من مریم، از زندان قرچک، ۱۷ سال در زندان هستم…
+440
رأی دهید
-13

سحام نیوز: این مطلب را«مریم ربیعی» از زندان قرچک ورامین نوشته و به بیرون ارسال کرده است، روایت روزهای زندان قرچک. مریم بیش از هفده سال است که در زندان به سر میبرد: اول دراوین و بعد در زندان زنان شهرری(قرچک). مریم به قول خودش نمیداند از کجای این هفده سال حبس بگوید. مریم گاهی به زبان محاورهای نوشته و گاهی غیرمحاوره ای . کانون زنان ایرانی تلاش کرده به نثر مریم وفادار بماند و به همین دلیل این دوگانگی در نثر را نیز حفظ کرده است.
«خانمها توجه کنند: آرایشگاه رنگ مو آورده، کسانی که تمایل دارند به بند مشاوره بروند. هیچکس رنگ رو با خودش داخل بند نبره»، صدای ماموری که پشت سر هم این جمله را تکرار میکند از بلندگوهای زندان زنان قرچک ورامین یا همان ندامتگاه زنان شهرری شنیده میشود. نمیدانم به جمله اش بخندم؟ افسوس بخورم؟ اشک بریزم؟ … نمی دانم؟
چه فکری میکنند؟ فکر میکنند دغدغه ما رنگ مویمان است که اینگونه با صدای بلند فریاد میزنند؟ در زندان نشستهام، زندان قرچک ورامین. آدرسش را نمیدانم، فقط میدانم اطراف شهر تهران است. ۴ سال پیش من و خیلیهای دیگر را از زندان اوین به اینجا آوردند. گفتند میخواهند اوین را خراب کنند و زندان جدید بسازند. من وامثال من که حالا حالاها اینجا هستیم خوشحال بودیم میگفتیم زندان جدید حتما امکانات بهتری دارد، تمیزتر است و هم اینکه جای جدیدی است. اما نمیدانستیم ویرانه ای ساخته اند با دیوارهای بلند، نمیدانم اسم اینجا را چه بگذارم؟ سیاهچال؟ خرابه؟ گاوداری؟ مرغداری؟ اصلا میگویم جایی که همه اینها باهم یکجا جمع شده جای آدم نیست، اینجا دنیای زمینی نیست، جهنمی است برای خودش…
امروز ۱۴ اسفند ۱۳۹۳ است و من در یک سوله بزرگ با سقفی بلند نشسته ام. تمام دیوارهای سوله را تخت زندانیان پر کرده است. جز نزدیک درآهنی بند که روی آن با ماژیک نوشته اند«هیچ کس به یخچال دست نزند» و با فلش به یخچال کوچکی که ۱۱ ماه سال خراب است و متعلق به ۱۸۰ نفر زن زندانی بند است اشاره میکند. انتهای سالن، زیرتنها پنجره که به جای شیشه طلق قهوهای درآن بکار رفته، نشستهام و مینویسم. چند روز پیش مادرم گفت که یکی از دوستانم از من خواسته تا برایش از اینجا بنویسم. از آن روز گیج شدم. با خودم راه میرفتم و حرف می زدم، و موضوع نوشتن را عوض میکردم. نمیدانستم از کجای این ۱۷ سال بنویسم. بالاخره میخوام هرچی که به ذهنم میاد بنویسم.
اسمم مریم است.۱۸ ساله بودم و یک سال از ازدواجم میگذشت که من وهمسرم به جرم نگهداری عتیقه روانه زندان شدیم. همسرم ۵ سال بعد وقتی به مرخصی رفته بود تصادف کرد و مرد. زنی هستم ۳۷ ساله! در زندان قرچک ورامین. با پدر و مادری پیر که در اراک زندگی میکنند و فقط سالی یک بار به ملاقاتم می آیند. ملاقاتی به فرصت ۱۵ دقیقه که یک مامور مرد و یک مامور زن دوره ات کرده اند.
روبرویم بچههای گروه نمایش برای اجرای نمایش در روز چهارشنبه سوری تمرین میکنند. نمایش کمدی است، میخواهند بقیه را بخندانند. اما هم بازیگران و هم کسانی که برای دیدن نمایش می آیند میدانند که نمیخندند. اگر هم بخندند شاد نمیشوند. اینجا زمانی شادیم که یکی آزاد شود. البته بعضی وقتها درظاهر همه ماتم داریم اما در دل میخندیم و آن زمانی است که خدا به زندانی لطف کند و بمیرد! اینجا مرگ یک آرزوست، در گور زنده ماندن، درد است، دردی که با گفتن درک نمیشود. دردی تا عمق وجود، که تا اینجا نباشی درکش نمیکنی. شنیده اید که:
آتش بگیر تا ببینی چه میکشم/ احساس سوختن به تماشا نمیشود
اینجا زندگی عذاب است. لحظه لحظهاش! باورکنید اینجا، مرگ نعمت بزرگی است درتمام این سالهایی که به قرچک آوردنمان به یاد ندارم یکبار یکتکه ۱۰ گرمی گوشت خورده باشیم، یا یک قاشق برنج بدون کافور! نیمرو! یا چای تازهدم! جایی که آب آشامیدنی نیست. مگر بخری آنهم با پول! آخر من که پدر و مادر پیرم بهزور خرج خودشان را میدهند، پول آب از کجا بیاورم؟؟ آبشور بخورم؟ چه بگویم. به خدا جهنم است اینجا. میدانید چهکار میکنم که پول دربیاورم؟ دیپلم تجربی دارم. نمایشنامه مینویسم، مقاله مینویسم، شعر میگویم، نقاشی میکنم، نمایش اجرا میکنم و… بالاخره از اعضای گروه فرهنگی هستم که امتیازم هرروز ۲۰ دقیقه تلفن اضافی دار که آن را میفروشم. هر ۲۰ دقیقه یک کارت تلفن یعنی ۲۰۰۰ تومان. خودم هم هفتهای یکبار به خانوادهام زنگ میزنم. درآمد ماهیانهام میشود ۶۰ هزار تومان. حالا آب بخورم یا غذا؟ چون وضع آب را که گفتم.غذا هم که شام بهجز سهشنبهها که سیبزمینی و تخممرغ میدهند، همیشه میتوانی از تویش انواع حشره پیدا کنی.
اینجا نمازخانه دارد که هرروزظهر یک روحانی درآن نماز جماعت به پا میکند. اما من هیچوقت نماز نمیخوانم. چون برای وضو گرفتن فقط یکجا داریم. آنهم سرویس بهداشتی است که البته آبخوری، ظرفشویی و دستشویی آنجاست. کف سرویس همیشه چند میلیمتری آب ایستاده که در ساعتهای روز کموزیادمی شود. آب از داخل توالتها و دستشوییها رو زمین میریزد، وقتی وارد آنجا میشوی امکان ندارد که کف پاهایت خیس نشود، چون دمپاییها پاره است مگر دمپایی شخصیها که خانواده بعضی زندانیها برایشان فرستادهاند، پس هر چقدرم وضو بگیری باز نجسه!
همینالان یک دختر ۲۰_۲۱ ساله از جلوی من رد شد که نمیشناسمش اما میدانم تازه اومده. چون کچل است! اینجا اکثراً کسانی که تازه اومدهاند کچلاند. برای همین شپش روی سرشان لانه میکند از آنجاییکه هیچ دارویی نیست باید کچل شوند.
سرم را که بلند میکنم سیمین را می بینم که روبرویم نشسته،۴۳ سال دارد و۶ تا بچه. از ۱۴ سال پیش در زندان است. به او مرخصی نمیدهند چون امتیازش کم است! چشمانش از گریه دیشب هنوز قرمز و پفکرده است. دیشب حالش خیلی بد بود و با صدای بلند داد میزد و گریه میکرد. میگفت: منم نون سنگک و کره میخوام!!! دیروز که به خاطر به دست آوردن ۲۰ دقیقه تلفن، دفتر مأموران زندان را تمیز میکرده، مأموران سنگک و کره میل میکردند و سیمین بیچاره هم دیده و…
این فقط یکهزارم از حرفها و دردهای زنان زندانی قرچک ورامین است. به نظرتون اینجا حرفی برای گفتن هست که من بگم؟ اینجا فقط درد است و درد… هر ثانیهاش از هزار بار مرگ بدتر است… اینجا برای من یک جهنم است… آنوقت مأمور زندان میگوید: «رنگ مو …»
۶۴

mina minavand - هانور، آلمان
میخوام ببینم فدای آقا و کسانی که به این رژیم ایمان دارن چی ن. میخوان بگن :(
13
153
یکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۹:۰۶
۶۴

juvel - اسلو، نروژ
لعنت خدا بر جمهوری اسلامی و هرچی نظامه دیکتاتوریه ، مرگ بر تو خامنهای ..
10
179
یکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۹:۱۲
۵۷

simairani - کاشان، ایران
" به کجای این شب تاریک بیاویزم قبای .......خویش را؟. واقعاً به کجا میشه نظر کرد و دستخوش افسوس و درد نشد؟
7
135
یکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۹:۱۶
۴۸

دایره مینا - کراکف، لهستان
وصف حال ایشان را شاعری در یک بیت گفته : مرا دردیست در سینه که چون گویم زبان سوزد - وگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد ! بله آقا !
8
144
یکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۹:۲۰
۴۴

آمیر شمالی - منسفیلد ، انگلستان
واقعا که ...آین از اون مطلباست که وقتی می خونی واقعا زبونت بند میاد . تف تو ذات هر چی آدم بد ذات که سر دستشون خمینی گور به گور شد س با سد علی چلاق سرطانی ..
5
136
یکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۹:۲۷
۵۱

اصحاب کهف - بروکسل، بلژیک
ببخشید ولی بجز زندانی سیاسی،کس دیگری مستحق دلسوزی و اعتراض نیست..خوب جرم نکنید،عین ما..!!!
179
25
یکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۹:۳۲
۵۴

قهوه تلخ - منجستر، انگلستان
خوب اسلام آخوندی دیگه. بعد آقا پروستاتش باد میکنه میرن بش دستمال سبز میبندند تا شفا پیدا کنه.. خاک خاک.. وقتی میگفتید مرگ بر شاه آینه که روبروتون بود نمیدیدید که
10
115
یکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۹:۳۴
۵۴

persepolice - زوریخ، سوییس
مریم جان بسیار متآسف شدم. درد و رنجهای مردم میهنم اقیانوس بی کرانی است که تو قطره ای از ان هستی, خواسته تو حداقل سهم یک انسان . یعنی آزادیست همان چیزی که مردم در بیرون از زندان هم میخواهند.به امید آزادی هموطنان عزیزمان چه در زندان و چه در خارج . از زندان.قلب ما در هر کجای دنیا که باشیم با شماست.
6
126
یکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۹:۵۰
۳۵

iran4ever - لندن، انگلستان
مستضعفین فیلیپین مهمترن
10
115
یکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۳ - ۲۰:۰۳
۲۶

Mammal - لندن، انگلستان
برای یک جرم کوچک ۱۷ سال زندان ولی برای خودیها مثل شهرام جزایری ۵ سال که آن هم حتما در خارج از کشور بود. .. به این عدالت اسلام
8
129
یکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۳ - ۲۰:۱۵
۴۹

Yusof - کلن، آلمان
خدا آنجور جاها را نسیب گرگ بیابون نکنه. خدا کمکشون کنه.هیچکس دوست نداره مجرم باشه .
3
84
یکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۳ - ۲۰:۲۳
۴۹

Yusof - کلن، آلمان
تو کز محنت دیگران بیغمی نشاید که نامت نهند آدمی
3
100
یکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۳ - ۲۰:۲۵
۷۸

فدای آقا - اودنسه، دانمارک
[::mina minavand - هانور، آلمان::]. ایشون جرمی مرتکب شدند و باید طبق کیفرخواست و قوانین کشور مجازات شوند. تعاریف و توصیفات مجرم از محل حبس به هیچ عنوان مستند نیست. فقط نوشته هایی است که در آن نویسنده بر حسب دید و نظر شخصی خود نگارش کرده و محتوای محکمه پسندی ندارد.
157
15
یکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۳ - ۲۰:۳۷
۴۵

Sarkar Ostovar - استکهلم، سوئد
. گر بماند شیخکی ،دور و برش گردد لجن . گر بمانند شیخکان ،ایران لجنزار می شود !. گر بمیرد ملایی از قبر او روید گلی . گربمیرند ملاها ایران گلستان می شود !!!!.
9
72
یکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۳ - ۲۱:۱۷
۷۴

نازک بین - شفیلد، انگلستان
تعجب آور است مگر میشود باور کرد برا ی نگهداری عتیقه 17 سال در زندان باشد و هنوز هم ادامه داشته باشد. شاید جرمی سنگین مرتکب شده که توضیح کامل نخواسته بده.
20
39
یکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۳ - ۲۱:۵۶
۳۸

azadi2011 - تورنتو، کانادا
جرم این زن نگون بخت چیه ? به جرم داشتن عتیقه ? خوب اگر آدم نکشته ولش کنید۰ آنهم در همچون زندانی ! آخر زندانی مگر آدم نیست ۰ خوب این جامعه ی پر از جرم را که بوجود آورده ? مجرمین خودشان قربانیان درجه ی اول این جامعه هستند۰ جرم همیشه یک علت دارد۰
6
48
یکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۳ - ۲۲:۲۹
۱۰۸

biparva-jan - تهران، ایران
شرم اوره. باید لینک این خبر رو برای وزیر بهداشت بفرستم. چند روز پیش به زندان قزل حصار سر زده بود شاید سری به اینجا هم بزنه. 17 سال! بیچاره فراموش شده. پدر و مادر منو هم کشته بود نمیتونستم اینقدر اونجا نگهش دارم.
5
49
یکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۳ - ۲۲:۵۳
۴۳

paksan - ایران، ایران
لعنت خدا و تمام پیامبران بر خامنه ای و دامنه فاسدش.... به اسلام هرچی دین و مذهب کثافت هستش باید از همه این بیزینس ها فرار کرد باید توبه کرد باید از خدا خواست که این دین ها و مذاهبی که فرستاد همه رو نابود کنه چون حتی در کشور کافرها حتی در بی دین ترین مردم هم این رفتارها رو نمی بینی؟ خدا این بندگانی که مدعی تو هستند و جانشین تو هستند چرا در همه جای دنیا از بی رحم ترین دزدترین و دروغگوترین و فاسدترین ها هستند؟ بقیه دنیا هم زندان دارند زندانی دارند حداقل حقوق و شرف رو برای یک انسان قائل هستند ولی اینها که مدعی همه خدا و پیغمبرا هستند هیچ حقی برای هیچکس قائل نیستند از انسان بگیر تا حیوان و گیاهان .
6
28
یکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۳ - ۲۳:۲۲
۶۴

پهلوون مفرد - كلن، آلمان
باید این خانم یا هر فرد زندانی در زندان از یک امکانات نسبی تا موقع صدور حکم برخوردار باشند. اون بیوجدانهایی که با وجود چنین واقعیاتی و از قبیل گزارش تصویری "پدر و مادر شهید در کانکس" هنوز برای حکومت اسلامی پشم و عمامه دولا و سهلا میشن، سنگ هَوَنگ بجای قلبشون کاشته شده...
2
20
دوشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۳:۵۵
۶۵

هیربد - تهران، ایران
کاش زندانی نبود . بندی نبود . کاش دیوار بلند خاطره خاری نداشت . کاش زندانی به جز حبس ، دردی نداشت یا به جای اشتباه غل و زنجیری نبود . چه خبره توی این دنیا؟؟؟؟؟؟.
2
24
دوشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۳:۵۶
۴۵

kiyanzx1 - استکهلم، سوئد
نمیدونم ،چى بنویسم که درد تو با من قسمت بشه !!
3
25
دوشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۶:۱۶
۳۶

*پسر شجاع* - تهران، ایران
چه سرنوشت غم انگیزی!..مسلما وقتی این عکس رو مینداخت رویاها و آرزوهای بلندی برای خودش تصور میکرد پر از اتفاقات و تجربیات شیرین تا 20 سال آینده ولی فکر نمیکرد که تنها اتفاق شیرین زندگیش بعد 20 سال همین عکس خواهد بود..من مطمنم این بیچاره چوب بی کسی و تنهاییش رو خورده حتی همسرش هم می تونسته به مرخصی یره و چه بسا اگه نمیرد می تونست از راههای مختلف آزادیش رو بدست بیاره..در این مملکت اوضاع اینجوره چون هیچ سازمان و مراکز حمایتی دولتی و غیر دولتی وجود نداره امیدوارم با رسانه ای شدن وضع این خانوم کسانی که می تونن ازش حمایت کنن..پسر فلاحیان آدم میکشه انگار نه انگار شهرام جزایری با اون همه اختلاس و سر صدا بعد 5 سال آزاد میشه آقازاده ها اینهمه اجناس عتیقه راست راست راه میرن ..
2
26
دوشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۰:۵۰
۴۲

tehran_london - لندن، انگلستان
گذر هیچ بنده خدایی به زندان نیفته،من یک شب بازداشتگاه بودم باور کنید اندازه هزار سال بهم سخت گذشت،چطور کسی میتونه 17 سال از عمرش رو پشت میله زندان بگذرونه خدا میدونه،کاش وقتی میخواستیم جرمی انجام بدیم به عواقبش هم فکر مر کردیم که چه بلایی سرمون میاد
0
4
چهارشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۳ - ۲۳:۵۵