از رانندگی اتوبوس تا جراحی دندان؛ سکسیسم به روایت این شش نفر
سکسیسم یا جنسیتزدگی، نوعی تبعیض و پیشداوری درباره انسانها بر اساس جنسیت آنها و کلیشههای جنسیتی غالب در جامعه است. کلیشههای جنسیتی نقشهای خاصی را برای مردان و زنان تعریف میکند و اگر انسانی خارج از این تعاریف رفتار کند، 'غیرطبیعی' یا 'نامناسب' محسوب میشود. این پیشفرضهای کلیشهای اغلب باعث تبعیض و نابرابری میشود.
تجربه شش زن و مرد را که با آنها مصاحبه شده، بخوانید تا بدانید سکسیسم چگونه میتواند زندگی انسانها را تحت تاثیر قرار دهد. (تمام عکسها جز عکس فائقه سلطانی، تزئینی است)
کتی فرد، راننده اتوبوس: بیش از شش سال است که در لندن راننده اتوبوس هستم. تقریبا ۴۰۰ کارمند در این بخش کار میکنند که فقط حدود ۳۰ تا ۳۵ نفر آنها زن هستند. زن و مرد از نظر حقوق و مزایا برابر هستند و من هیچ وقت از طرف مدیریت برخورد تبعیضآمیزی ندیدم. اما یادم میآید یکبار یکی از همکاران مرد مسلمان به من گفت این کار برای تو به عنوان یک زن سنگین است و پرسید که چرا به خانه برنمیگردم. باورم نمیشد در یک کشور پیشرفته اروپایی چنین چیزی را بشنوم. در بین مسافران هم، گاهی متوجه شدهام که بعضی با نگاه، طرز برخورد و اجتناب از سلام و علیک اولیه هنگام زدن کارت اتوبوس، نشان میدهند که از راننده بودن من خوشحال نیستند.
دستفرمان من خوب است. زیاد پیش میآید که مسافران هنگام پیاده شدن تشکر کنند و رانندگیام را تحسین کنند؛ اما بعضی وقتها هم دیدهام که عدهای از یک اقلیت فرهنگی خاص پوزخند میزنند و زیرلب چیزهایی میگویند که ظاهرا منظورشان من هستم.
من همیشه رانندگی را دوست داشتم، مخصوصا با ماشینهای سنگین. وقتی برای رانندگی اتوبوس تعلیم میدیدم، مربیام پرسید: "قبلا پشت اتوبوس نشستهای؟"
زمانی که برای گرفتن کار در اتوبوسرانی لندن درخواست دادم، ترجیح میدادم به جای استخدام در بخش اداری، راننده باشم اما برخورد اولیه خانواده مادریام منفی بود. سختی زیادی کشیدم تا در فامیل جا بیاندازم این کار را دوست دارم. در سفری به ایران یکی از اقوام وقتی شنید راننده اتوبوس هستم، شوکه شد. به خاطر همین برخوردها بود که یک سال اول در بخش اداری مشغول شدم. کاری که دوست نداشتم و بعد یک سال با قانع کردن خانواده آن را تغییر دادم.
امید اشراقی، پرستار: در بیمارستانی که کار میکنم، بیشتر پرستاران، زن هستند. در کلاس دانشگاه هم از بین ۵۰ دانشجو فقط من و دو نفر دیگر مرد بودیم. این قالب ذهنی در آمریکا وجود دارد که پرستار باید زن باشد. برای همین در تلویزیون و برنامههای کمدی، مرد بودن پرستاران را دست میاندازند.
در دانشگاه با دخترهای همکلاسی مشکلی نداشتم. اتفاقا این مردان هستند که بیشتر از این موضوع جوک میسازند. شاید این نگاه روی بعضی از پسرها که دوست دارند پرستار شوند تاثیر بگذارد اما من، برای انتخاب این رشته احساس بدی نداشتم. حس بد به شخصیت و اعتماد به نفس آدمها باز میگردد و من از انتخابم راضی بودم.
مریضهای ما که بیشتر بیماران روانی هستند من را با دکتر اشتباه میگیرند. پیش آمده که در راهروی بیمارستان با پزشک غریبهای برخورد کردم و او هم تصور کرده که من پزشک هستم. به طور کلی تجربه من نشان میدهد در محیطی که هستم، پرستارهای مرد بیشتر مورد احترام هستند.
با وجود آنکه در محیط کاری ما ۹۹ درصد پرستاران زن هستند اما هیچگاه احساس نکردم که مانعی برای پیشرفت من وجود دارد. جالب اینجاست که حتی در این محیطهای زنانه هم مردهای پرستار که در اقلیت هستند، سریعتر به ردههای بالاتر مدیریت میرسند. دلیل آن را نمیدانم. در حال حاضر من برنامه کاری پرستاران بخش را مینویسم و بر بخشی از کارها نظارت دارم. شخصیت خودم طوری است که اگر به کاری وارد نباشم سعی میکنم یاد بگیرم و نشان بدهم که بلد هستم.
مریم، مدیر تحقیقات استراتژیک: من هفت سال در یک شرکت بزرگ بینالمللی مهندسی کار کردم و در چهار سال آخر مدیر پروژه تحقیقات بودم. ایدهام با استقبال مدیران مواجه شده بود و مدیریت آن پروژه را به عهده گرفتم اما بعد از آن پیشرفتم در ردههای مدیریتی متوقف شد.
فضای کار و تحصیل در محیطهای علوم فیزیک و مهندسی نسبتا مردانه است. این تفاوت را در دانشگاه هم متوجه شده بودم. از سربه سر گذاشتن به خاطر پوشیدن دامن گرفته تا آرایش نکردن. زنان معدودی که وارد محیطهای علمی میشوند، سعی میکنند با انتخاب رفتارهای مردانه فضا را برای خود راحتتر کنند. این برای من تکاندهنده بود چون در ایران متوجه تبعیضها علیه زنان بودیم و درباره آن با همکلاسیها صحبت میکردیم اما خارج ایران تذکر دادن درباره بعضی رفتارها به اینجا ختم میشود که تو را زیادی حساس بخوانند.
زمانی که بچهدار شدم، پروژه تحقیقاتی که مدیریت میکردم، ده برابر بزرگ شده بود و چند نفر زیر نظر من کار میکردند اما خودم به اندازه این پروژه در سازمان رشد نکرده بودم. بعد از پنج ماه که از مرخصی زایمان برگشتم، مدیرم بارها اصرار کرد که کمتر کار کنم، پروژه را به شخص دیگری بسپارم و وقتم را بیشتر صرف خانواده و بچه کنم. وارد یک چرخه فرساینده شدیم که من ثابت کنم میتوانم با بچه کارم را انجام دهم و او اصرار کند که من نمیتوانم. در دوران مرخصی زایمان به یک کنفرانس تحقیقاتی رفتم اما مدیرم به جای تحسین گفت تو بیش از اندازه بلندپرواز هستی و میخواهی همه چیز را تحت کنترل داشته باشی.
این طور شد که تصمیم گرفتم کارم را عوض کنم. الان در یک محیط کاملا دانشگاهی هستم. در محیط جدید همکاران زن بیشتری داریم و سطح کار خیلی بالاست و از تو توقع بلندپروازی میرود؛ اما باز هم گاهی در جلسهها با منشی اشتباهم میگیرند یا میگویند رییسات کجاست؟
در کار جدیدم شیوه مبارزهام را تغییر دادهام. برخورد مستقیم را رها کردهام چون انرژی زیادی میگرفت و بیفایده بود. کسانی که از آنها آزرده بودم٬ خود را دلسوز و مردانی پیشرو میدانستند که متوجه نبودند رفتارشان چهاندازه آزاردهنده است. الان سعی میکنم محیطهای کاری را انتخاب کنم که تنش کمتری داشته باشد. و پذیرفتهام که زن بودن و متفاوت بودن یعنی باید کارم را بیشتر اوقات بهتر از دیگران انجام دهم.
فرناز، دندانپزشک:هجده سال است که دندانپزشکی میکنم و بیشتر این سالها جراح بودهام. رشته اصلیام ریاضی بود اما پدرم اصرار داشت که مهندسی شغل خوبی برای زنها نیست؛ چون احترام خاصی برای او قائل بودم، سراغ دندانپزشکی رفتم.
ممکن است تعداد دندانپزشکان زن و مرد در لندن برابر باشد اما جراحان زن بسیار کم هستند و مشکل از همینجا شروع میشود. پیش آمده که در جمع پنج شش نفری همکاران، سوالی درباره جراحی مطرح شده و من پاسخ آن سوال را دادهام؛ اما بقیه به راحتی نشنیده گرفتهاند. یک بار به بحث ادامه دادم تا یکی از همکاران با تعجب گفت "من فکر کردم شما پرستار هستید." در میان بیماران این نگاه کمتر است اما مشتریهایی که گرایشهای مذهبی خاص دارند مثل یهودیان ارتدکس، ترجیح میدهند که پزشک زن به آنها دست نزند و وقتی به مطب میآیند سراغ پزشک مرد را میگیرند.
جثه من کوچک است و بارها پیش آمده که بیمار مرد با شوخی و خنده گفته "زورت میرسد دندان من را بکشی؟"
گاهی از داخل اتاقم شنیدهام که بعضی مشتریها مرد یا زن میگویند نمیخواهند جراح زن آنها را معاینه کند و احتمالا به مردان اعتماد بیشتری دارند. من کارفرمای خودم هستم اما میدانم که همکاران زن من در بیمارستانها از همکاران مرد کمتر حقوق میگیرند. دلیلش هم این است که زنان معمولا برای حقوق، مذاکره و چانهزنی نمیکنند. اگر کمی اعتماد به نفس داشته باشند میتوانند برای گرفتن حقوق بیشتر حرفشان را به کرسی بنشانند.
فایقه سلطانی، نقاش و عکاس: تقریبا پنج سال است که نقاشی میکنم. اما به خاطر اینکه نقاشی در کابل درآمد ندارد، بیشتر از راه عکاسی خبری امرار معاش میکنم. اما زن بودن، بزرگترین مشکل سر راهم است.
وقتی دوربین به دست داشته باشی این مشکلات چندبرابر میشود. در کابل امکان ندارد به راحتی بتوانی در خیابان عکاسی کنی و از رهگذران و مردان متلک نشنوی و آزار نبینی. اگر مرد بودم کارم راحتتر بود. خوشبختانه خانواده فرهیختهای دارم که با کار هنری من هیچ مشکلی ندارند. اما مردان به طریقی میخواهند خود را نزدیک کنند و با پیشنهاد دوستی و درخواستهای دیگر باعث آزار شوند. رفتارهایی که باعث میشود از کارم دور و دلزده شوم.
اینجا فعالیت اجتماعی برای دختران سخت است. در نقاشی و عکاسی کسانی که میخواهند کاری را آموزش دهند از تو توقعهای بیجا دارند و چون زن هستی، میخواهند با آنها طوری رفتار کنی که انتظارش را دارند.
مینا ظهوری، دانشجوی سابق: هیچ وقت گمان نمیبردم که تجربه کردن "سکسیسم" در معاشرتهای روزانه، درس خواندن در یکی از بهترین دانشگاههای دنیا را برایم به تجربهای تلخ به عنوان یک زن بدل کند.
در نگاه اول، اکثریت قریب به اتفاق دانشجویان متعلق به طبقه مرفهی بودند که اتوکشیدگی در لباس پوشیدن و نحوه معاشرتشان این انتظار را ایجاد میکرد که اثری از رفتار سکسیستی در معاشرت با آنها نبینم. اما گذشت زمان ثابت کرد که "سکسیسم" یکی از خصوصیات مشترکی است که در بسیاری از دانشجویان مذکر و حتی مونث این دانشگاه نه فقط وجود دارد بلکه امتیاز هم محسوب میشود.
شبی با کامپیوترم در اتاق نشیمن خوابگاه نشسته بودم، با فاصلهای کم از میزی که پسران میخندیدند. سوژه کلامشان، یکی از دختران بود که به دلخواه خودش انتخاب کرده بود رابطه جنسی باز با شریکهای جنسی متفاوت داشته باشد. او دختری جذاب بود و اغلب این مردها بودند که باید برای به دست آوردن او تلاش میکردند. شاید آن حجم کینه و تحقیری که میشنیدم به همین دلیل بود. من اتفاقا از دوستان آن دختر بودم میدانستم که یکی دو نفر در آن جمع در همخوابگی با او به هر دلیلی ناکام مانده بودند. هر کدام داشتند به شکلی تحقیرآمیز، درباره آزادی جنسی او در روابطش قضاوتش میکردند و جزء به جزء تجربه سکس با او را برای هم تعریف میکردند و میخندیدند. در نهایت همگی حکم به "آسان" و "ارزان" بودن او دادند.
دوست دیگری بود اهل یک خانواده مسلمان و بسیار مذهبی که "باکرگی" هنوز برایشان مساله بود. او چون در تمام طول دوره دکتری حاضر نشد با کسی همخوابه شود، به "ویرجین گرل" یا "دختر باکره" که یک اصطلاح تحقیرآمیز است، معروف شد و بعد از مدتی از خیلی از جمعهای دوستانه حذف شد. او صرفا چون تصمیم گرفته بود با مردی بیرون از چهارچوب ازدواج نخوابد به او به شکل تحقیرآمیزی میگفتند همجنسگرا است.
"سکسیسم" عامل مهمی در شکل دادن حلقههای دوستی بود. بارها اتفاق افتاد که سر میز شام، عدهای در اعتراض به جکها یا اهانتهای سکسیستی یک عده دیگر میز را ترک کنند یا از فرط شوکه شدن از حجم سکسیسم جاری در گفتگوها غذایشان نیمه کاره بماند. جالب اینجا بود که اکثریت دانشجوهایی که با رفتارهای سکسیستی بیتعارف برخورد میکردند و تذکر میدادند، همجنسخواهان بودند. متاسفانه هنوز هم در چنین محیطهای نخبهپروری، این مردان و البته برخی زنان همدست با آنان هستند که حد خفیف یا گاهی حتی بسیار غلیظ از سکسیسم را جزء طبیعی و حتی لازم تفکر روشنفکرانه میدانند.