غافلگیری ۴ تبهکار در ویلای ساحلی
+34
رأی دهید
-0

یکی از متهمان لحظاتی پس از بازداشت در سلمان شهر عباس آبادمردان سیاهپوش که در حمله وحشتآور به طلافروشیای در جنوب پایتخت دست به سرقت مسلحانه زده بودند، در اقدامات فوقتخصصی پلیس به دام افتادند.یکی از اعضای این شبکه مخوف یک قاتل تحت تعقیب بوده است.وقتی مردان مسلح با پولهای بادآورده در ویلای ساحلی واقع در سلمانشهر مازندران استراحت میکردند، پلیس تهران و عباسآباد در عملیات مشترکی آنان را محاصره و پیش از هرگونه دوئل مسلحانهای، همگیشان را دستگیر کرد.


4 متهم دیروز چگونگی سرقت از طلافروشی را بازسازی کردندحادثه از زبان 2 برادر طلافروش
ایرج و احمد عیوضینژاد سهزابی مردان طلافروش هستند که هنوز از یادآوری روز سرقت وحشت دارند. یکی از برادران گفت: ساعت 20:45 دقیقه 19 مرداد ماه زنی با سر و وضع آراسته داخل مغازهمان بود. او در حالی که مدعی بود خانهاش در ونک است و چون در حال حاضر پول لازم دارد، قصد فروش جواهراتش را دارد، ما را مشغول کرد که ناگهان دزدان داخل مغازه ریختند.
ایرج و احمد عیوضینژاد سهزابی مردان طلافروش هستند که هنوز از یادآوری روز سرقت وحشت دارند. یکی از برادران گفت: ساعت 20:45 دقیقه 19 مرداد ماه زنی با سر و وضع آراسته داخل مغازهمان بود. او در حالی که مدعی بود خانهاش در ونک است و چون در حال حاضر پول لازم دارد، قصد فروش جواهراتش را دارد، ما را مشغول کرد که ناگهان دزدان داخل مغازه ریختند.
وی افزود: این چهار مرد مسلح با سه موتورسیکلت به سمت مغازهام آمدند و با تفنگ کلاشنیکف شروع به تیراندازی بیهدف به سمت ما و خیابان کردند. حتی یکی از تیرها درست پشت پیشخوان خورد که اگر جاخالی نداده بودم، قطعاً به من میخورد. دو نفر از دزدان با خشونت ما را از مغازه بیرون انداختند و برای اینکه مردم را متفرق کنند، 16 تا 17 گلوله شلیک هوایی به سمت خیابان و خودروهای پارک شده، کردند و سرانجام با برداشتن 5-4 کیلو طلا و بیش از 10 میلیون پول نقد 8-7میلیون پول صندوق و سه میلیون بسته پول مشتری مغازه، متواری شدند.
4 متهم دیروز چگونگی سرقت از طلافروشی را بازسازی کردند برادران سهزابی که دستگیری دزدان را معجزه میدانند، افزودند: زن 20 سالهای که همدست دزدان بود پس از فرار چهار مرد مسلح در خیابان جلوی پژو 206 را گرفت و از محل دور شد. آنطور که شنیدهایم، دزدان برای اینکه محل را شلوغ کرده و زمینه فرارشان را فراهم کنند در برابر پارک 22 بهمن منطقه مقادیری طلا و پول را به خیابان ریخته و با شلوغ کردن خیابان زمینه فرارشان را فراهم کردند. در همین لحظه پژو 206 نزدیک آنها میرسد که راننده متوجه رفتار عجیب زن جوان در حال علامت دادن به همدستانش میشود. بنابراین با اطمینان از همدستی این زن، درها را قفل کرده و با بازگشت به صحنه سرقت زن را به پلیس تحویل میدهد. این زن ابتدا منکر دخالت در سرقت شد اما بعد چارهای جز اعتراف ندید و به گفته پلیس، همین زن سرنخ دستگیری دزدان را به آنها داده است و فکر میکنم بازگرداندن این زن به صحنه معجزه بود تا این باند خطرناک در کمترین زمان دستگیر شوند.بنابر این گزارش، این طلافروشی 17 اسفند 93 نیز هدف سرقت سارقان مسلح قرار گرفته بود. برادران طلافروش میگویند که در آن سرقت نیز چهار مرد با تپانچه وارد مغازه شدند و با شلیک 28-27 گلوله شیشهها را شکسته و سه کیلو طلا بردند.


طلافروش محل اصابت گلوله به دیوار را نشان میدهدجزئیات عملیات پلیسبا توجه به این سرقت مسلحانه، با دستور عموزاد بازپرس شعبه 4 دادسرای ناحیه 34 تهران تیمی از اداره یکم پلیس آگاهی تهران وارد عمل شدند و در نخستین اقدام سراغ مرد طلافروش رفتند. این مرد به کارآگاهان گفت: زمانی که دزدان اقدام به فرار کردند، با خودرویم آنها را تعقیب کردم هنگام تعقیب ضربهای با خودرو به یکی از موتورها زدم که باعث شد راننده تعادلش را از دست بدهد و موتورش با دو سرنشین آن به زمین بخورد. پس از واژگونی موتور، ترکنشین که کلاش داشت به سمت خودرویم نشانه رفت و آن را به رگبار بست.
در آن لحظه تنها توانستم زیر فرمان پنهان شوم تا گلولههای شلیک شده به من برخورد نکند. در حالی که دیگر امکان روشن شدن موتورشان وجود نداشت، راننده موتور با دو دزد دیگر سوار موتور شد و گریخت و مرد مسلح نیز با تهدید راننده یک خودرو رهگذر، راننده آن را مجبور کرد تا او را از محل فراری دهد.کارآگاهان در نخستین اقدام به بررسی موتور برجای مانده از دزدان پرداخته و پی بردند دو مرد قویهیکل آن را روز 18 مرداد ماه در میدان شهدا از صاحبش زورگیری کردهاند.با شناسایی صاحب موتور، اقدامات پلیسی برای شناسایی زورگیران کلید خورد و سرانجام یکی از مجرمان حرفهای و اوباش سطح یک تهران به نام «حمید» 31 ساله دزد اصلی موتور شناسایی شد. بررسی جرایم علیرضا نشان داد که وی بارها به خاطر کلکسیونی از جرایم سرقت داخل خودرو، حمل و نگهداری سلاح گرم، زورگیری، ضرب و جرح عمدی، قدرتنمایی و درگیری با مأموران دستگیر و روانه زندان شده است.
با شناسایی حمید، بلافاصله مخفیگاه وی در جنوب تهران شناسایی و در تحقیقات به عمل آمده مشخص شد وی همزمان با روز سرقت آنجا را ترک کرده است.تحقیقات برای شناسایی دیگر اعضای باند مسلحانه در دستور کار اداره یکم پلیس آگاهی قرار گرفت و سه همدست وی به نامهای «مجید» 36 ساله، «امیر» 27 ساله و «مسعود» 24 ساله نیز شناسایی شدند که همگی فراری بودند و عجیب اینکه مجید از روز سوم تیرماه سال جاری به خاطر قتل در منطقه 13 آبان تحت تعقیب پلیس جنایی تهران بوده است.سرانجام با اقدامات گسترده پلیسی، مخفیگاه هر چهار مرد خطرناک در ویلای اجارهای واقع در سلمانشهر مازندران شناسایی شد و آنان در یک عملیات غافلگیرانه و با همکاری مأموران پلیس عباسآباد همگی بازداشت شدند و در بازجوییها جزئیات سرقت مسلحانه را فاش کردند.با اعترافات اعضای این باند مخوف، خریدار طلاهای سرقتی نیز دستگیر شد و تحقیقات برای افشای جزئیات دیگر اقدامات تبهکارانه این مردان قویهیکل ادامه دارد.
بازسازی صحنه سرقت
ساعت 12:15 ظهر چهارشنبه 28 مرداد، خودروهای پلیس، چهار دزد مسلح جواهرفروشی در خانیآباد را در اسکورت کامل برای بازسازی به صحنه آوردند.ازدحام شدید جمعیت و فریادهای «تشکر، تشکر» مردم از مأموران پلیس فضای خاصی به محل داده بود. چهار مرد قوی هیکل با لباسهای شخصی و با تیشرتهای آبی، سفید، سبز و مشکی یکی پس از دیگری از خودروی ون پلیس آگاهی پیاده شدند و از میان جمعیت خشمگین محلی به ورودی طلافروشی رسیدند.
4 تبهکار وحشتآفرین با اسکورت پلیس وارد مغازه شدند و دو تن از آنها با دست بسته پشت پیشخوان رفتند و آنها نمایش دادند که ابتدا با تهدید و خشونت دو برادر طلافروش را از مغازه بیرون انداختهاند و حتی گلولهای به پشتسر یکی از آنها شلیک کردهاند. آنها سپس شیوه جمع کردن طلاها، پولها و خروج از مغازه را شرح دادند.

وقتی متهمان اینبار دستبند به دست به همان طلافروشی بازگشتند صاحب مغازه پس از دیدن آنها مشتی به صورت یکی از متهمان زد و خودش نیز بیهوش شد. یادآوری ترس و وحشت آن روز برایش عذابآور بود. در ٥ ماه گذشته این دومین سرقت مسلحانهای است که از مغازهاش میشود. روز ١٧ اسفند هم همین طلافروشی مورد حمله ٤ سارق اسلحه به دست قرار گرفته بود که آن سارقان ٣ کیلو طلا را دزدیدند و تا الان هم متواری هستند.این بازسازی حدود 10 دقیقهای به طول انجامید و سپس چهار تبهکار در میان لعن و نفرینهای تماشاچیان به خودروی پلیس آگاهی منتقل شده و از محل دور شدند.
تشکر مردم و طلافروش گریان از پلیسبا دور شدن دزدان از خیابانهای خانیآباد در حالی که مردم فریاد تشکر، تشکر سر داده بودند یکی از افراد مسن محلی جلو رفته و به نمایندگی از طرف مردم از عملکرد خوب پلیس و دستگیری سریع متهمان تشکر کرد.
در همین بین یکی از برادران جواهرفروش جلو آمد و در حالی که اشک میریخت از رئیس پلیس تهران و تیم عملیاتی اداره یکم پلیس آگاهی تشکر کرد.
دستگیری در کمتر از یک هفتهسردار حسین ساجدینیا، فرمانده پلیس تهران در جمع خبرنگاران و مردم گفت: با اقدامات ویژه پلیسی این افراد ظرف 24 ساعت شناسایی شدند اما از آنجا که آنها به یکی از شهرهای شمالی عباسآباد رفته بودند عملیات دستگیری یک هفتهای به طول انجامید و سرانجام دزدان در پاتوقشان به دام افتادند و در بررسی از مخفیگاه این تبهکاران دو تفنگ کلاشنیکف و 60 خشاب به دست آمد.
سردار ساجدینیا ادامه داد: طبق تحقیقات سه تن از بازداشتشدگان که بین 28 تا 30 سال سن داشتند از مجرمان سابقهدار حرفهای هستند و سالها در زندان همسلولی بودهاند و تنها یکی از دزدان سابقهای نداشته است.وی در پاسخ به سؤال خبرنگار شوک درباره روند پیگیری سرقت قبلی در 17 اسفندماه 93 از همین طلافروشی که در آن هم چهار مرد مسلح با تیراندازیهای هوایی به سرقت دست زدهاند، گفت: ما پیگیر این سرقت نیز هستیم. بارها به طلافروشیها گفتهایم با نصب دوربین مداربسته، تجهیز مغازهها به زنگ هشدار پلیس و استفاده از شیشههای نشکن زمینه فعالیت دزدان را کاهش دهند.
سردار ساجدینیا از کاهش 10 درصدی سرقتها در این ماه نیز خبر داد و افزود: ما در این ماه 10 درصد کاهش سرقت داشتهایم. دزدان بدانند که با هشیاری و آگاهی پلیس و مأموران هیچ راه فراری ندارند و دیر یا زود به دام میافتند.
تشکر مردم و طلافروش گریان از پلیسبا دور شدن دزدان از خیابانهای خانیآباد در حالی که مردم فریاد تشکر، تشکر سر داده بودند یکی از افراد مسن محلی جلو رفته و به نمایندگی از طرف مردم از عملکرد خوب پلیس و دستگیری سریع متهمان تشکر کرد.
در همین بین یکی از برادران جواهرفروش جلو آمد و در حالی که اشک میریخت از رئیس پلیس تهران و تیم عملیاتی اداره یکم پلیس آگاهی تشکر کرد.
دستگیری در کمتر از یک هفتهسردار حسین ساجدینیا، فرمانده پلیس تهران در جمع خبرنگاران و مردم گفت: با اقدامات ویژه پلیسی این افراد ظرف 24 ساعت شناسایی شدند اما از آنجا که آنها به یکی از شهرهای شمالی عباسآباد رفته بودند عملیات دستگیری یک هفتهای به طول انجامید و سرانجام دزدان در پاتوقشان به دام افتادند و در بررسی از مخفیگاه این تبهکاران دو تفنگ کلاشنیکف و 60 خشاب به دست آمد.
سردار ساجدینیا ادامه داد: طبق تحقیقات سه تن از بازداشتشدگان که بین 28 تا 30 سال سن داشتند از مجرمان سابقهدار حرفهای هستند و سالها در زندان همسلولی بودهاند و تنها یکی از دزدان سابقهای نداشته است.وی در پاسخ به سؤال خبرنگار شوک درباره روند پیگیری سرقت قبلی در 17 اسفندماه 93 از همین طلافروشی که در آن هم چهار مرد مسلح با تیراندازیهای هوایی به سرقت دست زدهاند، گفت: ما پیگیر این سرقت نیز هستیم. بارها به طلافروشیها گفتهایم با نصب دوربین مداربسته، تجهیز مغازهها به زنگ هشدار پلیس و استفاده از شیشههای نشکن زمینه فعالیت دزدان را کاهش دهند.
سردار ساجدینیا از کاهش 10 درصدی سرقتها در این ماه نیز خبر داد و افزود: ما در این ماه 10 درصد کاهش سرقت داشتهایم. دزدان بدانند که با هشیاری و آگاهی پلیس و مأموران هیچ راه فراری ندارند و دیر یا زود به دام میافتند.
دلم میخواهد زودتر بمیرمپس از بازسازی صحنه سرقت از سوی متهمان، سارقان در گفتوگو با خبرنگار «شهروند» از ماجرای دزدیهایشان میگویند. مجید نفر اول است. او ٢٠ روزی بود که به اتهام قتل تحت تعقیب پلیس آگاهی بود. از همه چیز ناامید است. با عصبانیت و حرص خاصی به سوالات جواب میدهد. آرزوی مرگ خودش را دارد و میگوید اگر به خاطر این جرایمی که مرتکب شدم اعدام نشوم حتما خودکشی خواهم کرد. روی بدنش پر است از نقشهای مختلف. او عاشق خالکوبی است.
چرا خالکوبیهای عجیبی روی بدنت کردهای؟
من عاشق خالکوبی هستم و تقریبا ٩ سالی میشود که روی تمام بدنم خالکوبی کردهام. آنقدر این کار را دوست دارم که برای انجام آن به تایلند رفتم و نصف بدنم را در آنجا خالکوبی کردم تا دقیقتر و بهتر دیده شود. حتی قصد داشتم صورتم را هم خالکوبی کنم که نشد.
چرا وارد این باند سرقت شدی؟
حمید را از زندان میشناختم. در آنجا با هم آشنا شدیم و با هم ارتباط داشتیم. تا اینکه یک روز با حمید و ٢ نفر دیگر از دوستانش که من آنها را نمیشناختم، تصمیم گرفتیم دست به سرقت بزنیم.
انگیزهات از دزدی چه بود؟
انگیزه از دزدی معمولا بیپولی است. من زن و بچه دارم و باید برای خرج زندگی آنها به فکر یک راه چاره میافتادم. برای همین سرقت را انتخاب کردم.
شغل خودت چه بود؟
من برای باجناقم کار میکردم. او یک کارخانه داشت و من هم با او کار میکردم. ولی درآمدم خیلی بد بود و باجناقم هم به من پول نمیداد.
چند تا بچه داری؟
یک دختر ٩ ساله دارم، یک پسر ١٧ ساله و همسرم هم باردار است.
نقش تو در این دزدی چه بود؟
من با اسلحه به داخل مغازه رفتم و صاحب آن را تهدید کردم. همدستم هم طلاها را داخل یک کیسه پلاستیکی میریخت.
چرا صاحب مغازه وقتی تو را دید کتکت زد؟
نمیدانم. شاید فهمیده بود که دزد اسلحه به دست آن روز من بودم. آن روز من چند تیر شلیک کردم که یکی از تیرها از بغل گوش صاحب مغازه رد شد. او کلی ترسیده بود. شاید به خاطر همین بود.
چقدر از طلاها سهم داشتی؟
همه ما نفری ٨٠٠ گرم از طلاها سهم داشتیم.
یک قتل هم مرتکب شدی؟
آن مربوط به ٢٠ روز پیش است. آن شب من در مغازه نشسته بودم که ٢ نفر مست آمدند و بیدلیل با من درگیر شدند. من هم برای دفاع از خودم با چاقو یکی از آنها را زدم.
اگر آزاد شوی تصمیم نداری به خاطر فرزندانت هم که شده زندگی سالمی داشته باشی؟
من آزاد نمیشوم. حتما اعدامم میکنند. ولی اگر اعدامم نکنند قطعا در زندان خودکشی خواهم کرد. دیگر نمیخواهم زندگی کنم.
چرا خالکوبیهای عجیبی روی بدنت کردهای؟
من عاشق خالکوبی هستم و تقریبا ٩ سالی میشود که روی تمام بدنم خالکوبی کردهام. آنقدر این کار را دوست دارم که برای انجام آن به تایلند رفتم و نصف بدنم را در آنجا خالکوبی کردم تا دقیقتر و بهتر دیده شود. حتی قصد داشتم صورتم را هم خالکوبی کنم که نشد.
چرا وارد این باند سرقت شدی؟
حمید را از زندان میشناختم. در آنجا با هم آشنا شدیم و با هم ارتباط داشتیم. تا اینکه یک روز با حمید و ٢ نفر دیگر از دوستانش که من آنها را نمیشناختم، تصمیم گرفتیم دست به سرقت بزنیم.
انگیزهات از دزدی چه بود؟
انگیزه از دزدی معمولا بیپولی است. من زن و بچه دارم و باید برای خرج زندگی آنها به فکر یک راه چاره میافتادم. برای همین سرقت را انتخاب کردم.
شغل خودت چه بود؟
من برای باجناقم کار میکردم. او یک کارخانه داشت و من هم با او کار میکردم. ولی درآمدم خیلی بد بود و باجناقم هم به من پول نمیداد.
چند تا بچه داری؟
یک دختر ٩ ساله دارم، یک پسر ١٧ ساله و همسرم هم باردار است.
نقش تو در این دزدی چه بود؟
من با اسلحه به داخل مغازه رفتم و صاحب آن را تهدید کردم. همدستم هم طلاها را داخل یک کیسه پلاستیکی میریخت.
چرا صاحب مغازه وقتی تو را دید کتکت زد؟
نمیدانم. شاید فهمیده بود که دزد اسلحه به دست آن روز من بودم. آن روز من چند تیر شلیک کردم که یکی از تیرها از بغل گوش صاحب مغازه رد شد. او کلی ترسیده بود. شاید به خاطر همین بود.
چقدر از طلاها سهم داشتی؟
همه ما نفری ٨٠٠ گرم از طلاها سهم داشتیم.
یک قتل هم مرتکب شدی؟
آن مربوط به ٢٠ روز پیش است. آن شب من در مغازه نشسته بودم که ٢ نفر مست آمدند و بیدلیل با من درگیر شدند. من هم برای دفاع از خودم با چاقو یکی از آنها را زدم.
اگر آزاد شوی تصمیم نداری به خاطر فرزندانت هم که شده زندگی سالمی داشته باشی؟
من آزاد نمیشوم. حتما اعدامم میکنند. ولی اگر اعدامم نکنند قطعا در زندان خودکشی خواهم کرد. دیگر نمیخواهم زندگی کنم.
دزدی را کنار میگذارم ولی دعوا می کنم
میگویند سردسته باند است. تمام صورت و بدنش در درگیری و دعواهایی که داشته زخمی شده است. تنها به خاطر اینکه پول دیه یکی از قربانیانش در دعوا را جور کند، دست به این سرقت مسلحانه زد. میگوید از سرقت سیر شده ولی باز هم به دعواها و درگیریهایش ادامه خواهد داد.
چند سابقه کیفری داری؟
سهبار به اتهام شرارت و درگیری دستگیر شدهام.
چرا این همه دعوا در پروندهات داری؟
من دعوا نمیکنم. مردم میآیند و با من دعوا میکنند. خب ما در محلهای زندگی میکنیم که باید از خودمان دفاع کنیم، وگرنه نمیتوانیم زندگی کنیم. وقتی چند نفر مست بیایند و با تو دعوا کنند، خب تو هم باید از خودت دفاع کنی.
ازدواج کردهای؟
٤سال پیش از همسرم جدا شدم.
فرزند هم داری؟
بله یک دختر ٩ ساله دارم که پیش مادرش زندگی میکند.
چی شد که به فکر این سرقت افتادید؟
من انگیزهام از این دزدی جور کردن پول دیه بود. چند وقت پیش پسری را در شاهعبدالعظیم کتک زدم و او هم زخمی شد. بعد از آن از من شکایت کرد و من هم محکوم به پرداخت ٩٠ تا ١٠٠ میلیون تومان دیه شدم. برای اینکه این پول را جور کنم دست به این دزدی زدم.
نقش تو در این سرقتها چه بود؟
من داخل طلافروشی پولها را درون کیسه ریختم.
با همدستانت کجا آشنا شدی؟
با مجید در زندان آشنا شدم. مسعود هم دوست و بچه محلمان بود. امیر را هم در قهوهخانه دیدم و با او آشنا شدم. سولماز هم یکی دیگر از همدستانمان، دانشگاهشان کنار قهوهخانه من بود و در این رفت و آمدها با هم آشنا شدیم.
تو به سولماز پیشنهاد سرقت را دادی؟
بله. او هم قبول کرد که در این سرقت کمکمان کند.
چرا قبول کرد؟
خب آنقدر عاشقم بود که هرچه به او میگفتم قبول میکرد.
شغلت چه بود؟
در دوران مجردی و چند سال پیش یک مغازه ساندویچی داشتم، ولی ساندویچی را اجاره دادم و یک قهوهخانه در فرحزاد اجاره کردم. با همدستانم هم در همان قهوهخانه قرار میگذاشتیم و با هم نقشه کشیدیم.
قبلا هم دست به سرقت زده بودی؟
تجربه سرقت مسلحانه نداشتم. ولی چند باری لوازم خودرو سرقت کردم. یک مدت کارم همین بود که دستگیر شدم.
تصمیم داری کارهای خلاف را کنار بگذاری؟
اگر از زندان آزاد شوم، دیگر دزدی نمیکنم و سراغ دزدی هم نمیروم، ولی نمیتوانم دعوا را کنار بگذارم. دعوا میکنم. همه باید از من بترسند.
چند سابقه کیفری داری؟
سهبار به اتهام شرارت و درگیری دستگیر شدهام.
چرا این همه دعوا در پروندهات داری؟
من دعوا نمیکنم. مردم میآیند و با من دعوا میکنند. خب ما در محلهای زندگی میکنیم که باید از خودمان دفاع کنیم، وگرنه نمیتوانیم زندگی کنیم. وقتی چند نفر مست بیایند و با تو دعوا کنند، خب تو هم باید از خودت دفاع کنی.
ازدواج کردهای؟
٤سال پیش از همسرم جدا شدم.
فرزند هم داری؟
بله یک دختر ٩ ساله دارم که پیش مادرش زندگی میکند.
چی شد که به فکر این سرقت افتادید؟
من انگیزهام از این دزدی جور کردن پول دیه بود. چند وقت پیش پسری را در شاهعبدالعظیم کتک زدم و او هم زخمی شد. بعد از آن از من شکایت کرد و من هم محکوم به پرداخت ٩٠ تا ١٠٠ میلیون تومان دیه شدم. برای اینکه این پول را جور کنم دست به این دزدی زدم.
نقش تو در این سرقتها چه بود؟
من داخل طلافروشی پولها را درون کیسه ریختم.
با همدستانت کجا آشنا شدی؟
با مجید در زندان آشنا شدم. مسعود هم دوست و بچه محلمان بود. امیر را هم در قهوهخانه دیدم و با او آشنا شدم. سولماز هم یکی دیگر از همدستانمان، دانشگاهشان کنار قهوهخانه من بود و در این رفت و آمدها با هم آشنا شدیم.
تو به سولماز پیشنهاد سرقت را دادی؟
بله. او هم قبول کرد که در این سرقت کمکمان کند.
چرا قبول کرد؟
خب آنقدر عاشقم بود که هرچه به او میگفتم قبول میکرد.
شغلت چه بود؟
در دوران مجردی و چند سال پیش یک مغازه ساندویچی داشتم، ولی ساندویچی را اجاره دادم و یک قهوهخانه در فرحزاد اجاره کردم. با همدستانم هم در همان قهوهخانه قرار میگذاشتیم و با هم نقشه کشیدیم.
قبلا هم دست به سرقت زده بودی؟
تجربه سرقت مسلحانه نداشتم. ولی چند باری لوازم خودرو سرقت کردم. یک مدت کارم همین بود که دستگیر شدم.
تصمیم داری کارهای خلاف را کنار بگذاری؟
اگر از زندان آزاد شوم، دیگر دزدی نمیکنم و سراغ دزدی هم نمیروم، ولی نمیتوانم دعوا را کنار بگذارم. دعوا میکنم. همه باید از من بترسند.
آشنایی با همدستم مرا به این روز انداخت
امیر کوچکترین عضو این باند است. ٢٧سال دارد و برای اولینبار بود که در زندگیاش دست به خلاف میزد. میگوید آشنایی با همدستش در قهوهخانه باعث شد به چنین روزی بیفتد.
چطور وارد این گروه سارقان شدی؟
با حمید در قهوهخانهاش آشنا شدم. تازه یک ماه و نیم بود که با او آشنا شده بودم و او هم مرا وارد این باند کرد. به من گفت اگر میخواهی به پول برسی بیا و در این دزدی با ما شریک شو. من هم زنگ زدم و گفتم قبول میکنم که در این دزدی با آنها شریک شوم. مشکل مالی داشتم و به پول احتیاج داشتم.
اسلحه متعلق به تو بود؟
یکی از اسلحهها مال من بود. یکسال و نیم پیش آن را از شهرستان اراک به قیمت یک میلیون و ٥٠٠هزار تومان خریده بودم. آن زمان صاحبکارم این اسلحه را به من معرفی کرد. قرار بود در خرید و فروش این اسلحه سود کنم. من هم برای فروشش آن را خریدم ولی نشد که آن را بفروشم.
شغلت چه بود؟
در یک جوشکاری کار میکردم. ولی درآمد خوبی نداشتم. نمیتوانستم با این حقوق یک زندگی خوب داشته باشم.
با سهمت از این دزدی چه کار کردی؟
طلاها را نتوانستم بفروشم.
چرا این مغازه را برای دزدی انتخاب کردید؟
دلیل خاصی نداشت. در محل گشت میزدیم که چشممان به این طلافروشی افتاد و تصمیم گرفتیم از آنجا دزدی کنیم.
بعد از سرقت چه کار کردید؟
پولها را برداشتیم و با هم به رامسر رفتیم. در آنجا یک ویلا کرایه کردیم تا آبها از آسیاب بیفتد. نمیدانستیم که زود دستگیر میشویم.
ازدواج کردهای؟
نه مجردم.
اعتیاد داری؟
نه اصلا.
چطور وارد این گروه سارقان شدی؟
با حمید در قهوهخانهاش آشنا شدم. تازه یک ماه و نیم بود که با او آشنا شده بودم و او هم مرا وارد این باند کرد. به من گفت اگر میخواهی به پول برسی بیا و در این دزدی با ما شریک شو. من هم زنگ زدم و گفتم قبول میکنم که در این دزدی با آنها شریک شوم. مشکل مالی داشتم و به پول احتیاج داشتم.
اسلحه متعلق به تو بود؟
یکی از اسلحهها مال من بود. یکسال و نیم پیش آن را از شهرستان اراک به قیمت یک میلیون و ٥٠٠هزار تومان خریده بودم. آن زمان صاحبکارم این اسلحه را به من معرفی کرد. قرار بود در خرید و فروش این اسلحه سود کنم. من هم برای فروشش آن را خریدم ولی نشد که آن را بفروشم.
شغلت چه بود؟
در یک جوشکاری کار میکردم. ولی درآمد خوبی نداشتم. نمیتوانستم با این حقوق یک زندگی خوب داشته باشم.
با سهمت از این دزدی چه کار کردی؟
طلاها را نتوانستم بفروشم.
چرا این مغازه را برای دزدی انتخاب کردید؟
دلیل خاصی نداشت. در محل گشت میزدیم که چشممان به این طلافروشی افتاد و تصمیم گرفتیم از آنجا دزدی کنیم.
بعد از سرقت چه کار کردید؟
پولها را برداشتیم و با هم به رامسر رفتیم. در آنجا یک ویلا کرایه کردیم تا آبها از آسیاب بیفتد. نمیدانستیم که زود دستگیر میشویم.
ازدواج کردهای؟
نه مجردم.
اعتیاد داری؟
نه اصلا.
۱۰۸

amonbede - تهران، ایران
نوشته در عملیات فوق تخصصی توسط نیروی انتظامی دزدان دستگیر شدند. داستان رو که میخونی می بینی 90 درصد مردم و طلافروش رد دزدان رو زدن ...
4
41
پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۹:۲۵
۶۵

عموعقلی - پاریس، فرانسه
به سن این افراد نگاه کنید همه تولید نظام مقدس اسلامی هستند یاد حرف خمینی می افتم گه گفت دلخوش نباشید به این مقدار ما شما را به مقام والای انسانی میرسانیم ما نه تنها این دنیا بلکه آن دنیای شما را هم میسازیم ولاکن اینجوری
4
45
پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۹:۳۴
۴۷

بیدار58 - بابلسر، ایران
قفس سگهای گرسنه فقط همین
1
27
پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۹:۵۱
۵۴

آسمان ایران - اسلو، نروژ
چرا بعضیها عادت دارند هر کار مثبت را هم کوچک جلوه بدند چون از جای دیگه ناراحت اند
5
14
پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۹