خودکشی پسر ۱۴ ساله بعد از دیدن نمرات کارنامه
+64
رأی دهید
-55
پسر ١٤ ساله وقتی در ٥ درس تجدید آورد به زندگیاش پایان داد. این حادثه در حالی رخ داد که پسرک به غیراز ترس و وحشت از روبهرویی با این موضوع مشکل خاصی در زندگیاش نداشت.30 خردادماه امسال علی دانشآموز کلاس پایه اول دبیرستان با مادرش به مدرسه رفت تا کارنامه سال تحصیلیاش را بگیرد. پاکت کارنامهاش را که گرفتند هیچکس تصور نمیکرد علی از شرم نمرات تک رقمیاش دست به مرگی خودخواسته بزند.
مادرش هنوز نمرات کارنامه پسرش را ندیده بود که علی به محض ورود به خانه به اتاقش رفت و در میان ترس و دلواپسی از ٥ درس تجدید شدهاش سناریوی مرگباری را برنامهریزی کرد.
مادر جوان چند بار پسرش را صدا زد اما صدایی نشنید. سکوت علی وحشت به جان مادرش انداخت، مادرش دست به جستوجوی خانه زد که ناگهان با سایه پسرش که از پشت پنجره میان زمین و آسمان معلق بود روبهرو شد. علی خودش را با کابل رابط حلقآویز کرده بود. زن جوان پسرش را از طنابدار پایین کشید تا او را نجات دهد.
همزمان با اعلام این خبر به مرکز فوریتهای پزشکی بلافاصله یک خودروی آمبولانس به خیابان قیطریه تهران اعزام شد. پسر ١٤ ساله که به سختی نفس میکشید بعد از معاینات اولیه تکنیسینهای اورژانس به بیمارستان لولاگر منتقل شد. پزشکان بیمارستان با بررسی علایم حیاتی علی متوجه شدند او در وضع جسمانی بدی قرار دارد به همین خاطر خانواده پسرک، او را به بیمارستان رامتین منتقل کردند.
یک روز زمان کافی بود تا پسرک ١٤ ساله روی تخت بیمارستان به کام مرگ فرو رود. با اعلام خبر مرگ علی به کلانتری ١٦٣ ولنجک پرونده مرگ او برای انجام تحقیقات تکمیلی و مشخص شدن علت اصلی مرگ به شعبه سوم دادسرای جنایی به ریاست قاضی منافیآذر ارجاع شد.
تحقیقات نشان میداد خانواده متوفی وضع مالی مناسبی دارند و پسر نوجوانشان مشکل خاصی در زندگی نداشته است تا اینکه مادر علی جزییات روز حادثه را برای بازپرس پرونده تشریح کرد.
زن جوان که باور نداشت پسر نوجوانش دست به خودکشی زده باشد درحالیکه خودش را مقصر مرگ پسرش میدانست به بازپرس پرونده گفت: «روز ٣٠ خرداد برای گرفتن کارنامه پسرم علی، به مدرسهاش رفتم. معاون مدرسه وقتی پاکت کارنامه پسرم را به من داد با لحن طعنهآمیزی گفت: « از علی تشکر کنید بابت زحمتی که برای درس خواندن کشیده است».
شرمنده شده بودم و با این حال به روی علی نیاوردم. وقتی به خانه رسیدیم علی به من گفت میخواهد اول خودش نمراتش را ببیند، به همین خاطر پاکت سربسته را به دستش دادم. همین موقع بود که دوباره یاد حرف معاون مدرسه افتادم. حرفی که باعث شد من به زبان بیاورم و پسرم بعد از شنیدن این حرف تمسخرآمیز و درحالیکه تصور میکرد آبروی ما رفته به اتاقش رفت. نیم ساعت بعد متوجه شدم او با سیمهای کابل در بالکن خانه خودش را دار زده است.»
۲۷

iRONiC - استکهلم، سوئد
این داستان بود یا خبر؟. ذکر منبع خبر رو یادتون رفت!
24
19
سه شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴ - ۱۰:۳۸
۴۸

دایره مینا - کراکف، لهستان
" می توان در یک روز ِ خوب هم به یاد خودکشی افتاد " ویا " بهترین خودکشی ها مال اونهاییه که بی خبر خودشونو گُم و گور می کنند " [به نَقل از زنده یاد غلامحسین ساعدی در داستان ِ "تب" از کتاب واهمه های بی نام و نشان ] !
18
6
سه شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴ - ۱۴:۱۷
۴۵

behran - کردستان، ایران
در این سیستم سراپا غلط آموزشی، بالا و پایین بودن این نمرات هرگز معیار نهایی در تعیین میزان استعداد و توانایی های آموزشی یک فرد نیست. امیدوارم خانواده ها نسبت به این واقعیت هوشیار باشند، از اینگونه معاونین مدرسه هم نمیتوان انتظار برخورد مدبرانه و بهتری نسبت به دانش آموزانش داشت!
2
38
سه شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴ - ۱۴:۲۷
۴۵

Adamat - خارکف، اوکراین
1) از دوران کودکی به هنر و ادبیات علاقه داشتم، خوشنویسی و طراحی کار میکردم. سال سوم راهنمایی معلم هنرمان با پدرم صحبت کرد که در هنرستان صداوسیما آشنا دارد و با توجه به علاقه ام، میتوانم به آنجا روم. پدر قبول نکردند، گفتند بدبخت میشوی. مادر هم اصرار فراوان به رشته ی ریاضی داشتند. چهار سال دبیرستان در رشته ی ریاضی، سالهای بسیار سختی بودند بویژه که همیشه چندین تجدیدی داشتم و چون مادرم معلم بودند، هر سال پس از اتمام امتحانات ثلث سوم، از یک هفته مانده به دریافت کارنامه، به دبیرستانم میرفتند و درخواست میکردند تا نمرات درسهایم را زودتر ببینند. ادبیات نوزده یا بیست میشدم، اما سایر درسهای ریاضی و غیره، همگی یا چهار بودند یا پنج. از اینرو زودتر از دریافت کارنامه، در خانه جنگ و دعوا برپا بود. با من قهر میکردند و دائماً حالتی ایجاد میشد که گناهکار و بدهکار هستم. یکبار تصمیم به خودکشی گرفتم، اما چون با هر زحمتی که بود به انجام کارهای فوق برنامه ی هنری هم میپرداختم، همان روحیه کمک کرد تا اینکار را نکنم. بالاخره در شهریور هفتاد و هفت، دیپلم ریاضی با معدل نزدیک به یازده گرفتم. ...
0
30
سه شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴ - ۱۶:۴۷
۴۵

Adamat - خارکف، اوکراین
2) زمان ما دانشگاه قبول شدن واقعا مشکل بود. با اینحال مرحله ی اول هنر در دانشگاه سراسری قبول شدم اما چون تجدیدی داشتم نتوانستم مرحله دوم شرکت کنم. سرانجام سال هفتاد و هشت، در رشته ی گرافیک مقطع کاردنی تحصیل کردم و همزمان هم مشغول به کار طراحی گرافیک دوبعدی که مربوط به چاپ و نشر است میبودم. خوشنویسی را نیز تا دوره ی ممتاز رفتم. اینجا هم که آمدم میخواستم گرافیک را از جهت آکادمیک ادامه دهم و حتا در دانشگاه طراحی و هنر خارکف، از همان اپتدا به سال چهارم و لیسانس وارد شدم. اما پس از دو ماه بعلت پایین بودن سطح آموزشی انصراف دادم و چون به زبان هم علاقه داشتم، زبانشناسی و مترجمی را شروع کردم و پنج سال تحصیل کردم. سال 2006 نیز یک نمایشگاه داشتم در خارکف که تابلوهایی بود از ترکیب گرافیک و خوشنویسی ایرانی (نستعلیق و خط های دکوراتیو) با ایجاد فضایی که زبان بین المللی داشته باشد. البته جسارت نشود، اینها که گفتم فقط درد و دل بود وگرنه نه هیچکس بودم و نه هستم. سطح کارهایم متوسط و آماتوری هست. ...
1
31
سه شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴ - ۱۶:۴۸
۴۵

Adamat - خارکف، اوکراین
3) اما نکته ی اصلی برمیگردد به همان چهار سال دبیرستان که هنوز که هنوزه خسته ی آندوران هستم و حتا در طی سالهایی که متاهل بودم، هیچگاه تمایل نداشتم که فرزند بدنیا بیاید، چون خودم همان فرزندی هستم که بخاطر فشارها و شرایط کنسروگونه ی کودکی و نوجوانی اش، سرانجام والدینش را ترک کرد. اگر فرزند دارید و یا به سلامتی در آینده خواهید داشت، هیچوقت فراموش نکنید که میزان اعتماد بنفس و حمایت روحی که از استعداد و توانایی های فرزندتان از همان زمان کودکی به او ابراز میدارید، آینده اش را ترسیم میکند. چه بسا شخصی در زمینه ای استعداد داشته باشد، تلاش هم انجام دهد، اما وقتی دائماً والدین او را سرزنش کنند و از راهی که هست بخواهند به راه دلخواه خود بکشانندش، آنوقت صرفه نظر از علاقه ها و تلاش هایش، هیچگاه به جایی که باید نخواهد رسید، و جز سرخوردگی و اتلاف نیرو و انرژی، چیزی بهمراه نخواهد بود. سلامت باشید. (با احترام به تمام پدرها و مادرها و همچنین والدین خودم).
0
34
سه شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴ - ۱۶:۴۸
۵۴

kitfa - سیاتل,بلویو، ایالات متحده امریکا
خوب این کلا افسردگی داشته ( تو این سن پسر و دختر خیلی احساساتی و افسرده میشن) این بهانه بوده , واسه خانوادش آرزوی صبر میکنم.
12
5
سه شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴ - ۲۰:۵۰
۵۴

کارمن مهوش کش - تهران، ایران
یاد اون خانومه مرحوم افتادم که سر قبض تلفن قرص برنج خورد جلو مخابرات فوت شد. اون از ترس شوهرش این طفلکم...
0
11
سه شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴ - ۲۱:۲۰
۱۰۸

millionaire - منچستر، انگلستان
متاسفانه بعضى از پدر و مادرها به بچه میفهمونند که دو دو گروه آدم داریم ، گروه خوبها و درسخونها و آینده دارها و گروه بدها و خلافها و بدبختها و بچه اى که درس نخونه میره تو گروه بى ادبها و خلافها و بدبخت میشه حالا بچه اى که کشش درس خوندن نداره یا استعداد نداره اتوماتیک خودشو تو گروه دوم و جزو بدها و خلافکارها میبینه و به سمت خلاف کشیده میشه گاهى هم انقدر از آینده بدى که در انتظار درس نخونهاست میگن که بچه به فکر خودکشى میوفته
0
14
سه شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴ - ۲۲:۲۹