قتل به خاطر آزار زن‌برادر

فرهیختگان: برادر شوهر غیرتی وقتی فهمید مرد غریبه زن برادرش را در یک مطب آزار داده است، نقشه جنایت را کشید.

عصر دهم دی 92 مرد میانسالی به اداره آگاهی تهران رفت و از ناپدید شدن پسر 29 ساله‌اش به نام بهروز خبر داد. این مرد گفت: «پسرم کاشی‌کار ساختمان است و دیروز صبح برای کار از خانه بیرون رفت و دیگر بازنگشت. همه جا را دنبال او گشتم، اما خبری از او به دست نیاوردم.» به دنبال اظهارات این مرد، تلاش برای افشای راز ناپدید شدن مرد کاشی‌کار آغاز شد. پلیس در نخستین گام از تحقیقات به بررسی فهرست تماس‌های تلفنی این مرد پرداخت و چندین مظنون در این رابطه دستگیر شدند، اما همگی منکر اطلاع از سرگذشت بهروز بودند، تا اینکه پلیس به ارتباط تلفنی این مرد با یک زن متاهل به نام شهلا پی برد. به این ترتیب شهلا بازداشت شد و پرده از جنایت خاموش برداشت.
این زن گفت: «منشی مطب یک پزشک هستم. یک روز که در مطب تنها بودم بهروز به آنجا آمد و مرا آزار داد. این ماجرا را به مادرم گفتم و او هم از برادر شوهرم به نام مجید کمک خواست. ممکن است مجید در ناپدید شدن بهروز دست داشته باشد.» وقتی پلیس دریافت مجید یکی از همان مظنونانی است که قبل از ناپدید شدن بهروز با او تماس گرفته بود، وی بازداشت شد. 40 روز از این ماجرا گذشته بود که مجید لب به اعتراف گشود و به جنایت ناموسی اعتراف کرد. این مرد گفت: «وقتی از مادرزن برادرم شنیدم یک مرد، زن‌برادرم به نام شهلا را آزار داده غیرتی شدم. بدون اینکه حرفی به برادرم بزنم با بهروز تماس گرفتم و به بهانه دیدن ساختمان نیمه‌کاره که نیاز به کاشی کاری دارد، او را به رباط‌کریم کشاندم. همانجا او را با طناب خفه کردم و جنازه‌اش را در یک گودال دفن کردم. هرگز فکر نمی‌کردم که پلیس ردی از من به دست بیاورد.»
با اطلاعاتی که این مرد داد، پلیس به رباط‌کریم رفت و با بقایای جنازه بهروز روبه‌رو شد که توسط حیوانات از گودال بیرون کشیده و قسمت‌هایی از آن خورده شده بود.
به دنبال بازسازی صحنه جرم، مجید دیروز در حالی در شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی عزیزمحمدی و با حضور چهار مستشار پای میز محاکمه ایستاد که اولیای دم برای او حکم قصاص خواستند.
وقتی مجید پشت تریبون دفاع ایستاد، منکر قتل شد. این مرد ادعا کرد تحت فشار در اداره آگاهی به قتل اعتراف کرده بود.
سپس هیات قضایی از شهلا خواست تا نحوه آشنایی‌اش با بهروز را تشریح کند. این زن گفت: «چند سال پیش قبل از اینکه ازدواج کنم با بهروز که پسر همسایه‌مان بود آشنا شدم. او به من ابراز علاقه کرده و قرار ازدواج گذاشته بودیم. چند ماه بعد بهروز به من گفت قصد دارد به درخواست خانواده‌اش با دختر عمویش ازدواج کند. از شنیدن این ماجرا شوکه شدم. مدتی بعد بهروز ازدواج کرد و همراه خانواده‌اش از آن محل نقل مکان کرد. چند سال از این ماجرا گذشته و من ازدواج کرده بودم که بهروز اتفاقی به مطبی آمد که در آنجا کار می‌کردم. او از دیدن من خوشحال شد و گفت از همسرش جدا شده است. هر چه به او گفتم ازدواج کرده‌ام و بهتر است دست از سرم بردارد گوشش بدهکار نبود.»
این زن در حالی که اشک می‌ریخت ادامه داد: «یک روز که در مطب تنها بودم بهروز به آنجا آمد و مرا آزار داد. از آن روز به بعد دچار افسردگی شدم. مدام گریه می‌کردم و قصد خودکشی داشتم که ماجرا را به مادرم گفتم. مادرم از برادرشوهرم کمک خواسته بود که بهروز کشته شد. باور کنید من و شوهرم از ماجرای قتل بی‌اطلاع بودیم.»
در پایان این جلسه هیات قضایی وارد شور شد تا رای صادر کند.

+35
رأی دهید
-4

hossein+87= - ایران - ایران
اگه ماجرا صحت داشته باشه یه سگ کثیف از رو زمین حذف شد. این بنده خدا کار قانون رو راحت تر کرد! البته خداییش سگ بسیار حیوون نجیب و قدرشناسیه. اینا رو آدم نمیدونه به چی تشبیه کنه.تو که میدونی طرف شوهر داره...!
‌چهارشنبه 1 بهمن 1393 - 12:11
Emam Zaman - قم - ايران
بگو من خودم بند و به آب دادم، آسمون ریسمون نباف..!!!
‌چهارشنبه 1 بهمن 1393 - 13:53
آریان هامبورگ - هامبورگ - آلمان
مرا آزار داد...... آخی دلم سوخت از خواندن این جمله
‌چهارشنبه 1 بهمن 1393 - 13:56
kasra persia - لندن - انگلیس
اگه حقیقت این بود پس دم برادر گرم
‌چهارشنبه 1 بهمن 1393 - 15:04
اسب آتش - سیدنی - استرالیا
قبل از ازدواج باهاش رابطه جنسی داشتی، بدون ثبت قانونی،خب اونم بی پروا میشه دیگه ، کار میده دستت اونم تو ایران!
‌چهارشنبه 1 بهمن 1393 - 15:54
rangin - برلین - آلمان
هر دم از این باغ بری می‌رسد!
‌چهارشنبه 1 بهمن 1393 - 20:59
avangard - تهران - ایران
ادعا کرد تحت فشار در اداره آگاهی به قتل اعتراف کرده بود. آقا جریان این فشار تو آگاهی چیه؟ کسی میدونه؟. فشار جسمی یا روحی یا عاطفی یا روانی ؟ یا همش؟. شیشه نوشابه ......؟ قپونی؟ شلاق؟ الکتریسیته به ... ها؟ چیه دقیقا؟
‌چهارشنبه 1 بهمن 1393 - 22:48
faranak-montreal - مونترال - کانادا
آخه چطور فهمید تو توی مطب تنهایی‌ دروغ گو
‌پنجشنبه 2 بهمن 1393 - 04:25
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.