وبلاگ راوی مستوری می نویسد : بخشی از بدنه روشنفکران ایرانی منتقد این غلیانِ تنفر است. انتقاد و انزجارشان از این رفتار به جاست اما نامی که بر آن مینهند خطاست: این مصداق نژادپرستی نیست.
چندسالی است که اصطلاح نژادپرستی در مناظره روشنفکری بر سر هویت ایرانی و نسبت «ما» و «دیگران» دستودلبازانه به کار برده میشود. مهم نیست حکایت از چه باشد؛ از خودبرتربینی ایرانی که هنر نزد اوست و بس، از بیگانههراسی و آزار مهاجران افغان، یا از تحقیر و توهین به ترک و عرب. هر چه باشد، تند و سریع نشانه نژادپرستی ایرانیان خوانده میشود.
این رفتار و پندارها همه خطرناکند و با هیچ معیار اخلاقیای هم توجیهپذیر نیستند اما نژادپرستانه خواندنشان درست نیست. نژادپرستی هم تعریف مشخصی دارد و هم تاریخ مشخصی. فرض اساسی نژادپرستی، نابرابری جنس بشر است و برای این نابرابری توضیح زیستشناسانه دارد. معتقد است که پیشرفت یا عقبماندگی قومها و مردمهای مختلف به خاطر شرایط محیطیشان، و یا به خاطر میزان دسترسیشان به فرصتها نیست، بلکه نهفته و ناشی در ژنهاست، ذاتی است لایتغیر و ابدی و ازلی. تاریخ نژادپرستی، تاریخ اروپایی است. در طول دو سه سده انبوهی از خزعبلات در اثبات برتری نژاد سفیدپوست بافته و نگاشته شد و کمکم از دل نژاد سفیدپوست هم نژاد آریایی سربرآورد.
جالب اینجاست که همین اروپاییها بودند که ما ایرانیها را با مفهوم نژاد (آنچنان که مدنظرشان بود و نه آنچنان که پیش از آن در ادبیات فارسی به کار میرفت) آشنا کردند. یکیشان ارنست رنان بود که نژاد سامی (عرب و یهود) را ذاتا پست و زیردست میخواند و نژاد آریایی را سرور و برتر. کمتر کسی میداند که جمالالدین افغانی/اسدآبادی از جمله کسانی بود که در اینباره به رنان پاسخ داد و در دو شماره از یک نشریه فرانسوی (Journal des Débats) نظریاتش را نقد کرد. حدس میزنید پاسخ جدلی رنان چه بود؟ گفت، تو خودت چون عرب نیستی، بلکه افغانی هستی و روح آریایی در تو دمیده شده میتوانی به این خوبی مناظره و استدلال کنی!
نژادپرستی، مطابق آن روایتی که اروپاییها به ما شناساندند، هیچوقت به گفتمانی غالب در ایران تبدیل نشده است. جسته و گریخته از آن برای برساختن ایدئولوژی مدرن ملیگرایی ایرانی استفاده شده اما هیچوقت به مستمسکی برای ظلم به دیگری به بهانه این که ذات و طبیعتش خوار و پست و نابارور است تبدیل نشده است.
پس چه نامی میشود روی این رفتارهای ایرانیها گذاشت؟ اگر نژادپرستی نیست پس چیست؟ اتنوسنتریزم (Ethnocentrism) اصطلاح مقبول و جاافتادهای است برای توصیف این رفتار. در فارسی گاه به «قوممداری» ترجمه شده اما بیشتر به معنای عِرق و عصبیت قومی است، این که فرهنگ یک قوم برتر از دیگری است و دیگر فرهنگها با متر و معیار ما ارزیابی شوند. آنها سوسمار میخورند (که البته نمیخورند) ولی ما نمیخوریم. ما تمدن ۲۵۰۰ساله (تا ۷هزارسال هم کشیده شده) داریم، آنها ندارند. آنها سنیاند، ما شیعهایم. عصبیتها و کلیشههای قوممدارانه جهانیاند. همه از آن بهرهای دارند. (این که همه دارند توجیه خوب بودنش نمیشود.) تایلندیها و برمهایها علیه هم، چینیها و ژاپنیها علیه هم، فرانسویها و انگلیسیها علیه هم، آرژانتینیها و برزیلیها علیه هم دارند و الجزایریها جوکهای خفیفی برای لیبیاییها میسازند. در خود مرزهای ملی هم همین کلیشهها علیه قومهای مختلف تکرار میشود: ایتالیاییها مردمان جنوبشان را کمبهره از فرهنگ میدانند، فرانسویها حکایتهای تحقیرآمیز علیه برتونها دارند و قس علیهذه. بسیاری از این کلیشهها در کشاکش جنگها و رقابتهای خونین ساخته و پرداخته شدهاند و ریشه دواندهاند.
آیا این فقط یک ایراد ملالغتی است؟ نه! قرار نیست صورت مسأله را پاک کنیم، میخواهیم آن را درست مطرح کنیم. مبارزه با نژادپرستی راههای خودش را دارد و مبارزه با توهمها و تبعیضهای قوممدارانه چارههای خودش را. جالب اینجاست که کاربرد اصطلاح نژادپرستی - اینبار در نقد رفتار ایرانیان - باز هم از سوی روشنفکران ساکن در و یا مسافر به غرب باب شده است. بله، مشکل نژادپرستی در اروپا (علیه یهودیها و عربها) و در آمریکا (علیه مردمان غیرسفیدپوست) هنوز وجود دارد. اما حتی نوع برخورد با این مشکل در اروپا و آمریکا هم متفاوت است. باید حواسمان باشد که، سهلانگیرانه و بیدقت، از یک چارچوب مفهومی که در بافتار و تاریخ غرب معنا دارد، برای تحلیل اجتماعی در جغرافیای دیگر استفاده نکنیم.
قدیمی ترین هاجدیدترین هابهترین هابدترین هادیدگاه خوانندگان