تقاطع– یوحنا نجدی: محبوبه بیات، بازیگر باسابقه سینما، تئاتر و تلویزیون، چند ماهی است که از ایران خارج شده در فرانسه زندگی میکند.
خانم بیات در سال ۱۳۵۳ با بازی در فیلم “گوزنها” به کارگردانی مسعود کیمیایی به سینمای ایران معرفی شد و بعد از انقلاب اسلامی بهمن ۱۳۵۷ نیز در روزهایی که ستاره بودن هنرمندان از سوی حکومت پذیرفته نمیشد، همچنان به عنوان بازیگری مطرح به فعالیتهای خود ادامه داد؛ به طوری که در کارنامه هنری او همکاری با کارگردانان شناختهشدهای چون علی حاتمی، بهرام بیضایی، تهمینه میلانی و سیروس الوند به چشم میخورد. گفتگو با این بازیگر قدیمی سینمای ایران، ساعاتی بعد از اعلام توافق هستهای جمهوری اسلامی و کشورهای غربی انجام گرفت. موضوعی که بخشی از فضای گفتگو را نیز تحت تاثیر خود قرار داد. خانم بیات، صریح و بیپرده از جامعه ایران سخن گفت؛ از گرایشهای سیاسی و ماجرای سوءقصد به جانش پرده برداشت؛ به خاطر بازی در فیلم مسعود دهنمکی ابراز “شرمندگی” کرد؛ گهگاه خندید و حتی صدایش را بالا برد اما در تمام گفتگو نگرانیاش نسبت به حقوق افراد به ویژه حقوق پایمالشده زنان ایرانی در حکومت جمهوری اسلامی مشهود بود.
یوحنا نجدی: خانم بیات، با تشکر از فرصتی که در اختیار “تقاطع” قرار دادید؛ به عنوان نخستین پرسش، چرا تصمیم گرفتید از ایران خارج شوید؟ دلایل این تصمیم شما سینمایی بود یا غیرسینمایی؟محبوبه بیات: در واقع دلایل گوناگونی داشت؛ به نوعی، خسته بودم چون در ایران آدم هر تلاشی میکند، به جایی نمیرسد. مردم هم خیلی بیواکنش و ظاهربین شدهاند مثل همین داستان توافق هستهای ایران با کشورهای ۵+۱٫ مردم خیلی زود، “هیجانی” و “خوشحال” میشوند و بلافاصله فردایش شروع میکنند به انتقاد کردن. مردم ما متاسفانه از نظر عاطفی، “قابل اتکا” نیستند؛ نه برای سیاستمدارانشان و نه برای هنرمندانشان. البته بیمحبت نیستند؛ اتفاقا مردم ما بسیار بامحبت هستند ولی دیگر نمیتوانند بین خوب و بد، تشخیص دهند و خیلی هیجانی و لحظهای شدهاند.
یوحنا نجدی: شما چه زمانی از ایران خارج شدید؟محبوبه بیات: مهرماه سال گذشته ایران را ترک کردم.
یوحنا نجدی: شما از جمله بازیگران شناختهشده کشور به شمار میروید اما طی سالهای اخیر تا حدودی کمکار شده بودید. این موضوع دلیل خاصی داشت و آیا در تصمیم شما برای خروج از کشور موثر بود؟محبوبه بیات: اولا، من بیش از بیست سال است که ممنوع از فعالیت در سینمای ایران هستم. حالا گاهی اوقات اجازه دادند که کارهای کوتاهی داشته باشم مثل حضورم در فیلم “آتشبس” (به کارگردانی تهمینه میلانی، محصول سال ۱۳۸۴). اما بیشتر از آن، اجازه نداشتم. بیست سال قبل سر فیلم بانیچاو در کرمانشاه اتفاقی برای من رخ داد که در آن، یکی از بازیگران جوان به ما حمله کرد و میخواست من و خواهرم را بکشد؛ درگیری پیش آمد و اما بعدها از این فرد حمایت شد چون مامور شده بود که این کار را انجام بدهد.
یوحنا نجدی: دلیلش چه بود؟محبوبه بیات: دلیلش را هنوز هم نمیدانم؛ البته داستانش طولانی است. اما وقتی از فرد مهاجم سوال پرسیدند که چرا دست به این کار زده، پاسخ داد که از او خواسته بودند که به شکلی، من را ناراحت کند و یک درگیری و اتفاقی برایم ایجاد کند.
یوحنا نجدی: این روزها در فرانسه مشغول چه کاری هستید؟محبوبه بیات: من این روزها کار خاصی نمیکنم چون برای بازی در فیلمها و تئاترهایی که در اینجا به من پیشنهاد شده، احتمالا باید سفر میکردم اما من هنوز اینجا با برخی مشکلات اداری مواجه هستم و نمیتوانم سفر کنم. این روزها وقتم را با کتاب خواندن، فیلم دیدن و تقویت زبان میگذرانم.
یوحنا نجدی: برخی وبسایتها ادعا کردهاند که شما به خانواده پهلوی و حکومت پیش از انقلاب سال ۱۳۵۷ گرایش دارید و حتی به همین دلیل از حضور در سریال کلاهپهلوی خودداری کردید. آیا درست است؟محبوبه بیات: بله؛ من از اول هم سلطنتطلب و ضدانقلاب بودم و اساسا به همین دلیل اینقدر آزارم دادند؛ ولی من حزبی نبودم چون اصولا تجربهای از احزاب در دوران جوانیام داشتم که از همهشان کنار کشیدم. به خاطر اینکه هیچ حزبی را قبول ندارم. سلیقه زندگی من مطابق با جمهوری اسلامی و مذهبی نیست و میگویم که اینگونه موارد، کاملا شخصی هستند. تفکرات معنوی و دینی، به امورات شخصی انسانها مربوط است و کار حکومت، چیز دیگری است. در نهایت، من از همان ابتدا مخالف این انقلاب بودم.
یوحنا نجدی: یکی از آخرین کارهای شما در ایران که سر و صدای زیادی هم به پا کرد، حضور شما در فیلم “رسوایی” به کارگردانی مسعود دهنمکی بود که بعدها، به نوعی از حضور در این فیلم ابراز پشیمانی کردید و حتی…محبوبه بیات: [با هیجان پاسخ میدهد] بله، حضور در این فیلم باعث “شرمندگی” من است اما تنها به خاطر ممنوع از فعالیت بودنم، در این فیلم بازی کردم. دوستانم تا حدودی من را ترغیب کردند که به نوعی در کاری حضور داشته باشم تا ممنوعیت فعالیتم لغو شود.
یوحنا نجدی: اما در جایی خواندم که چون تصمیم داشتید در حوالی تئاتر شهر خانهای تهیه کنید، به شما گفتند که با حضور در این فیلم، این مشکل شما برطرف خواهد شد.
محبوبه بیات: نه، نه؛ من آن زمان دنبال خانهای میگشتم و مشغول اسبابکشی بودم. دستیار آقای دهنمکی، یعنی آقای گودرزی به من گفت که “حاجی دستش باز است؛ تو بیا کار را قبول بکن؛ ما آن کارها را برایت انجام میدهیم”.
یوحنا نجدی: بعد از بازی در فیلم “رسوایی”، گفتید که ژانر فکری آقای دهنمکی با ژانر فکریتان نمیخواند. ژانر فکری آقای دهنمکی در عرصه سینما چیست؟محبوبه بیات: به نظر من اصلا ایشان خودش فیلم نمیسازد بلکه یک فرد دیگری این کار را برایش انجام میدهد. به خاطر اینکه وقتی من از آقای دهنمکی خواستم که درباره سناریو و نقش با هم صحبت کنیم، ایشان اصلا حرفی برای گفتن نداشت و اصلا نیامد. من حدسم این است که اگر کسی چیزی را نوشته باشد، باید بتواند از آن دفاع کند. مثلا به او گفتم هر فرد لال، حرکات و بازی مخصوص به خودش را دارد؛ چون یک نفر سکته کرده، دیگری لال مادرزاد است و یک نفر دیگر هم شوکه شده؛ وقتی از آقای دهنمکی توضیح خواستم، ایشان اصلا جوابی نداشت.
در موقع کار هم، چون ایشان اصلا به من توضیحی درباره نقشم نداده بود، به مشکل خوردیم. به من میگفت «بازی شما غلط است» و بسیار بد و بی تربیت رفتار میکرد. در حالی که تمام وقتش را برای خانمهای جوان بازیگر میگذاشت و نگران بود آنها لنز داشته باشند یا خیر و لنزشان چه رنگی باشد؛ چطور خوشگلتر باشند و لباسشان چه باشد به خاطر اینکه آنها را برای جلب تماشاگر لازم داشت. آقای دهنمکی اصلا سینمایی و هنری فکر نمیکند؛ اینها آمدهاند در سینما تا به موقعیتی برسند.
یوحنا نجدی: شما از سال ۱۳۵۳ با بازی در فیلم “گوزنها” وارد عرصه سینما شدید. به عنوان بازیگری که سینمای قبل و بعد از انقلاب را تجربه کردید، فرق این دو نوع سینما را در چه میدانید؟محبوبه بیات: فرق زیادی نکرده؛ فقط بازیگران زن، چادر بر سرشان گذاشتهاند؛ صحنههای رقص هم تعطیل شده و به چیزهای دیگری تغییر یافته است ولی ابتذالش هیچ فرقی نکرده و حتی به نظر من، فیلمهای قبل از انقلاب از یک جاذبههایی برخوردار بودند که فیلمهای بعد از انقلاب همان جاذبهها را هم ندارند و آن هم “بازیگران خوب” بود. بازیگرانی که سینما را میشناختند؛ محبوب بودند و مردم برایشان احترام قائل بودند. اما بازیگران امروزی، مردم را کفش خودشان هم حساب نمیکنند.
الان هم به هر حال، چهار تا فیلم خوب در سال ساخته میشود و بقیه آثار کاملا “تجاری” برای قشر جوان هستند. اما مساله این است که الان مثلا آقای فرحبخش تمام قصههای فیلمهای قبل از انقلاب را آداپته و به روز میکند و دوباره میسازد؛ از فیلم “عروس فرنگی” [به کارگردانی نصرتالله وحدت، محصول سال ۱۳۴۳] با بازی خانم پوری بنایی بگیرید تا خیلی موارد دیگر. فیلمهای امروزی، در حقیقت همان فیلمها هستند که فقط آداپته شدهاند؛ خانمها روسری گذشتهاند و فیلم را دوباره ساختهاند. به جای رقص و کافه هم جنگ و جبهه را میگذارند.
اما ما در دهه شصت که به نوعی دهه اول انقلاب بود و برخی افراد هنوز رویشان باز نشده بود تا این فساد را در سینمای ایران به پا و علنی کنند، شاهد تولید آثار خوبی بودیم که من هم نقش اول این فیلم ها بودم. فضای دهه شصت، فضای سینمایی بود اما الان دوباره همان شوها و جلب توجه تماشاگر برای پول درآوردن مطرح است.
یوحنا نجدی: یکی از مشکلات سینمای ایران که از زمان روی کار آمدن دولت آقای روحانی بیشتر به چشم آمده، دخالت نهادهایی غیر از وزارت ارشاد مثل “کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی” یا شماری از گروههای فشار بر عرصه سینمایی است. تحلیل شما از این وضعیت چیست؟محبوبه بیات: این دخالتها همیشه بوده است اما فقط تاکنون علنی نشده بود و به تازگی بیشتر علنی شده است؛ الان چون یک جنگی بین اصلاحطلبان و اصولگرایان ایجاد شده، این موضوع شدت یافته است. البته این یک “جنگ ظاهری” است چون من همهی اینها را یکی میدانم و فرقی بین آقای خاتمی و روحانی با اصولگرایان نمیبینم. این یک “بازی سیاسی” است.
درباره برنامههای زندهای که شما در تلویزیون جمهوری اسلامی میبینید، مثل برنامه “هفت“، اگر کسی از هفتخان رستم رد نشده باشد، امکان ندارد که بتواند در آنها حضور داشته باشد. مسوولان این برنامه از کسانی دعوت میکنند که به قولی، “خودی” هستند و اجازه اعتراض دارند؛ امثال من به این برنامهها راه پیدا نمیکنند. من در ایران اصلا به برنامه زنده دعوت نمیشدم؛ فقط یک بار هم که از دستشان در رفته بود و ماه رمضان به یک برنامه زنده رفته بودم، به مجری برنامه گفته بودند اینقدر حرف بزند که من اصلا دهنم باز نشد! {میخندد}
در جمهوری اسلامی، کسانی به برنامههای زنده دعوت میشوند که از قبل به آنها دیکته شده باشد که باید چه چیزهایی بگویند و چه چیزهایی نگویند. سالهای قبل هم در قم، فیلمها را میدیدند و دستور میدادند که «این فیلم یا فلان بازیگر چرا این طوری است؟» اما حالا قضیه علنیتر شده است وگرنه این دخالتها همیشه بوده است.
یوحنا نجدی: یکی از مواقعی که این دخالتها علنی میشود، در جریان برگزاری جشنواره فیلم فجر است و طی دو سال اخیر فیلمهای متعددی از جمله فیلمهای “استراحت مطلق” به کارگردانی عبدالرضا کاهانی، “دلم میخواد” به کارگردانی بهمن فرمانآرا، “نهنگ عنبر” به کارگردانی سامان مقدم و “دلتا ایکس” به کارگردانی علیرضا امینی از حضور در جشنواره یا بخش مسابقه آن بازماندند. کمی در مورد فضای جشنواره فیلم فجر برای ما توضیح دهید.محبوبه بیات: حقیقتش، من تمام سالهای بعد از انقلاب بیش از تنها دو سه بار به چنین جشنوارههایی نرفتم. در یکی از این موارد، کاندیدای جایزه بودم که تنها به احترام آقای بهرام بیضایی در آن حضور یافتم و سال بعدش هم باز کاندیدای جایزه بودم که خوشبختانه من را دعوت نکردند چون خودشان هم میدانستند که جایزه را به من نخواهند داد.
نهایتا من خیلی وارد مسائل مربوط به جشنواره نشدم به خاطر اینکه همان سال اولی که این جشنواره راه افتاد، افراد زیادی را دم در ورودی آن گذاشتند که به ما توهین میکردند و رفتار بسیار توهینآمیزی داشتند. از همان موقع جشنواره را برای خودم تحریم کردم و نرفتم. آن سال هم تنها به خاطر آقای بیضایی رفته بودم و شب قبلش هم به همه گفته بودم که اینها به من جایزه نمیدهند چون “خودی” نیستم و اینها فقط به “خودیها” جایزه میدهند. چندباری هم که خود من در داوریهایی حضور داشتم، دیدم که واقعا حرف ما به عنوان داور خریدار ندارد.
در نهایت ما در سال دو سه تا فیلم خوب داریم؛ ما کارگردانان خوبی داریم اما مشکل این است که عرصه برایشان تنگ است و اجازه کار پیدا نمیکنند؛ وگرنه چرا بهرام بیضایی باید ایران را ترک کند؟ چرا آقای ناصر تقوایی چندین سال است که کاری انجام نداده است؟ آقای تقوایی، نازنینترین و با استعدادترین فرد سینمای ایران است و از نظر شخصیتی و کار سینمایی، رودست ندارد. به خاطر اینکه تقوایی سر سفره دیگران نمینشیند و دست گدایی ندارد و لقمه حرام نمیخورد.
یوحنا نجدی: شما در مصاحبههایتان بارها تاکید و انتقاد کردهاید که در ادبیات و سینمای ایران، تصویر خوبی از زن ایرانی ارایه نمیشود. به نظر شما دلیل این وضعیت چیست؟ ریشه در کجا دارد؟محبوبه بیات: من بارها در گفتگوهایم به این مساله پرداختهام اما معمولا سانسور شده است. نویسندههای ما، زن را نمیشناسند به خاطر اینکه به تعداد بسیار کمی “زن آزاده” در کشورمان داریم. بنابراین نویسندههای ما تنها “زن آزاد” و یا “زنان سنتی” در خانواده را میشناسند.
هیچ زن آزادهای دلش را برای این نویسندههای ما نشکافته است؛ زن آزادهای مثل فروغ فرخزاد؛ من خودم را جزو همین دسته میدانم برای اینکه آزادی را در “آزادگی” میبینم نه در اینکه حتما روسریام عقبتر باشد یا در نوع لباسم. من در زندگیام همیشه یک سری موارد اخلاقی را رعایت کردهام ولی قانونشکن بودهام چون خیلی از قوانین را قبول نداشتم.
مساله این است که مردهای ما زیاد با چنین زنان آزادهای دم خور نبودهاند که عمق وجود زن و زوایای وجود آن را درک کنند و بشناسند. زن در خلقت اصولا پیچیدهتر از مرد است؛ اینها مسائلی هستند که از نظر علمی مورد تحقیق قرار گرفتهاند. ما در دنیا مثلا فقط “میلان کوندرا” را داریم که زن را خیلی خوب میشناسد. یک چیزهای پیچیدهای در وجود زن وجود دارد که تنها زن آزادهای مثل فروغ فرخزاد میتواند آنها را بسراید یا باید از زن خواسته شود تا آنها را بیان کند.
من یادم است؛ آقای اصغر فرهادی هنوز “اصغر فرهادی” نشده بود که یک بار به من زنگ زد و درباره یک متنی با هم صحبت کردیم. من به او گفتم «آقای فرهادی بیا بنشینیم از دید زنانه هم به این قصه نگاه کنیم چون من یک زن و زن آزادهای هستم که ذهنم گستردهتر از زنان عادی است». قرار هم شد که بیایند و گفتگو کنیم اما نمیدانم چه شد که دیگر هرگز ایشان را ندیدم. بعدها که موفق شدند از موفقیت ایشان خیلی خوشحال شدم چون بسیار آدم باشعور و بافهمی است.
من در کل، به خیلی از دوستان چنین پیشنهادی دادم که بیایید مسائل را از دید زنان ببینید؛ اینکه میگویند «یک زن این کار را میکند یا نمیکند» اما این را “شما” میگویید ولی این زن چنین کاری انجام نمیدهد. برای نمونه شما ببینید هیچ زنی در فیلمهای ایرانی وقتی در مخمصه قرار میگیرد از خودش دفاع نمیکند. مگر میشود زنی مورد تجاوز قرار گیرد اما از خودش دفاع نکند؟ و حتی یک لگد و کشیدهای به گوش طرف مقابل نزند؟ بلکه زن همیشه ترسیده و خودش را تسلیم کرده است! مگر میشود؟ اما این طور نیست و اصلا واقعیت ندارد.
ما زنهایی داریم سلحشورتر از مردها که حتی خون خودشان را هم پای چنین مسائلی میدهند ولی خوب، مردهای ما چنین زنهایی را نمیشناسند. داستان خیلی مفصل است آقای نجدی!
یوحنا نجدی: شما در یکی از اظهارنظرهای سیاسیتان در ایران گفتید که «آقای خاتمی به واسطه سیاستهای افراطیاش و برای اینکه رای بیاورد، “خیانت بزرگی” به جامعه ایران کرد. او جامعه را به سمت آزادی سوق داد اما به خاطر همین آزادی، با مردم برخورد میکردند». این حرف شماست؟
محبوبه بیات: من همان موقع هم زمانی که در ایران بودم، حرفم را میزدم اما آنها جرات چاپ حرفهایم را نداشتند! [میخندد] من هنوز هم میگویم که این ها در زمان انتخابات اجازه دادند که ز نها تا حدودی در خیابانها راحتتر باشند و حتی میگفتند اگر آقای خاتمی بیاید، دیگر روسریها برداشته میشود و پاچهها میرود بالا. از این طریق، مردم را به سمت و سویی بردند که جوانها و خانمها خیلی به این حرفها اعتماد و باور کردند. حتی متاسفانه روشنفکران ما هم آقای خاتمی را باور کرده بودند. اما متاسفانه بعد از انتخابات دیدیم که در همان دوران، چه جنایتهایی در کشور رخ داد و خیلی از روزنامهنگاران خوب ما روانه زندان شدند. مسبب این جنایتها، قتلها و کشتارهایی که اتفاق افتاد، آقای خاتمی بود که با یک بازی وارد عرصه شد تا رأی بیاورد ولی متاسفانه مردم هیجانی ما باور کردند. من حتی با برادر خودم دعوا و قهر کردم و چند وقت نمیدیدمش؛ میگفتم که به این آدم رأی ندهید.
متاسفانه هیچکس حرف من را گوش نکرد و من اصولا این داستان اصلاحطلبی را باور ندارم؛ اینها نمیخواهند چیزی را تغییر بدهند. جامعه زنهای ما نباید فکر کنند که اگر یک ذره کاکل خودشان را بیرون بگذارند یا کمی آرایش کنند، به آزادی رسیدهاند. آزادی زنان، “رسیدن به حقوقشان” است. اسلام حقوقی برای زن قایل نیست. البته اسلام اصلی و حقیقی را من به اندازه متخصصان نمیشناسم چون مطالعه نکردهام اما آن چیزی که الان به عنوان اسلام در جامعه ما پیاده میشود، حقوقی برای زن قائل نیست. کما اینکه من دیدهام، چه تعداد زنهایی که از طرف مردها مورد ظلم قرار گرفتند و بلاهایی سرشان آمد اما دادگاهی به دادشان نمیرسد و آخر سر، مردها برندهاند.
زنان حتی حق و حقوق قانونی خودشان را به عنوان ارث نمیتوانند دریافت کنند. چرا من باید ارث نصفهای بگیرم؟! آن زمانی که زنان ارث نصفهای دریافت میکردند، به خاطر این بود که خرجشان را پدرشان یا شوهرشان میداد و شاید نیازی نداشتند. زنی که امروز روی پای خودش میایستد و زندگی خودش و بچههایش را اداره میکند چرا باید نصف ارث را دریافت کند؟ زنهای ما باید بدانند که آزادی یعنی این؛ یعنی “تصحیح قوانین” نه “کاکل بیرون گذاشتن“.
یوحنا نجدی: شما برای شروع فعالیت هنریتان، یک بار با یک چمدان از مشهد به تهران آمدید و الان هم با یک چمدان از تهران به پاریس رفتهاید. این دو مهاجرت و حس و حال شما چه تفاوتی با هم دارند؟محبوبه بیات: تفاوتاش این است که آن زمان مردم خوشحال بودند؛ به همدیگر محبت میکردند؛ به دل همدیگر میرسیدند؛ دوستانی بودند که روزها وقت گذاشتند تا من سر و سامان پیدا کنم ولی الان اینقدر مردم سر در گریبان هستند که حتی کسانی که حسننیت هم دارند، نه تواناش را دارند و نه حوصلهاش را تا به مشکل فرد دیگری رسیدگی کنند. من بیشترین تنهایی را الان احساس میکنم به خاطر اینکه آن زمان جوانتر بودم و طبیعتا انرژی بیشتری داشتم و مردم هم خیلی خوشحالتر و همراهتر بودند؛ الان اینطور نیستند.
یوحنا نجدی: نگران نیستید که بعد از خروج از کشور، فعالیت هنریتان نسبت به گذشته افول پیدا کند و یا در ارتباط با مخاطب با چالش مواجه شوید؟ نگران آینده هنریتان نیستید؟محبوبه بیات: ببینید آقای نجدی؛ من خیلی صریح میگویم؛ من شهرتی داشتم که حتی وقتی سر مزار مادرم میرفتم تا با او صحبت و گریه کنم، باید میایستادم و با مردم میخندیدم، صحبت میکردم و عکس و امضا میدادم. اما این شهرت، برای من چیزی نیست و باری نداشت. احترامی که مردم در ایران برای من قائل بودند باعث میشد تا آژانس و مغازهدار از من گرانتر بگیرند و حتی زمانی که میخواستم خانهام را بفروشم، بنگاه میخواست سر من کلاه بگذارد و خانهام را از دست من در بیاورد به خاطر اینکه من هنرپیشه معروفی بودم و فکر میکرد که پولدارم. خوب، این چه شهرتی است؟! این چه محبوبیتی است؟ همه هم قربان صدقه آدم میروند اما میخواهند جیب آدم را خالی کنند. در این چند سال اخیر، مردم بلاهایی سر من آوردند که اصلا نمیدانستم چپ و راست من کجاست؟ من چه طرفی از این شهرت بستهام؟! در همین پاریس هم وقتی قدم میزنم، هنوز هم ایرانیها من را میشناسند و سلام و علیک می کنند ولی واقعیتش این است که چه حمایتی از ما میشود؟
مثالی برای شما بزنم؛ ببینید من الان فقط مایل هستم که بروم یک گوشهای با حیوانات زندگی کنم اگر آنجا [ایران] به سگها گیر نمیدادند و اینقدر سگها را اذیت نمیکردند و هر روز اشک من را در نمیآوردند و برای بیرون بردنشان اذیت نمیشدم، شاید میرفتم همانجا در یک روستایی، دو تا اتاق اجاره میکردم و با دو تا سگ زندگی میکردم ولی من حتی چنین امکان ناچیزی را هم در مملکتم نداشتم که بروم تنها در گوشهای برای خودم بنشینم و دنیا را فراموش کنم و با دو تا حیوان زندگی کنم. الان هم اینجا همین را میخواهم. دیگر آنچنان برای بازی کردن هم مشتاق نیستم برای اینکه این همه کتاب نوشته شد از مولانا بگیر تا سعدی و حافظ و بقیه شاهکارها اما حرف کدام یک از فرهیختگان ما بر دل این مردم اثر کرد؟ بعد به من میگویند خاطرات خودت را بنویس؛ میگویم برای چی بنویسم؟ مگر من از داستایوفسکی بهتر مینویسم؟ پس اگر قرار بود دنیا با نوشتن اینها درست شود، تا حالا درست شده بود اما نشد.
یوحنا نجدی: با این مواردی که گفتید، آیا در حال حاضر یعنی نه ماه بعد از ترک ایران، دلتان برای چیزی تنگ شده است؟محبوبه بیات: خوب من به هرحال، خانوادهام در ایران هستند؛ دوستانی داشتم که دوستشان دارم؛ همه آدمها هم که مثل هم نیستند و بالاخره این شانس را در زندگیام داشتم که اگر خیلی از افراد اذیتم کردند اما همیشه سر راهم دوستان خوبی قرار گرفتند که کمک کردند.
یوحنا نجدی: اگر موافق باشد به عنوان آخرین پرسش، من اسامی برخی از افراد را نام میبرم؛ اگر ممکن است نخستین چیزی که به ذهنتان میرسد، بیان کنید.
ندا آقاسلطان: [آهی میکشد] جگر آدم کباب میشود که این بچهها را اینطور قربانی کردند
بهرام بیضایی: باعث تاسفم است که ایشان در ایران فیلم نمیسازند.
علی خامنهای: حرفی ندارم درباره ایشان [میخندد]
فرح پهلوی: زنی بسیار باشخصیت، با اراده و بزرگوار؛ مادری خوب
محمود احمدینژاد: به نظرم او صادقتر از بقیهشان بود
نسرین ستوده: سپاسگزار زحمتهای ایشان هستم
گلشیفته فراهانی: در مورد ایشان حرفی ندارم
سوسن تسلیمی: بازیگری فوقالعاده بااستعداد، باهوش و باشعور و باز هم حیف که در ایران نیست
قدیمی ترین هاجدیدترین هابهترین هابدترین هادیدگاه خوانندگان