فروغ فرخزاد:
«چهقدر سینمای فردین خوب است
و من چهقدر از همه چیز های خوب خوشم می آید...»
ستاره سینما - فردین
توانا - وقتی «مرتضی پاشایی» خوانندهی جوان موسیقی پاپ، به دلیل بیماری سرطان درگذشت کسی گمان نمیکرد که این تعداد کثیر از مردم مقابل بیمارستانی که او در آن بستری بوده تجمع کنند و یکصدا ترانهای از او را زمزمه کنند و اشک بریزند. در مراسم تشییع جنازهی او نیز جمع کثیری از مردم شرکت کردند. شرکت مردم در تشییع پیکر مرتضی پاشایی و چرایی آن بحثهای زیادی را در جامعهی ایران به دنبال داشت؛ خصوصا زمانی که «یوسف اباذری»، جامعهشناس و استاد دانشگاه در آذرماه ۱۳۹۳ و مدت کمی پس از درگذشت این خوانندهی پاپ در یک سخنرانی در تالار ابنخلدون دانشکدهی علوم اجتماعی ِ دانشگاه تهران با عنوان «پدیدارشناسی فرهنگی یک مرگ» پیرامون تحلیل جامعهشناختی پدیدهی مرتضی پاشایی سخن گفت. اباذری در بخشی از این سخنان گفت: «این آقایی که عکسش را اینجا زدهاند و چراغها را تاریک کردهاند،یک خوانندهی پاپ بود و پاپ در سیر موسیقی، مبتذلترین نوع موسیقی است…. من دادهام یک موسیقیدان، فرمت موسیقی او را تحلیل کرده … مبتذل محض است!» یوسف اباذری سپس به تعداد کثیر مشایعتکنندگان پاشایی اشاره میکند و میافزاید:«برای من خیلی جالب است که یک ملتی میافتند به ابتذال و در مجلس ترحیم چنین خوانندهای شرکت میکنند و توی سرشان میزنند… و یک نفر در فیسبوکش مینویسد که «من تا ابد میسوزم»… چرا مردم ایران به این افلاس افتادهاند؟ چطور مردم ایران به این فلاکت افتادند؟ اینجاست که تحلیل خیلی مهم است.» اباذری در بخشی از سخنانش همچنین به تشییع جنازهی «مهوش» خوانندهی کابارهی اشاره میکند. مهوش خوانندهای بود که در سرمای دیماه ۱۳۳۹ جمع کثیری از مردم تهران را برای سوگواریاش به خیابانها کشاند. محمدعلی فردین، هنرپیشه و کشتیگیر ایرانی یکی دیگر از کسانی بود که مرگ و تشییع جنازهاش، جمع کثیری از مردم عادی را به خیابانها آورد. انقلاب اسلامی که به پیروزی رسید بسیاری از هنرمندان ایرانی در رشتههای مختلف هنر از سینما و تئاتر تا موسیقی و رقص و نقاشی و … ترک وطن کردند. برخی ماندند اما هیچگاه اجازهی فعالیت هنری نیافتند. برخی نیز مانند ایرج قادری برای مدتی ممنوعالتصویر شدند اما در پایان توانستند راهی به سینما و هنر بیابند.
محمدعلی فردین از پس از انقلاب اسلامی دیگر نتوانست در فیلمی بازی کند چرا که هیچ گاه اجازهی کار نیافت و حکومت برآمده از انقلاب اسلامی او را برای همیشه خانهنشین کرد. او پس از انقلاب بارها به دادگاه انقلاب فراخوانده شد و برخلاف خواست قلبیاش از کار هنری بازماند که این امر همیشه در دلش اندوه به جای گذاشت. فردین در گفتوگویی ویدئویی در اعتراضی به این منعشدن از کار پس از انقلاب چنین میگوید: «همیشه این سئوال بود که چرا باید بالهای ما قیچی بشه؟! کار ما کار هنریست کار ذوقیست، یک کسی که بیستوهشت سال، سیسال در این قسمت کار هنری و ذوقی کار کرده یک مرتبه بالهاشو بچینند و یا دست و پاشو قطع کنند اونهم در جمهوریاسلامی به نظر من انصاف نیست. ماها هرکدوم اون تعداد انگشتشماری که در این سینما بودیم در واقع تاریخ سینما هستیم، هیچکس نمیتونه اسم ما رو پاک بکنه، چون در قلب یکیک این مردم نوشته شده اسامی ما و به هر صورت حق داریم که بگیم در این سینما سهمی داشتهایم.»
فردین پس از انقلاب از ایران نرفت. او پیش از انقلاب و در سال ۱۳۳۷ سینمایی به نام «نیاگارا»، با ۹۶۰ صندلی به همراه رحمان گلزار تاسیس کرد که پس از انقلاب نام این سینما را به سینما جمهوری تغییر دادند و در مقطعی این سینما را علی حاتمی، کارگردان سینما و فردین با هم اداره میکنند.
در سال ۱۳۸۷این سینما دچار آتشسوزی میشود که پس از تحقیقات آتشنشانی تهران آتشسوزی، عمدی شناخته میشود. خسارت به سینما بیش از ۳۰۰ تا ۵۲۰ میلیون تومان برآورد میشود. برخی از رسانهها در آن زمان این آتشسوزی را کار نیروهای بسیج دانستند. چندی قبل از آتشسوزی، لیلا حاتمی که مادرش مالک نیمی از این سینما نیز است در سخنرانیای از محمد خاتمی دفاع میکند و برخی این آتشسوزی را به این دلیل میدانستند. پیش از این نیز بارها ماموران به این سینما رفته بودند و عکسهای محمدعلی فردین و دیگر هنرپیشههای قدیمی را از در و دوار کنده بودند. پس از انقلاب سهدانگ از این سینما توسط ستاد اجرایی فرمان امام از محمدعلی فردین گرفته شده و به اصطلاح مصادره میشود.
محمدعلی فردین که بود؟ محمدعلی فردین در ۱۳۰۹ در تهران به دنیا آمد و در ۱۸ فروردین ۱۳۷۹ در تهران درگذشت. او هنرپیشهی سینما بود که در زمان بازیگریاش در ایران به شهرت و محبوبیت بسیاری رسید. پدرش علیگل فردین کارمند اداره تسلیحات و از بازیگران تاتر بود که به همراه تقی ظهوری کارهای مولیر را اجرا میکرد. فردین دوران ابتدایی را در دبستان ترقی در خیابان شهباز تهران سپری کرد و دوران متوسطه را در دبیرستان آذر در خیابان شاهآباد به پایان برد. او ۱۹ سال سن داشت که با مهری خمارلو ازدواج کرد و تا پایان عمر با همسرش زندگی گذراند که حاصل این ازدواج چهار فرزند است. فردین در سن ۱۶ سالگی به ورزشهایی مانند فوتبال، ژیمناستیک و شنا روی آورد اما سرانجام به ورزش کشتی علاقهمند شد. او برای آموزش کشتی به باشگاه رفت و به یادگیری فنون کشتی پرداخت. او بعدها به باشگاه تهران رفت و در اینجا با غلامرضا تختی آشنا شد و زیر نظر حبیبالله بلور، کشتیگیر و مربی کشتی که بازیگر سینما نیز بود به یادگیری کشتی پرداخت. او ریاست فدراسیون کشتی را نیز بر عهده داشت. فردین در ورزش کشتی مقام به دست آورد و مدالهایی نیز برد که از آنجمله در وزن ۷۹ کیلوگرم در سال ۱۳۳۲ قرمانی کشور در اصفهان مدال برنز را از آن خود کرد و در همین وزن در سال ۱۳۳۷ و در کشتیفرنگی قهرمانی کشور مدال طلا گرفت. او پیش از این در سال ۱۳۳۶ نیز در مسابقات قهرمانی کشور در وزن ۷۳ کیلوگرم طلا گرفته بود. فردین به صورت اتفاقی وارد سینمای ایران شد. او هنگامی که ۲۸ سال داشت زمانی که برای دیدن فیلمی وسترن به سینما رفته بود و موفق به گرفتن بلیط نشد و پشت در سی نما ماند. دکتر اسماعیل کوشان، فیلمنامهنویس و کارگردان سینما که با فردین در کشتی آشنایی داشت و چهرهی او را میشناخت او را به داخل سینما برد. پس از این بود که کوشان به او بازی در فیلم «چشمهی آب حیات» که کارگردانی آن به عهدهی سیامک یاسمی بود را میدهد و فردین این پیشنهاد را میپذیرد و اینگونه میشود که فردین به عنوان یک هنرپیشهی موفق وارد عالم سینما میشود.
فردین در بیشتر فیلمهایی که پس از آن بازی کرد در نقش مثبت ظاهر شد و مهربانی ِ چهره به علاوه زیبایی صورت و کشتیگیربودنش از او چهرهای محبوب در میان مردم و حتا دیگر هنرمندان ایرانی ساخت. کارگردانی و بازی در فیلم سلطان قلبها، این شخصیت محبوب و دوستداشتنی را ماندگار کرد چنانچه پس از این به او لقب «سلطان قلبها» دادند.
فردین در فیلمهای زیادی به ایفای نقش پرداخت که از این میان میتوان به «گنج قارون»،«برزخیها»، «بر فراز آسمانها»، «شکستناپذیر»، «جوانمرد»، «کوچهمردها»، «چرخوفلک»، «زنها فرشتهاند» و اشاره کرد. او چند فیلم سینمایی را نیز کارگردانی کرده است و در برخی از فیلمها نیز تهیهکننده بوده است. محمدعلی فردین در ۱۸ فروردین ۱۳۷۹ از ورزشگاه امجدیه در میان جمع کثیری از مردم و هنرمندان تشییع شد. وجود جمعیت کثیر اینچنینی در مراسم تشییع او حیرت همهگان را برانگیخت. وجود این تعداد از جوانان بر این حیرت همهگانی میافزود چرا که فردین هیچگاه پس از انقلاب اجازه و مجال نیافت که در سینما به ایفای نقش بپردازد و وجود این تعداد زیاد جوان که سنشان به دیدن فردین در سینماهای ایران قد نمیداد به راستی که تعجببرانگیز بود. جمهوری اسلامی فرصت ایفای نقش در سینما را از او دریغ کرده بود اما این مسئله مانع از آن نشده بود که مردم او را دوست نداشته باشند. او در خاطرهی جمعی مردم ایران به عنوان انسانی دوستداشتنی حک شده بود.
سینمای فردین شاید از لحاظ هنری متعلق به سینمای هنری نباشد و بسیاری از آن فیلمها برای امروز حرفی برای گفتن نداشته باشد اما فردین و مجبوبیت مردمی او و جمعیت فراوانی که در مراسم تشییع جنازهی او آمده بودند حرف بسیاری برای گفتن داشت. فردین در مراسم سالگرد «علی تابش»، گویندهی رادیو و بازیگر و کمدین ایرانی چندی قبل از مرگ خود گفته بود: «همهی مردم هر روز زندگی میکنند تا یک روز بمیرند؛ ما هر روز میمیریم تا یک روز زندگی کنیم.» زندگی برای فردین بازی در سینما و ایفای نقش بود و برای رسیدن به آن زندگی هر روز به تعبیر خودش میمرد. زندگیای که پس از انقلاب هیچگاه، دیگر اتفاق نیفتاد. تشییع جنازهی فردین آخرین نقش زندگی هنریاش بود.
قدیمی ترین هاجدیدترین هابهترین هابدترین هادیدگاه خوانندگان