دو مرد که سوار بر ارابه شیطان به شکار زنان دست میزدند، در تجسسهای ویژه پلیس پایتخت دستگیر شدند.از اوایل سال جاری وقتی زن جوانی با مراجعه به دادسرای امور جنایی تهران پرده از سرنوشت شوم خود برداشت، تیمی از اداره 16 پلیس آگاهی تحت نظر بازپرس مدیرروستا از شعبه 6 دادسرا برای دستگیری مردان شیطانصفت وارد عمل شدند.
در حالی که مأموران پلیس به تحقیق برای ردیابی دو مرد شوم دست زده بودند، بازپرس مدیرروستا با سناریوی مشابه دیگری مواجه شد که در آن زن جوانی در منطقه یافتآباد تهران سوار بر ارابه شیطان گرفتار سرنوشت تلخی شده بود.این زن به بازپرس جنایی گفت: از میدان حصارک به مقصد پونک سوار یک خودروی تیرهرنگ شده بودم که توسط دو سرنشین آن هدف آزار و اذیت قرار گرفتم.وی افزود: خودرو در حال حرکت بود که یکی از مردان من را تا حد مرگ پیش برد، خیلی گریه کردم اما آنها سنگدل بودند و وقتی چارهای جز تسلیم ندیدم، آنها بعد از مدتی من را در محله خلوتی از خودرو بیرون انداختند و با سرعت فرار کردند.مأموران اداره 16 پلیس آگاهی تهران که میدیدند جرایم سریالی سیاهی رخ میدهد، با استفاده از همه امکانات اطلاعاتی و علمی توانستند ارابه شیطان را شناسایی کنند که متعلق به مرد سن و سالداری بود که مشخصاتش با دو سرنشین جوان همخوانی نداشت.در جریان تحقیقات پلیسی و قضایی مشخص شد که بیشتر اوقات خودروی تیرهرنگ در اختیار پسر 25 ساله خانواده به نام «فرهاد» است که بارها به خاطر سرقت و مواد مخدر به زندان افتاده است.مأموران بلافاصله فرهاد را تحت تعقیب گرفتند و وی را روز یکشنبه 7 تیرماه در غرب تهران بازداشت کردند.این پسر ابتدا ادعای بیگناهی کرد و وقتی در برابر دو زن جوان قرار گرفت، سر به زیر انداخت و جرم سیاه خود را به گردن گرفت.با اعترافات هولناک فرهاد، مشخص شد وی همراه بچه محل 21 سالهاش به نام «سعید» سوار بر خودروی پدرش با پرسهزنی در اوایل شب و در تاریکی هوا زنان مسافر را سوار کرده و آنان را پس از تهدید به قتل تسلیم خواستههای شوم خود قرار میدادند.با این افشاگری تلخ، کارآگاهان سعید را هم دستگیر کردند و وی نیز پذیرفت در اقدامات سیاه دوستش وی را همراهی کرده است.صبح دیروز این دو شیطانصفت در برابر بازپرس مدیرروستا قرار گرفتند و این در حالی بود که دو زن جوان هنوز از دیدن آنها وحشت داشتند.سعید به بازپرس جنایی گفت: «هر بار یکی از ما رانندگی میکردیم و دیگری زنان مسافر را کتک میزد و تسلیم خود میکرد.»بنابر این گزارش، با توجه به احتمال اینکه زنان دیگری نیز در ارابه شیطان گرفتار سرنوشتهای تلخ شدهاند بازپرس مدیرروستا دستور داده تا تجسسهای ویژهای صورت گیرد.از سوی دیگر، زنان جوانی که در دام این دو بچهمحل شیطانصفت افتادهاند و از ترس آبرویشان به طرح شکایت نپرداختهاند، با اطمینان داشتن از اینکه اطلاعات و مشخصاتشان محرمانه خواهد ماند، میتوانند به شعبه 6 دادسرای امور جنایی تهران یا اداره 16 پلیس آگاهی مراجعه و به طرح شکایت بپردازند.
بازپرس مدیرروستا خواست تا عکس فرهاد و سعید انتشار یابد تا زنانی که در دام آنها افتادهاند با شناسایی دو جوان شیطانصفت به اداره 16 پلیس آگاهی مراجعه کنند.
توهم شیشه
یکی از متهمان دستگیرشده 21ساله و دیگری 25ساله و سابقهدار است. آنها مدتی قبل در پاتوقی شیشهای با هم آشنا شدند و از همانجا بود که نقشه ربودن زنان و دختران و آزار و اذیت آنها را طراحی کردند. گفتوگو با آنها را بخوانید.
خودروی پراید متعلق به کدامتان است؟
پسر 25ساله که فرهاد نام دارد و از دوستش کمی بزرگتر است، پاسخ میدهد: پراید متعلق به پدرمن بود که به بهانه مسافرکشی گاهی از او میگرفتم. او از این کارهای من خبر نداشت.
شیشههایش را خودت دودی کردی؟
راستش را بخواهید شیشهها را دودی کردم تا کسی از بیرون به راحتی نتواند داخل ماشین را ببیند. از قبل نقشه کشیده بودم که گیر نیفتم.
چند نفر را ربودید؟
فکر میکنم حدود 8نفر که گویا فقط 2نفر شکایت کردهاند. مابقی هم شاید از ترس آبرویشان هنوز تصمیم به شکایت نگرفتهاند.
چه شد که این نقشه به ذهنت رسید؟
من و دوستم سعید هر دو اعتیاد شدیدی به شیشه داریم. وقتی دختران و زنان را سوار میکردیم، بدجوری توهم میزدیم و همین توهم شیشه بود که باعث میشد پس از سرقت به آنها تجاوز کنیم.
معمولا کدام سمت تهران طعمههایتان را به دام میانداختید؟
معمولا غرب تهران یا جایی که نزدیک اتوبان باشد و ما بتوانیم خیلی سریع وارد اتوبان شویم. چون اگر داخل شهر میگشتیم قطعا همه متوجه نیت ما میشدند.
با اموال طعمههایتان چهکار میکردید؟
سعید متهم 21ساله پاسخ این سؤال را میدهد و میگوید: یک قاچاقچی را میشناختیم که از او مواد میخریدیم. هرچه از طعمههایمان سرقت میکردیم تحویل همان قاچاقچی میدادیم و شیشه میگرفتیم. البته این را هم بگویم که من در این ماجرا نقش راننده را داشتم و فقط به یک نفر تجاوز کردم.
راننده؟! مگر ماشین برای پدر فرهاد نبود؟
برای پدر فرهاد بود اما بیشتر وقتها من راننده بودم. البته گاهی هم جایمان را عوض میکردیم. اما بیشتر فرهاد با چاقو، فندک و چکش طعمهها را تهدید و به آنها تجاوز میکرد. یکبار هم جایمان را عوض کردیم همین.