ایران وایر , مریم واحدی دهکردی : مالک آرایشگاهی که سالها پدرم میرفت، پیرمردی بود ۶۷ ساله، همه مشتریها «آقا پسر» صدایش میکردند. از پدرم شنیده بودم که مجرد است. ازدواج نکرده و هروقت هم دراین باره از او سوال میکنند بسنده میکند به این جمله که: «قسمت نشد!» ولی یکبار که دمی به خمره زده بوده و آخر وقت داشته ریش پدر را میزده، سر درد ودلش باز شده که «پدر عشق بسوزه! دلم پیش دختر عموم بود. گفتم برم اجباری و برگردم، مرد بشم و پا پیش بگذارم، تا بیاد اجباری من تموم شه فرستادنش خونه بخت. خودم خبط کردم، باید ندا میدادم! به خودش که نمیشد حداقل باید به مادرم میگفتم دلم با طیبه است.»
آقا پسر بعد از فوت پدر و مادرش تنها در خانهای بالای مغازهاش روزگار میگذراند در کنار ساحل کارون و اگر مشتریهایش نباشند به قول خودش دق بالا میآورد. او برای مشتریهایش «آقا پسر» است و نه یک «پیر پسر»!
ایران خانم دوست قدیمی خالهام بود. زن آدابدان خوش بر و روی ۵٠ سالهای که مجرد بود و با پدر و مادرش زندگی میکرد. توی مهمانیهایمان فال قهوه میگرفت. توی فال قهوه همه ما مجردها هم شاهزادهای سوار بر اسب سفید میدید که بناست بیاید و ما را خوشبخت کند. ایران خانم هرگز ازدواج نکرده بود. گویی در عنفوان جوانی دل در گرو پسری داشته که بدلیل فعالیت سیاسی اعدام میشود. او هم دل داده به درس خواندن و کار کردن و یک روزی به خودش آمده که خواهرها و برادرهایش همه رفتهاند سر خانه و زندگی خودشان و او مانده و مادر و پدر ناتوانی که دیگر دلش نیامده رهایشان کند و بروی سیِ خودش. ایران خانم برای همه ما خاله ایران بود، نه «پیردختر» یا «ترشیده!»
بارها پیش آمده که در جمعهای زنانه، واژههایی شنیده میشود برای بیان موقعیت افراد که سرشار است از تحقیر، توهین و بیرحمی که از فرط تکرار قبح خود را از دست دادهاند. انگار در برابر شنیدنشان بیحس و کرخت شدهایم. گاهی حتی خودمان هم برای ادای منظورمان آنها را بکار میبریم. از این فراتر، گاهی این برچسبها از زبان افراد تحصیلکرده، در متنهای آکادمیک یا تحقیقات دانشگاهی نیز به چشم میخورد؛ بیاینکه مردم جامعه توجهی به بار منفی و تاثیر نامطلوب آنها بر روان افرادی که مخاطب این واژهها هستند داشته باشند.
چند وقت پیش، به مقالهای برخوردم در باب افزایش سن ازدواج در یکی از خبرگزاریهای رسمی. عنوان مقاله این بود: «سونامی پیر دختری در راه است» و جناب جامعهشناس محترم نیز بارها خانمهایی که به گفتهای ایشان به تجرد کامل رسیدهاند – یعنی یائسه شده اند- را پیر دخترانی نامیده بود که طعم شیرین استقلال را نخواهند چشید و به جای علت یابی و ارائه راهکارهای منطقی، چپ و راست جامعه زن و مرد مجرد را به انواع صفات نامربوط و برچسبهای توهین آمیز نواخته بود. به واقع چند نفر را میشناسید که برای اینکه «پیردختر» خطاب نشوند تن به ازدواج دادهاند؟ آنهم ازدواج با فردی که از منظر فردی و اجتماعی در اصطلاح هم سنگ و کُفو آنها نبوده است؟ یا زنانی که از هراس «مطلقه» لقب گرفتن رنج یک زندگی بیمهر و پر از خشونت و فریاد را تحمل کردهاند؟
«سمیه» معلم یک دبیرستان دخترانه است. ۴۰ ساله و مجرد. با ظاهری آراسته و مرتب. میگوید بارها شده که وقتی سر کلاس از موضوعی عصبانی شده و برای حل آن ناچار شده که با مسئله جدی برخورد کند پچ پچ دانش آموزانش را شنیده که: «دختره ترشیده! عقده ایه! دنبال بهونه میگرده داد بزنه!»
او نه تنها از دست همکاران و دانش آموزانش بلکه از قضاوتهای اعضای نزدیک خانوادهاش نیز در این موضوع گلایه دارد: «خیلی وقتها با خودم فکر میکنم اگر کسی به هر دلیل ازدواج نکرد آیا سزاوار چنین برخوردی است؟ من جرات ندارم سفر زیارتی بروم! یا چیزی نذر کنم چون میشنوم که: خدا کنه بختش باز بشه این طفلی! جرات ندارم گریه کنم چون میشنوم: طفلکی گناه داره، نه سر و همسری نه کسی، تنهایی داره دق میکنه همسن و سالاش ازدواج کردن. بارها خواستهام مستقل شوم و حتی یک آپارتمان کوچک خریدهام اما هر بار که بحثش را پیش کشیدهام پدر و مادرم نالان و خشمگین مانع شدهاند. پدرم میگوید: هنوز من نمردهام که تو هر کاری دلت میخواهد بکنی! تو دختر این خانهای و هر وقت شوهر کردی میتوانی بروی خانه خودت!»
واقعیت این است که برخی از این واژهها از ابتدا کارکرد اینچنینی نداشتهاند. به طور مثال کلمات «پیردختر» یا «پیرپسر» از دعای خیر بزرگترها برای فرزندان «الهی پیر بشی» برآمده، اما در گذر زمان و دوران معاصر کارکردی متفاوت یافته است. باید پذیرفت که برخی از واژهها به واسطه حساسیتهای وسواس گونه و با بدبینیها و برداشتهای سلیقهای افراد به عنوان واژههایی ضد زن نمایش داده شدهاند اما لایههای فراوان و پیچیده زبان فارسی و چاشنی ایجاز و امثالهم میتواند منجر به ظهور واژههایی شود که بیصدا و در سکوت به برچسبهای توهین آمیز بدل شوند و از همه چیز اسفبارتر این است که گروه های هدف این گونه واژهها، در سکوت به آنها تن میدهند.
در وب گردیهایم میرسم به وبلاگ «یادداشتهای یک دختر خیلی ترشیده»! نویسنده در بخش بیوگرافی نوشته: «من متولد ۵۵ تهران هستم. طولانی شدن دوران مجردی چیزی نیست که مرا نگران کرده باشد. من آرزو ندارم ازدواج کنم. برای این وبلاگ از اسم «دخترخیلی ترشیده» استفاده کردم تا در کنار استفاده تبلیغاتی از آن، هدف عمده وبلاگ را که صحبت در مورد مسایل و مشکلات مجردها و متاهل هاست یاد آوری کرده باشم. بعضیها معتقدند این اسم، زشت و توهین آمیز است، این عزیزان باید دقت کنند که مسلما خود من هم به عنوان یک دختر مجرد ازاین اسم دل خوشی ندارم. اما یکی دیگر از اهداف من، همین بود که با استفاده از پارادوکسهای طنزآمیز، توجه آدمها را به زشتی این واژه جلب کنم تا دخترها دیگر با نگرانی روز افزون به این لغت نگاه نکنند و پسرها هم دیگر یک دختر ازدواج نکرده در سن و سال مرا «از رده خارج و بیهنر و افسرده» ندانند. به عبارت دیگر، امیدوارم تلاش کوچکم روزی منجر به حذف واژه زشت خیلی ترشیده _ که نمیدانم چرا فقط هم برای دخترها به کار میرود! _ از دامنه لغات فارسی شود، کما اینکه تا همین جا هم در وبلاگ من بار منفی دخترانه خود را تا حدود زیادی از دست داده است.»
نمیدانم شاید مبارزه منفی در حذف چنین واژهای تاثیر گذار باشد، اما فعلا مهم ترین مبارزه ما یک روش قدیمی و آزاردهنده است: جک ساختن از تراژیکترین و اسفبارترین رویدادها / واژه ها و خندیدن به آن.
قدیمی ترین هاجدیدترین هابهترین هابدترین هادیدگاه خوانندگان