روایت خواندنی فریب یک زن جوان سوری از سوی داعش
خدیجه در مصاحبه با خبرنگار سی ان ان در هتلی در شهر عورفا ترکیه
خدیجه دختر ریز اندام 25 ساله یکی از زنانی است که زمانی در شهر رقه سوریه عضو بریگاد زنان برای نظارت بر اجرای احکام شریعت حکومت داعش از سوی زنان گمارده شده بود، اما در نهایت با دیدن خشونت های گروه داعش و وحشی گری این گروه از دست این گروه می گریزد و به ترکیه می آید.
به گزارش عصر ایران خبرنگار سی ان ان در مصاحبه ای اختصاصی با خدیجه (نام مستعار) در هتلی در عورفا ترکیه ماجرای جذب خدیجه به گروه تروریستی داعش و پیوستن او به این گروه و سپس فرار او به ترکیه را از زبان او روایت می کند.
خدیجه که پیشتر معلم دبستانی در سوریه بوده است از زمان آغاز ناآرامی و اعتراضات ضد حکومتی در مارس 2011 همانند هزاران نفر از شهروندان سوری معترض برای اعتراض علیه حکومت به خیابان می رود و با وحشت و خشونت مواجه می شود و در نهایت از گروه تروریستی داعش سر در می آورد.
او این فرار خود به سمت داعش را فرار از زشتی به چیزی زشت تر می خواند و می گوید: از طریق یک عضو تونسی داعش و از طریق اینترنت اغوا شده است.
فرد مورد نظر به او وعده ازدواج می دهد واز او می خواهد تا برای کمک به حکومت خودخوانده اسلامی در رقه سوریه به این شهر برود. خدیجه نیز فریب این فرد را خورده و فرار می کند.
او می گوید: مرد تونسی به من القا می کرد که داعش تروریست نیست و به حرف های مردم و رسانه ها درباره داعش توجه نکنم. او در توجیه خشونت های داعش می گفت : این گروه هنوز به مرحله تشکیل و تثبیت حکومت نرسیده است و به همین خاطر مجبور است برای ساختن یک جامعه اسلامی و اجرای کامل احکام اسلام با دشمنان مبارزه کند.
او در نهایت تصمیم می گیرد از شهر خود خارج شود (شهر محل زندگی خدیجه در گزارش احتمالا بنا به دلایل امنیتی ذکر نشده است) . او خانواده خود را چنین قانع می کند که می تواند با کمک خرجی که به آنها می فرستد ثبت نام خواهر و برادرهای کوچکترش را در مدرسه آسان تر کند و کمک خرجی برای خانواده باشد.
خدیجه به پیشنهاد دختر عمویش که در شهر رقه زندگی می کند و به بریگاد زنان داعش پیوسته است، عضو بریگاد زنان 30 نفری می شود که کار نظارت بر اجرای احکام اسلامی درباره زنان را در شهر رقه بر عهده دارد. او زنان متخلف از قوانین متصلب داعش را دستگیر کرده و شلاق می زند.
او بابت خدمت در بریگاد زنان ماهانه 200 دلار دریافت می کند. این مبلغ به علاوه غذایی است که روزانه به او داده می شود. خدیجه همچنین در طول عضویت در بریگاد زنان داعش، چگونگی استفاده از جنگ افزار به ویژه تفنگ را آموزش می بیند.
فرماندهی بریگاد زنان را که "خنسا " نامیده می شود با زنی درشت اندام به نام " ام حمزه " است . خدیجه می گوید او زنی معمولی نبود بلکه بسیار درشت هیکل و بزرگ جثه بود، به طوری که وقتی برای بار اول او را دیده وحشت کرده است. خدیجه می گوید ام حمزه شلاقی در دست و هفت تیر و خنجری بر کمر بسته بود و صورتش را با پوشش برقع کاملا می پوشاند.
به گفته این زن جوان سوری: نخستین جمله "ام حمزه" به او هرگز فراموشش نمی شود . ام حمزه در تشریح منش داعش به خدیجه می گوید:" با کفار به شدت برخورد می کنیم اما میان خودمان با رحم و عطوفت برخورد می کنیم." اما خدیجه در نهایت خلاف این گفته ام حمزه را در میان داعش می بیند.
کار بریگاد خنسا که حدود 30 زن عضو آن بودند نظارت بر حسن اجرای احکام و قوانین داعش در مورد زنان و کسب اطمینان از عدم تخلف زنان رقه از این قوانین است و در صورت تخلف زنان ، وظیفه این بریگاد است که آنها را تنبیه و مجازات کند که به گفته خدیجه غالب تنبیهات به شکل شلاق اجرا می شود.
به گفته خدیجه : در میان تروریست های جذب شده به داعش به خصوص تروریست هایی که از خارج سوریه و حتی کشورهای اروپایی و آمریکا به داعش پیوسته اند، خشونتی شدید علیه زنان اعمال می شود این خشونت ها طیف گسترده ای از بدرفتاری و کتک زدن تا اعمال خشونت های شدید جنسی علیه زنان را شامل می شود به طور یکه در بسیاری از موارد، کار زنان به بخش اورژانس بیمارستان ها می کشد.
وقتی خدیجه این نحوه رفتار های وحشیانه داعش با زنان و جوانان می بیند به تدریج نسبت به اهداف این گروه بدگمان می شود و فکر فرار او را رها نمی کند.
معلم سابق سوری می گوید: اوایل جذب شدن در گروه داعش وقتی در خیابان ها به عنوان مامور داعش حرکت می کردم احساس قدرت می کردم اما کم کم با آشنا شدن بیشتر با این گروه و دیدن حرکات و خشونت های آن، تردید هایم افزایش یافت و کم کم از موقعیت خودم می ترسیدم . حتی دیگر از خودم هم می ترسیدم. سوالی در ذهنم شکل گرفته بود که من کجا و گروه داعش کجا؟ من که یک آموزگار ساده بودم و کارم تدریس به دانش آموزان بوده اینجا چه کار می کنم؟
او می گوید: دیدن صحنه به صلیب کشیده شدن یک نوجوان 16 ساله از سوی داعش به جرم تجاوز از طریق اینترنت تاثیر زیادی در روحیه او گذاشته است.
در نهایت خدیجه با اصرارهای فرمانده خود برای ثبت نام به منظور ازدواج با تروریست های داعش تصمیم می گیرد از رقه فرار کند.
خدیجه می افزاید: بارها درباره رفتارهای خشن داعش بدون اعتراض فکر کردم، اما همزمان در توجیه این رفتارهای خشن آنها به خودم می گفتم: الان در جنگ هستیم و شرایط اضطراری است . کم کم با تثبیت اوضاع این مشکلات حل می شود واین خشونت ها کاهش خواهد یافت. با اصرار فرمانده بریگاد برای ازدواج با تروریست های داعش، دیگر تصمیم گرفتم از دست این گروه فرار کنم.
خدیجه تنها چند روز پیش از آغاز حملات هوایی آمریکا به داعش از سوریه می گریزد و به ترکیه می آید اما خانواده او در سوریه می مانند.
او در پایان مصاحبه می گوید: چگونه ما داعش را بر خود مسلط کردیم ؟ چطور ما اجازه دادیم آنها بر ما حکومت کنند؟حتما اشکال و ضعفی در جامعه ما وجود دارد.
او می گوید: تنها انگیزه اش از مصاحبه کردن جلوگیری از فریب زنان و دختران دیگر از سوی داعش است ، چون به گفته او هنوز در سوریه کم نیستند دخترانی که براین گمان هستند که داعش نمونه کامل اسلام است.
خدیجه آرزو می کند بار دیگر تبدیل به همان دختر سابق شود، دختر زرنگ و شوخ و خندان که زندگی را دوست دارد. دوست دارد به سفر برود ، با "هدفون" در گوش در خیابان راه برود و به موزیک مورد علاقه اش گوش کند و به این که دیگران درباره او چه می گویند بی توجه باشد و زندگی کند.