنیا بیاید.»
+63
رأی دهید
-27

  • قدیمی ترین ها
  • جدیدترین ها
  • بهترین ها
  • بدترین ها
  • دیدگاه خوانندگان
    ۴۰
    Liberte - تهران، ایران
    بعد خوندن این همه خبرهای تلخ ،خوندن اینجور خبر قشنگی دلچسبه...تبریک بر خواهران ایرلندی.
    0
    17
    ‌پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۴ - ۱۶:۰۸
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۲
    عقاب سرخ - پاسارگاد، ایران
    مادر و خواهر دوم من نیز به فاصله دو هفته وزن حمل کردن :و مادرم میگه انقدر ناراحت و شرمسار شده بودم که حتی فکر سر به نیست کردن تو و خواهرت بودم ( اابته نمیدونسته دو قلو حامله هست)،،اما پا درگاه خدا بخشش خواسته و یه هفته در شاهچراغ بست میشینه واسه ناشکری و حکمت کار خدا و بخسش واسه گناه بزرگی‌ که به سرش میزنه :o پدر از خوشحالی میخواسته بال در بیاره ؛) خواهر بزرگم بعد از چن ماه منو بزرگ میکرده بچه هاش دیگه بزرگ شده بودن،،منهم گیج شده بودم و تا ۴-۵ سالگی فکر می‌کردم چون ۲ تا پدر و مادر بزرگ دارم مادر هم باید 2تا باشه :o خواهرم هم به زور کتک نماز و قرآن خوندن را یادم داد و من هم خیلی‌ فضول و شلوغ بودم،یه روز که ازیت کرده بودم منو با خودشون به پارک یا سینما نبردن و تو اتاق حبس کرد ،،منهم نامردی نکرده و همه نواار کاست هاشیکسته و اتاق را پر از روده‌های در بر هم کاست‌ها کرده و عکس‌های آلبوم را با قیچی ریز ریز کردم مخصوصاً چنتا عکس قدیمی‌ از بچگی‌‌های خواهرم. که تا چن ماه پیش هنوز ناراحت و افسوس میخورد و هنوز منو نبخشیده بود که عکس بچگی‌‌...
    2
    10
    ‌پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۴ - ۱۷:۰۰
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۲
    عقاب سرخ - پاسارگاد، ایران
    نداشت تا نشون بچه‌ها و نوه هاش بده،از موقعی که فیس‌ بوک اومد باز خواهرم یاد اون عکسها افتاد،،تا اینکه یه روز خونه یکی‌ ا زقوام که کم رفتو آمد داریم بودم که این طرف معروف به داشتن عکسهای قدیمی‌ و تک و آنتیک بود،،یه عکس سیاه سفید اما با کیفیت از پدرم و خواهرم که کوچولو با دامن چین چینی‌ و عروسک و بستنی به دست در پارک شهر شیراز کنار یه هواپیمای قدیمی‌ نصب شده بر پایه بود،،انقدر اصرار و خواهش کردم تا عکس را گرفتم،،،وااااااای وقتی‌ نشون خواهرم دادم اولش مات و مبهوت و شک زده شد بعد زد زیر گریه و منو بغل کرده و غرق ماچ و بوسه‌ کرد،،میگفت اگر همه دنیا را هم میدادی انقدر خوشحال نمیشدم :
    1
    14
    ‌پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۴ - ۱۷:۰۵
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۰
    sarang6 - ژنو، سوییس
    باجناق اینقد هماهنگ؟
    0
    5
    ‌پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۴ - ۲۰:۰۲
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    نظر شما چیست؟
    جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.