انکار قتل پس از رضایت

پسر جوان که به اتهام قتل دختر مورد علاقهاش به قصاص محکوم شده بود، پس از جلب رضایت شاکیان خصوصی از مجازات مرگ رهایی یافت و حکم آزادیاش دیروز از سوی قضات دادگاه کیفری استان تهران صادر شد.
این پسر که حکم مرگش از سوی قضات شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران صادر و در دیوان عالی کشور تایید شده بود، توانست رضایت اولیایدم را جلب کند و دیروز از جنبه عمومی جرم محاکمه شد. این پسر این بار در دادگاه منکر قتل شد و ادعای تازهای مطرح کرد. او گفت: «من مونا را نکشتم و تحت فشار به قتل اعتراف کرده بودم.» به هر حال با توجه به رضایت اولیایدم، حکم آزادی پویا از سوی قضات دادگاه کیفری استان تهران صادر شد.
گفتگو با مجرم بخشودهشده :مدام کابوس اعدام میدیدم
وقتی بازداشت شدی چند ساله بودی؟
18ساله.
چقدر درس خواندهای؟
دیپلم گرفته بودم و میخواستم در دانشگاه ثبتنام کنم که بازداشت شدم. من آن زمان عضو انجمن نجوم بودم و میخواستم در رشته مهندسی درس بخوانم.
چند خواهر و برادر داری و وضع مالی خانوادهات چطور بود؟
یک خواهر کوچکتر دارم و وضع مالی معمولی داشتیم. من کنار درس خواندن برای سرگرمی کار میکردم.
چه کار میکردی؟
یک مغازه لباسفروشی داشتم که با مادرم در آنجا کار میکردم. من هر چند ماه یکبار به ترکیه میرفتم و از آنجا برای فروش، جنس میآوردم.
چطور با مونا آشنا شده بودی؟
او دختر همسایهمان بود و به تازگی یک سگ خریده بود. چون میدانست من از سالها پیش سگ داشتم یک روز که از مقابل خانهشان میگذشتم سر صحبت را با من باز کرد تا درباره نگهداری از سگها از من بپرسد. از آن روز به بعد بعضی اوقات با من تماس میگرفت و با هم حرف میزدیم.
با هم قول و قرار ازدواج گذاشته بودید؟
فقط دو ماه از آشناییمان میگذشت. من به او علاقهمند شده بودم، اما حرفی درباره ازدواج مطرح نکرده بودیم.
چطور شد که مونا را به خانهتان دعوت کردی؟
من تازه از ترکیه برگشته بودم که مونا با من تماس گرفت و خواست به دیدنش بروم. من به سراغش رفتم و او را تا باشگاه بدنسازی همراهی کردم و پس از ثبتنام او را به خانهمان دعوت کردم. همان موقع یک پیامک به دست او رسید که خیلی عصبانی شد و خانه ما را ترک کرد. من دیگر از او خبری نداشتم تا اینکه شنیدم جنازه سوختهاش پیدا شده است.
چرا در اداره آگاهی جزئیات قتل و آتش زدن جنازه را تشریح کرده بودی؟
من مونا را نکشتم. تحت فشار روانی اعتراف کرده بودم.
پس چه کسی او را کشته است؟
نمیدانم.
میدانی خانواده مونا چطور جنازه سوختهاش را شناسایی کردند؟
گفتهاند جنازه قابل شناسایی نبوده و از روی ساعت مچیاش مونا را شناختهاند.
وقتی محاکمه و به قصاص محکوم شدی چه حالی داشتی؟
خیلی ترسیده بودم. جلوی در دادگاه مادرم را دیدم که اشک میریخت. مدام نگران حال او بودم و کابوس اعدام میدیدم.
چطور توانستی رضایت پدر و مادر مونا را جلب کنی؟
مادرم با یک وکیل آشنا شده بود که او از طریق انجمنهای حمایت از زندانیان توانست با پرداخت دیه رضایت اولیایدم را جلب کند. پدر و مادرم برای جلب رضایت خیلی سختی کشیدند. من شرمنده آنها هستم.
وقتی شنیدی پدر و مادر مونا حاضر به رضایت شدهاند، چه کردی؟
نماز شکر خواندم. در زندان 200 شاگرد دارم که به آنها قرآن آموزش میدهم.
بعد از آزادی چه برنامهای داری؟
برای مدتی میخواهم فقط در خانه کنار پدر و مادرم بمانم. آنها در این مدت خیلی اذیت شدند. بعد هم میخواهم درسم را بخوانم.