همسر خلبان اردنی خبر کشته‌شدن او را در فیسبوک فهمید

ای لعنت سگ به داعش..

)))ابتدا قرار بود با برادر بزرگ‌تر “معاذ” ازدواج کند اما وقتی که او زنگ زد، “انور” در خانه نبود و بعد از آن برادر “معاذ” به سراغ زن دیگری رفت؛ ((( یعنی اگه انور خونه بود ممکن بود برادر بزرگتر معاذ باهاش ازدواج کنه و چون خونه نبود ، نتونست چند ساعت و چند روز صبر کنه! انگار میخواست ماست بخره، بقالی بسته بود ، رفت سراغ بقالی بعدی!!! بعید نیست الآن اون ماستی که از بقالی بغلی خریده پس بده و بیاد سراغ این!!! صد رحمت به ازدواج صیغه ای ! ملت حداقل از نزدیک همدیگه رو دیدن! اینم از عشقای امروزی ;)

دوستان لطفاً خرده نگیرید از کامنت بنده! میدونم که برای این خلبان اردنی همونقدر متأسف هستید که برای اون فوق لیسانس دانشگاه تهران یا هر جای دیگه ناراحت و متأسف شدید اما برای من نحوه ازدواج این دختر هم خیلی جالب بود!!! به هر حال از دست دادن شریک زندگی بسیار سخته و حتماً با خودش و خانواده های هر دوتاشون احساس همدردی میکنم! یادم نمیره که این خلبان نه فقط برای اردنی ها جنگید بلکه حتی برای ما ایرانی ها هم در واقع جنگید! بحث سردار سلیمانی یه بحث کاملاً جداست که داستانش چیز دیگه ایه!