درخواست طلاق از شوهر فریبکار
+48
رأی دهید
-6
وقتی برای نخستین بار نگاهش با او گره خورد دلباختهاش شد. او را در مهمانی یکی از دوستانش دید. همان شب خجالت را کنار گذاشت و به دختر جوان ابراز علاقه کرد. وقتی متوجه شد او دختر یک خانواده ثروتمند است بدجور حالش گرفته شد. زندگی او با دختر جوان زمین تا آسمان فاصله داشت. پدر این دختر بازاری بود و در خانه مجللی در شمال پایتخت زندگی میکردند.پسرجوان وقتی وضعیت را این گونه دید تصمیم گرفت دروغ پردازی کند تا مبادا دختر مورد علاقه اش را از دست بدهد غافل ازاینکه بالاخره دستش رو خواهد شد و همه رویاهایش رنگ می بازد.
زن جوان پرونده را از منشی دادگاه می گیرد و یک راست وارد شعبه 268 دادگاه خانواده می شود. آن را روی میز می گذارد و به قاضی می گوید:دادخواست طلاقم است. ما در دوران عقد بسر می بریم، مهریه ام را می بخشم و درخواست طلاق دارم.
همزمان اشکان وارد شعبه می شود و وقتی می بیند همسرش دادخواست طلاق را نوشته رنگ از رخسارش می پرد. به سمت همسرش می رود و آرام می گوید: حاضرم جبران کنم؛ تو فقط مرا ببخش.
زن با عصبانیت روی صندلی می نشیند و قاضی، آنها را به آرامش دعوت می کند. پس از آن از زن جوان علت درخواست طلاقش را می پرسد. زن جوان می گوید: یک سال و چهار ماه پیش با اشکان آشنا شدم. به نظرم پسر خوبی آمد اما نباید از روی ظاهر آدم ها قضاوت کرد. او به من ابراز علاقه کرد و قول داد مرا خوشبخت می کند. او مدعی شد در اروپا درس خوانده و پدرو مادرش خارج از کشور زندگی می کنند. او بعد از مدتی به خواستگاری ام آمد حتی عکس های پدر و مادرش را به من نشان داد. بعد از خواستگاری من و خانواده ام را به خانه اش دعوت کرد و مدعی شد خانه شیک متعلق به پدرش است. می گفت در اروپا مهندسی خوانده است. همه این چرب زبانی ها باعث شد نه تنها من بلکه پدر و مادرم هم به او اعتماد کنند.
وی ادامه می دهد: با رضایت پدر و مادرم، من و اشکان به عقد یکدیگر درآمدیم و او به ما گفت که پدر و مادرش برای مراسم عروسی به ایران می آیند. آقای قاضی جالب است که بدانید او حتی نامش را به ما دروغ گفته بود چون روز عقد متوجه شدیم اسم شناسنامه ای او چیز دیگری است. آن روز اشکان مدعی شد از بچگی همه او را به این نام صدا می زدند و چون مورد بزرگی نبود، من گذشتم اما کم کم پی به دروغ هایش بردم و متوجه شدم فریبم داده است. چند وقت بعد متوجه شدم خانه مجللی که می گفت متعلق به پدرش است و همه ما را به آنجا دعوت کرده بود یک خانه اجاره ای بیشتر نبوده و او این خانه را برای 3 روز اجاره کرده بود تا خانواده مرا فریب بدهد. درحالی که خانه او در جنوب غرب تهران است و خانواده اش در شهرستان هستند. او کارمند یک شرکت است و دانشگاه نرفته که مهندسی بخواند. نمی دانید وقتی پی به این حقایق بردم چقدر به هم ریختم. حتی جرات نکردم به پدرم حرفی بزنم، چون می ترسم اگر او بداند بلایی سر اشکان بیاورد. برای همین تصمیم گرفتم خیلی زود به همه چیز پایان دهم.
حرف های زن جوان که تمام می شود، اشکان می گوید: آقای قاضی می دانم اشتباه کرده و دروغ گفته ام اما همه اینها به خاطر علاقه ای بود که به شیدا داشتم. حالا اگر او مرا ببخشد و به خانواده اش حرفی نزد حاضرم همه اشتباهاتم را جبران کنم و برایش زندگی خوبی بسازم . من انسان بدذاتی نیستم خودش هم این را می داند. من در این مدت چند بار خواستم واقعیت را به او بگویم اما هیچ وقت شرایط مناسب نبود و می ترسیدم کار به همین جا ختم شود.
مرد جوان ادامه می دهد: شیدا فقط دروغ من را می بیند و توجهی به این موضوع ندارد که من به خاطر عشق و علاقه به او مجبور به دروغ گفتن شدم. من هیچ راهی برای رسیدن به شیدا به ذهنم نرسید به همین دلیل دروغ گفتم.
شیدا در ادامه گفت: آقای قاضی اشکان کار بدش را با این حرف ها مخفی می کند. فردا هم در زندگی دروغ می گوید و ادعا می کند برای این دروغ گفته که مرا از دست ندهد.
زن جوان همچنان اصرار به جدایی داشت، به همین دلیل قاضی عموزادی رسیدگی به این پرونده را به جلسه بعد موکول کرد.
۱۰۸

فاطی قاطی - موگادیشو، سومالی
عشق مثل پشمک میمونه شیرینه ولی زود اب میشه.همیشه و همه وقت پول حرف اول رو زده و میزنه, پول داشته باشی عاشق داری دسته دسته, پولم نداشته باشی عاشقات بیشتر از یکسال عاشقت نیستن, پس اگه بی پولی مثل من دنبال عشق نگرد که الکی خودت و خسته میکنی. پس مثل من باقالی بفروش خیلی شریفتره
2
51
پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴ - ۲۲:۲۲
۴۱

simairani - کاشان، ایران
پسرک ملت راست و حسینی میرن زن میگیرن بعدش دچار کلی مشگلات میشند بعد تو رفتی این همه کلک و حقه بازی ردیف کردی؟! بقول دایی فیلم همسفر پیش خودت گفتی"ای خدا چی میشه من داماد این خونه بشم"واقعاً که خسته نباشی.
0
47
پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴ - ۲۳:۰۰

razmandeh - استکهلم، سوئد
با یکی از دوستا رفته بودیم خواستگاری پدر عروس خانوم ازش پرسید باباتون کجاست و چه کاره است ؟؟ دوستم با اعتماد بنفس کامل گفت پدرم فرد بسیار مهمی است جایی که کار میکنه حدود 5000نفر زیر دستش هستند !!! و پدر عروس گفت بسیار عالی !! وقتی اومدیم بیرون گفتم چه دروغ بزرگی گفتی بابات که باغبونه !!! و او گفت من هرگز دروغ نگفتم !!!! بابام تو قبرستون باغبانی میکنه و چمنهای قبرستون را میزنه !!!! حالا دیدی دروغ نگفتم شاید بیشتر از اینهاهم زیر دستش باشند کسی که نمیدونه چندتا مرده اون زیر دفنه!!!!!!
4
9
جمعه ۸ خرداد ۱۳۹۴ - ۰۴:۱۹
۴۱

navit - آنتورپن، بلژیک
وقتى خوب فکر میکنم میبینم که هر دوتاشون از حول حلیم افتادن تو دیگ .
0
22
جمعه ۸ خرداد ۱۳۹۴ - ۰۴:۴۵
۵۴

kitfa - سیاتل، ایالات متحده امریکا
تلااااااااااااااق ، میگن از آدم دروغ گو نپرس چرا دروغ گفتی چون با یه دروغ دیگه جواب میده............جالبه اینجام یه اشکان هس دقیقا همین طوری.
1
18
جمعه ۸ خرداد ۱۳۹۴ - ۰۵:۰۰
۵۴

kitfa - سیاتل، ایالات متحده امریکا
طلاق
2
12
جمعه ۸ خرداد ۱۳۹۴ - ۰۵:۰۱
۶۳

kasra persia - لندن، انگلستان
آخه نمیشه که اگه آدم عاشق شد و یا از چیزی خوشش آمد هر غلطی خواست بکنه و هر کلکی سوار کنه
0
18
جمعه ۸ خرداد ۱۳۹۴ - ۰۷:۱۰
۵۸

shahab46 - هانوفر، آلمان
خدایی خر نیست؟
0
8
جمعه ۸ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۴:۳۴
۴۱

SHAHRZADE 1001 NIGHTS - اسن، آلمان
فقط به خاطر پول دختره بوده حالا هم که گندش درامده می گه عاشقش بودم. فقط طلاق
0
10
جمعه ۸ خرداد ۱۳۹۴ - ۲۰:۴۵