شعری از شفیعی کدکنی بر دیواری در هلند نقش بست

چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی,. به شکوفه ها, به باران. برسان سلام ما را. سفرت به خیر اقای کدکنی. Liden.Clarensteeg.

...به شکوفه‌ها، به باران. برسان سلام ما را. شعری بسیار زیبا و رمانتیک که نشان از احساسات پاک و آرام شاعر دارد و به ما(خواننده) هم طراوت،تازگی و امید می دهد...

[::simairani - کاشان، ایران::]. هر موقع مردم خودشون را پیدا کنند، هر وقت شعور و آگاهی‌ به حدی برسد که اگر می‌بینند حکومت عرصه را بر ایشان تنگ کرده حداقل دست یکدیگر را بگیرند نه اینکه پا بر دوش یکدیگر گذراند و بالا بروند تا نفس تازه‌تر کنند

خوب اره اینجا کویر وحشته قبول اما شکوفه و باران کجاست و کی‌ میاد نمیدونم...

هرچند شعر سفر به خیر شعری فاخر و زیباست، کمی روحیه ناامیدی و انفعال در خودش داره. من به شخصه این شعر استاد رو بسیار شورانگیزتر میبینم و بیشتر دوست دارم: ** سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی - تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن ** ز برون کسی نیاید چو به یاری تو اینجا - تو ز خویشتن برون آی سپه تتار بشکن **

بله شهاب موافقم." دستت را به من بده، دست تو با دستِ من آشناست"( حمید مصدق)

سولید اینو "حبیب" خونده مثل اینکه. بسیار زیبا ، نمیدونستم از کارهای استادِ ،مرسی‌.