یک قرن پس از کشتار ارمنیان - دو روایت از یک کشتار ( ویدیو )
+70
رأی دهید
-12
بی بی سی : در صدمین سالگرد کشتار ارمنیان به دست نیروهای عثمانی دو خبرنگار بیبیسی به ترکیه میروند تا ببینند که از جامعه ارمنی در آنجا چه باقی مانده است و آیا جامعه ترکیه حاضر است که با گذشته خود روبرو شود؟ لارا پطروسیان از بخش فارسی بیبیسی به شهر وان در شرق ترکیه رفت تا داستان جدش را که با شروع کشتارها به ایران فرار کرد، دنبال کند. رنگین ارسلان از بیبیسی ترکی هم به اسکیشهر رفت تا ببیند بر سر آن همه ارمنی که روزگاری در زادگاهش زندگی میکردند، چه آمد.

دو روایت از یک کشتار
لارا و رنگین در استانبول، آغاز سفر و جستوجوروز بیست و چهارم آوریل ۱۹۱۵، مأموران حکومت عثمانی بیش از دویست چهره شاخص جامعه ارامنه را در قسطنطنیه، پایتخت امپراتوری، دستگیر کردند. این اقدام سرآغاز کارزاری بود از کشتار جمعی و تبعید که جان حدود یک و نیم میلیون ارمنی در ترکیه عثمانی را گرفت.
ارمنیها این ماجرا را فاجعه بزرگ میخوانند، یا نسلکشی. اما دولت ترکیه این توصیف را قبول ندارد و در برابر فشار ارمنیها برای پذیرفتن آن مقاومت میکند.
صد سال پس از این واقعه، دو خبرنگار بیبیسی تلاش کردهاند بیشتر در مورد ارامنه از دست رفته ترکیه بفهمند. لارا پطروسیان از بخش فارسی به شهر وان در شرق ترکیه رفته تا داستان جدش را که با شروع کشتارها به ایران فرار کرده بود، دنبال کند. رنگین ارسلان از بیبیسی ترکی هم به اسکیشهر رفته تا ببیند بر سر آن همه ارمنی که روزگاری در زادگاهش زندگی میکردند، چه آمد.
داستان لارا
من هم مثل همه کودکهای ارمنی با داستان فجایع ۱۹۱۵ بزرگ شدم. امیدوار بودم در ترکیه گوشهای از دنیای پدربزرگ مادریام را کشف کنم، دنیایی که صد سال پیش ناچار شده بود ترکش کند.
نامش میهران بود، پیشهاش نقرهکاری. در شهر وان، در شرقیترین نقطه امپراتوری عثمانی، زندگی میکرد. کشتار که آغاز شد، با همسرش آرمینه به کوهها گریخت و دستآخر در ایران ساکن شد – جایی که من بهدنیا آمدم و بزرگ شدم. امروز وان شهر بزرگ و شلوغی است، با ترافیک سنگین، و مغازههایی با سردرهای جورواجور. اما محله قدیمی ارمنیها مخروبه است. ردیف ردیف خانههای و مغازههایی که یک روز محل کار و زندگی اجداد من بود، صاف شده.
اتحادیه نقرهکارهای ارمنی وان، سال ۱۹۰۸. (میهران، پدر بزرگ مادری لارا نفر دوم از سمت راست در ردیف پایین است)روی باقیمانده سنگفرش خیابانش را علف هرز گرفته. راه که میروم، باورم نمیشود میهران و آرمینه اینجا راه میرفتهاند. باورم نمیشود این خیابان متروک روزی پر از آدم و زندگی بوده. یکی از معدود یادگارهای خانوادگی که از آن دوران برایمان مانده، عکسی است از اتحادیه نقرهکارهای ارمنی وان در سال ۱۹۰۸. میهران ردیف جلو ایستاده، جوان است و جدی، احتمالا روحش خبر نداشته چه فاجعهای در راه است.عکس را با خودم به بازار نقره در مرکز شهر بردم، بلکه کسی چیزی بداند. از بخت بد، خاطره یا قصه تازهای دستگیرم نشد. هیچکس حاضر نیست بگوید چیزی از آنچه بر ارمنیها رفت میداند. مترجمم که سرخوردگی من را دیده، میگوید "فراموشی دستهجمعی است."
قالی صد ساله ارمنی لارانهایتا در یک فرشفروشی چیزی پیدا میکنم که مرا به گذشتهام وصل میکند: قالیهایی با طرحهای هندسی حیرتانگیز که گوشهای تلنبار شده. فرشفروش میگوید "اینها بیش از صد سال عمر دارند. کار دست ارمنی است. ارمنیها که رفتند، از خانههاشان جمع کردند." یکی را برمیدارم. چیزی که وقتی آرمینه و مهران اینجا بودهاند هم بوده. دستاورد بزرگی نیست. اما برای من بسیار ارزشمند است، یادآور جهانی که روزگاری خانه ما بود و دیگر نیست.
قالی صد ساله ارمنی لارانهایتا در یک فرشفروشی چیزی پیدا میکنم که مرا به گذشتهام وصل میکند: قالیهایی با طرحهای هندسی حیرتانگیز که گوشهای تلنبار شده. فرشفروش میگوید "اینها بیش از صد سال عمر دارند. کار دست ارمنی است. ارمنیها که رفتند، از خانههاشان جمع کردند." یکی را برمیدارم. چیزی که وقتی آرمینه و مهران اینجا بودهاند هم بوده. دستاورد بزرگی نیست. اما برای من بسیار ارزشمند است، یادآور جهانی که روزگاری خانه ما بود و دیگر نیست.داستان رنگین
پیش از دانشگاه نمیدانستم اسکیشهر در آناتولی مرکزی، شهری که در آن بزرگ شدم، چه پیوند عمیقی با ارامنه دارد. وقتی فهمیدم یک قرن پیشتر نزدیک پنج هزار ارمنی اینجا زندگی میکردهاند خشکم زد. فکر میکردم شهرم را خیلی خوب میشناسم. اما هرچه جلوتر میروم قصههای بیشتری از گذشته پنهانش میشنوم.
ایستگاه قطار اسکیشهر، جایی که سال ۱۹۱۵ ارمنیها را دستهدسته سوار قطار و از شهر بیرون کردنددر مرکز شهر به ساختمانی سر میزنم که پیش از این بارها از کنارش رد شدهام، بیآنکه توجهم را جلب کند.
ایستگاه قطار اسکیشهر، جایی که سال ۱۹۱۵ ارمنیها را دستهدسته سوار قطار و از شهر بیرون کردنددر مرکز شهر به ساختمانی سر میزنم که پیش از این بارها از کنارش رد شدهام، بیآنکه توجهم را جلب کند.وقتی اسکیشهر زندگی میکردم سینما بود – سینمایی دربوداغان که فیلمهای پورنوگرافیک نشان میداد. حالا مرکز فرهنگی شده. توی سالن، روی سن، کمال یاقوت که مورخ همین شهر است میگوید این بنا تا ۱۹۱۵ کلیسای ارامنه بوده.
به ردیف صندلیها نگاه میکنم، به مردمی فکر میکنم که روزی اینجا مینشستهاند. سعی میکنم چهرهشان را تصور کنم، آنچه را برشان گذشته. کمال میگوید اولین تماشاخانه شهر را ارمنیها ساختند. میگوید نانوایی داشتند، دباغی، و جواهرفروشی. وقتی از شهر بیرونشان کردند، خانوادههای ثروتمند خانهها و دکانهایشان را مفت خریدند و صاحب شدند.
خیلی از ارمنیها اول بار برای ساختن خط آهن به اسکیشهر آمده بودند. دردناک اینجاست که سوار قطار روی همین خط آهن آنها را از شهر راندند. ایستگاه که روزگاری محل کارشان بود، حالا پایان کارشان بود. از اینجا به بعد هیچکس نمیدانست سرنوشتاش چیست.
سعی میکنم تصور کنم اگر هنوز ارمنیها اینجا زندگی میکردند شهرم چه شکلی میشد؟ اگر بزرگ که میشدم دوستهای ارمنی داشتم چه جوری بود؟ بیشک داستان زندگیام از بیخوبن فرق میکرد. از قضا همین حالا هم فرق کرده: داستان جدید را دارم در ذهنم مینویسم، نه با خاطره، با خیال.
این سفر مرا دگرگون کرد. اسکیشهر را جور دیگری میبینم. در خیابانها که راه میروم، سوت قطار را که – که همواره بخشی از موسیقی متن این شهر بوده – میشنوم، مردمی به ذهنم میآیند که یک روز اینجا زندگی میکردند، به آنچه از خودشان بهجا گذاشتند فکر میکنم. حالا می دانم که یک روز اینجا بودند، اینجا خانهشان بود، مثل همهجای آناتولی.
محله ارمنیها در وان که امروز چیزی از آن نمانده
محله ارمنیها در وان که امروز چیزی از آن نمانده۴۶

karkas - اصفهان، ایران
بى بى سى بهتره یک گزارش در مورد ١٠ میلیون آدمى که انگلیسى ها در ایران به کشتن دادن گزارش تهیه بکند،
13
21
یکشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۰۹:۱۱
۷۷

hassan5 - تهران، ایران
اسلام تحمل کفار را ندارد با شمشیر مخالفان را بدونیم میکند.حضرت علی در یک روز 700 نفر وبروایتی دیگر 3000 نفر را سر برید.ارامنه شانس اوردنند که سر شان را نبریدنند فقط بعلت اخراج از وطنشان در بین راه از گرسنگی تشنگی و خستگی مردنند.روانشان شاد
7
31
یکشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۰:۴۲
۴۷

Omide por jalal - لسانجلس، ایالات متحده امریکا
اولین کشوری که نسل کشی ارمنیان را محکوم کرده خود ترکیه و رهبر آن یعنی کمال آتاتورک می باشد ،حکومت تازه تاسیس کمال آتاتورک در سال 1919 هنگامی که محاکمه اعضای حزب اتحاد و ترقی یا ترک های جوان را انجام می داد در ادعا نامه ای که علیه اعضای حزب اتحاد و ترقی ثبت شده است حزب ترک های جوان و دولت اعلام داشته که فرمان قتل عام و نابودی کامل ارمنیان را صادر کرده است .در ادعانامه مذکور تأکید شده بود که اعضاء حزب اتحاد و ترقی از وضعیت ایجاد شده در زمان جنگ جهانی برای به اجرا در آوردن برنامه های سری خود یعنی پاکسازی ترکیه از اقلیت های غیر ترک فرصت را مغتنم شمرده و ارمنیان را قتل عام کرده اند.
9
46
یکشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۰:۴۵
۵۰

sarbaz007 - المان، آلمان
آی توی اون روحت سلطان سلمان ، این حقیقتو نمیشه کتمان کرد ، بیشرف کلیسا کرده طویله ...توی اون شرفت ،همین الان هم به خیلیها ظلم میکنن مخصوصا پناهندههای ایرانی که به یه از این بچها تجاوز کردن. بد جوون ایرانی میره به خط یه میدون تقسیم ۲۰۰۰ دلار خرج میکنه ،اونم که از هرمند ما داره تبلیغ اون شهر کذایی میکنه ..... عجبا
4
31
یکشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۱:۴۰
۴۴

Ali1980 - تهران، ایران
کرکس تو برو همون لاشهی اخوندرو بخوره نکبت
2
18
یکشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۲۱:۲۸