طلاق برای فرار از زخم زبان مادرشوهر
+52
رأی دهید
-1
روزنامه ایران : سالها سکوت کردم تا زندگی ام را حفظ کنم اما دیگر به آخر خط رسیدم، هیچوقت محبتهایم دیده نشد و برعکس خوبیهایم با بدی جواب داده شد»اینها درد دلهای زن جوانی است که به ایستگاه پایانی زندگی اش رسیده و پس از 19 سال پای در دادگاه خانواده ونک گذاشته تا طلاق بگیرد. سهیلا 16 سال بیشتر نداشت که به نامزدی پسر همسایهشان درآمد. اوایل همه چیز به خوبی پیش میرفت و او گمان میکرد خوشبخت ترین دختر شهرشان شده اما این خوشیها دوامینداشت؛ به محض برپایی مراسم عقد بداخلاقیهای بهنام بیشتر شد و سر هر مسألهای دختر نوجوان را کتک میزد. همین اتفاقات باعث شد اختلافات بسیاری بین دو خانواده به وجود بیاید و آنها نگذارند این دو با هم ازدواج کنند. شهر کوچک بود و نام دختر نوجوان بدون هیچ گناهی بر سر زبانها افتاد.
سهیلا که با یادآوری خاطرات گذشته نم اشکی از چشمانش آمد به خبرنگار روزنامه ایران گفت: حدود یک سال گذشت سپس متوجه شدم بهنام طاقت این دوری را نداشته و معتاد شده است که بعد از آن نیز از دنیا رفت. دیگر تحمل زندگی و حرف و حدیثهای شهرمان را نداشتم، پدر و مادرم من را به تهران و خانه دامادمان فرستادند. این تغییر برایم سخت بود. پس از گذشت چند ماه خواهرم گفت یکی از همسایههایشان مرا از آنها خواستگاری کرده است. چندین بار با فرزاد رفت و آمد کردیم تا با خصوصیات اخلاقی هم آشنا شویم. خانوادهام نیز از این آشنایی خوشحال بودند و برایمان آرزوی خوشبختی کردند.
به مرور زمان متوجه شدم مادر فرزاد از من خوشش نمیآید و دختر دیگری را برای پسرش در نظر دارد. هرچه مادر فرزاد با من ناسازگاری میکرد پدرش مراقبم بود و مراسم ازدواج من و فرزاد را فراهم کرد و در همان تهران کمکمان کرد تا زندگیمان را آغاز کنیم. 18 ساله بودم که به خانه فرزاد رفتم و زندگی عاشقانه مان را شروع کردیم ولی دخالتهای مادر شوهرم هرلحظه در زندگیمان بیشتر میشد و من بخاطر زندگیام سکوت میکردم. اوایل فرزاد همراهم بود و حمایتم میکرد اما او هم بعد از مدتی تحت تأثیر حرفهای مادرش قرار گرفت و به هر بهانهای زیر مشت و لگدهایش کتکم میزد و از انتخابش پشیمان بود. 4 سال از زندگیمان گذشت که دخترم به دنیا آمد حضور «ستاره» نور امیدی را در زندگی مان روشن کرد اما این اتفاق باز هم کوتاه مدت بود. فرزاد در شرکت کار میکرد که ورشکست شد و اخلاقش بدتر شد. با اینکه خود فرزاد همیشه از زیباییام میگفت ولی رفتارهایش مرا از خودم بیزار کرده بود. بعد از هر بار کتک خوردن هفتهها و ماهها قهر ما ادامه داشت.
این زن 38 ساله در ادامه گفت: وقتی فرزند دومم را به دنیا آوردم گمان کردم این بار فرزاد بهتر میشود او بچهها را دوست داشت و همین باعث شد به زندگیام امیدوار شوم اما این هم کوتاه مدت بود قهرهای ما ادامهدار بود و «سروش» یک ساله شدو فرزاد دوباره مهربان شد و اخلاقش به کلی تغییر کرد تا آمدم از این تغییر مثبت خوشحال شوم فهمیدم علت شادیاش این است که باید با مادرش زندگی کنیم و کنارش باشیم. با اینکه این موضوع برایم سخت بود اما وقتی میدیدم مادر شوهرم بیمار است سعی کردم همه محبتم را نثارش کنم تا بداند که واقعاً دوستش دارم و نیت بدی ندارم و از این طریق بار دیگر محبت همسرم را بدست بیاورم.
هر روز و به هر بهانه مادر شوهرم به من تهمت میزد و دزد خطابم میکرد. دائماً شوهرم را علیه من تحریک میکرد. حتی جلوی همسایهها آبرو برایم نگذاشته بود در این مدت همه مرا میشناختند و جالب اینکه حتی برادر و خواهرهای همسرم از من طرفداری میکردند و به مادر و برادرشان تذکر میدادند اما چه فایده! 4 سال خانهام را رها کردم و با مادر شوهرم زندگی کردم اما حالا دیگر به آخر خط رسیدم. بچههایم آرامش ندارند هیچ ارزشی برایم باقی نمانده است. هر روز از سوی مادر شوهرم تحقیر میشوم و جلوی چشم آنها از سوی فرزاد مورد سرزنش قرار میگیرم و کتک میخورم. مادر شوهرم همچنان میگوید مرا نمیخواسته و به عنوان عروس قبولم ندارد. از اعصاب و استرس چشمم بشدت آسیب دیده و هرازگاهی دیدم را از دست میدهم تا الان جلوی همه حفظ ظاهر کردهام و نگذاشتهام پدر و مادرم متوجه بدبختیهایم شوند و تنها خواهرم همرازم شده و او هم از این همه صبر من مانده است. میخواهم یک بار هم که شده من تصمیم بگیرم و به خودم احترام بگذارم.
سهیلا بعد از بیان کردن سرنوشت زندگی اش وارد شعبه 268 دادگاه ونک شد و دادخواست طلاقش را به قاضی داد.
۵۸

دوستدار - استهکلم، سوئد
وقتیکه خانمها می خواهند از شوهرانشان جدا شوند تمام بدیهای که در طول زندگیشان از شوهرشان به دست اوردن برای محکوم کردن شوهرهایشان در دادگاه خانواده و به قناعت اوردن دوروبریهایشان بر زبان می اورند و هیچگاه از اینکه شاید خودشان هم بدی داشته باشند بر زبان نمی اورند. خیلی از خانمها که در میانه زندگی هستند با توجه به اینکه بچه دارن و حتی داماد و یا عروس دارند تصمیم به جدای از شوهرهایشان میگیرند تا اینکه زندگی مستقلی داشته باشند و یا اینکه کسانی ثروتمند شوهراینده اشان شود یا خیلی جوانتر از خودشان را پیدا میکنند تا با او عروسی کنند.
71
11
پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۰:۰۶
۴۴

رقص پرواز - پراگ، چک
[::دوستدار - استهکلم، سوئد::]. دوست گرامی لطفا یک طرفه به قاضی نرید. چون شما اقا هستید از دید خودتون به این قضیه نگاه میکنید ولی من به عنوان یک زن با نظرشما همسو نیستم. اگر زندگی مشترکی شکست میخوره قطعا هر دو طرف دخیل بودن و نمیشه گردن یک نفر انداخت. اگر عوامل طلاق رو در ایران بررسی کنید متوجه میشید که اقایون هم کم نذاشتن. اگر مردی همسرش را کتک بزنه، تحقیر بکنه، ازدواج مخفی بکنه، ازادی های اجتماعی همسرشو محدود کنه، در کل احساس مالکیت بر زن داشته باشه به طور یقین حتی اگر در میانه زندگی باشند و به قول شما بچه یا حتی عروس و داماد داشته باشند زندگی مشترک به بن بست میرسه، و برای دفاع از خود، همسرش رو در دادگاه محکوم خواهد کرد. البته این قضیه دو طرفه است و اگر خانمی هم پایبند به اخلاق نباشه، و به قول شما حول مادیات باشه و باری از زندگی مشترکو به گردن نگیره از دید من محکومه. موفق باشید.
4
47
پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۰:۵۷
۶۴

mina minavand - هانور، آلمان
دوستدار-استکهلم، سوئد دوست عزیز باید به شما بگم که خانمهای ایرانی خیلی با مشگلات میسازن.اما متاسفانه وقتی که در ایران به عنوان زن ازدواج میکنی با تمام خانواده ازدواج کردی و هر کسی به خودش این اجازه رو میده که در زندگیت دخالت کنه.در ضمن پول هیچ خوشبختی نمیاره.قبل از کامنت گذاشتن کمی فکر کنید.
2
42
پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۰:۵۹
۳۳

agha_ehsan - تهران، ایران
آدرس خونه اون پیره گرگ رو بده تا بریم هم خودشو هم توله کثیفشو کتک بزنیم
1
20
پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۹:۵۳