متفاوت بودن (۴)؛ طرد شدهام
پیام فِیلی تجربه زندگی خودش را شرح میدهد، زندگی یک شاعر و نویسنده همجنسگرا
احسان عابدی
رادیو فردا : همجنسگرا؛ واژهای که هویتی متمایز از اکثریت جنسی جامعه به پیام میبخشد یا آنطور که خود میگوید، «رنجی» مضاعف. برای درک روحیه و دنیای پیام، اشعار او سرنخ خوبی به دست میدهد، «منظومه حسنک» و مقدمه بیبدیل آن:
«این را میدانستم اما با تو از نزدیک فھمیدم که صحنهی بوسیدن چقدر میتواند قبیح جلوه کند در چشم مردم؛ قبیحتر از صحنهی آویزان کردن کسی به چوبهی دار»
پیام در بیان گرایش جنسی خود هیچ جا تردید نمیکند، اما وقتی که از زندگی خود حرف میزند، ناگزیر از شرح رفتاری میشود که جامعه در همه این سالها با او داشته است. از این رو بیانش تند و انتقادیست.
در بخش چهارم از مجموعه «متفاوت بودن»، پیام فِیلی تجربه زندگی خود را شرح میدهد، زندگی یک شاعر و نویسنده همجنسگرا که حالا ناگزیر از مهاجرت و ترک ایران شده است.
گفتوگو را از جایی شروع کنیم که کشف کردی «متفاوت» از افراد «نرمال» هستی، یک همجنسگرا. این کشف با چه احساسی همراه بود، ترس، گناه، شگفتی؟
راستش، این احساس مخلوطی از ترس و شگفتی بود چون تا قبل از این که کاملا به خودم مسلط بشوم و خودم را بشناسم، میدانستم که متفاوت از بقیه هستم. وقتی که کامل خودم را شناختم، فهمیدم که این تفاوت حالا حالاها کار دستم میدهد، چرا که قبل از آن هم عواقب متفاوت بودن را دیده بودم. بنابراین حالتی از ترس در من ایجاد شد و فهمیدم که به خاطر این تفاوتم سختیهای بیشتری به نسبت افراد نرمال جامعه خواهم کشید.
حدودا چند ساله بودی؟
اوایل دوره نوجوانیام بود.
حالا بعد این همه سال توانستهای با این تفاوتت کنار بیایی؟
آره، خیلی راحت. راستش، قبل از این هم که خودم را کامل بشناسم، با این مسئله کنار آمده بودم، زندگیام مختصات زندگی یک همجنسگرا را داشت و روابطم را داشتم. من کنار آمدهام. متاسفانه دیگران کنار نمیآیند. من راحت پذیرفتهام.
و خانوادهات؟ مواجهه خانوادهات با این موضوع چگونه بوده است؟
اول یک مقدار انگار معذب بودند، اما به مرور پذیرفتند. خوشبختانه از جانب خانواده مشکلی نداشتهام.
جایی از یک همجنسگرای ایرانی خواندم که دورهای در زندگیاش تلاش میکرده با روی آوردن به ورزشهای سنگین، مثل بدنسازی یا ورزشهای رزمی، گرایش مردانه را در خودش تقویت کند. گمان میکنم تجربههای اینچنینی را خیلی از همجنسگرایان در ایران داشته باشند. درست است؟
درست است. حتی خیلیها به روانپزشک مراجعه میکنند که خود را درمان کنند و متاسفانه روانپزشکانی هستند که اعتقاد دارند این یک بیماریست و درمان میشود. حتی اگر در جریان باشید در ایران به خاطر این مسئله از خدمت سربازی معاف میشوید، چرا که یک بیماری تلقی میشود. شکل ماجرا این است که تو باید مدت شش ماه پیش روانپزشکی بروی که نظام وظیفه معرفی میکند و او باید تایید کند که تو در این شش ماه درمان نشدهای. پس از آن معاف میشوی. فکر میکنم اشارهات درست باشد. خیلیها به دنبال درمانند و تلاش میکنند خودشان را تغییر بدهند.
اما قابل تغییر نیست...
نه، مسلما نیست، چون طبیعت یک اقلیت جنسی بر این نوع است. همانطور که یک دگرجنسگرا نمیتواند گرایش خودش را تغییر بدهد، ما هم نمیتوانیم.
باز از خودت جایی خواندم که گفتهای همیشه باید بیگناهی خودت را ثابتی کنی. باید ثابت کنی که هرزه نیستی. ماجرا فرسایشی نیست؟ ادامه زندگی به این شیوه چگونه ممکن است؟
چرا، واقعا فرسایشیست، بهخصوص در ایران که تو با چندین نهاد روبهرو هستی، نهاد اجتماع، نهاد حکومت، نهاد خانواده. باید به دوستانت ثابت کنی که دید کثیفی به روابط با آنها نداری. باید به دولت ثابت کنی که وجود داری. باید به حاکمیت ثابت کنی که مجازات عشقبازی تو مرگ نیست، قتل نیست، طناب دار نیست. باید به خانوادهات ثابت کنی که هرزه نیستی و قصد نداری آبروی آنها را ببری. و این همه یک روند واقعا فرسایشیست که تا جامعه خودش را تغییر ندهد و طور دیگری به موضوع نگاه نکند، تو به عنوان یک همجنسگرا مجبور به تحمل آن هستی.
زمانی رئیس جمهور سابق ایران اعلام کرد که در ایران همجنسگرا وجود ندارد. دانشجویان آمریکایی که مخاطب این حرف بودند، خندیدند. اما واکنش تو چه بود؟ خنده؟
نه، نخندیدم. این هم مشکلی بود که به مشکلات اضافه شد، چون اولین بار بود که بهطور رسمی چنین مسئلهای عنوان میشد. به نوعی وجود ما را عملا انکار کردند. فکر میکنم این کار در جمهوری اسلامی خیلی هدفمند انجام شد چرا که اگر حکومت بپذیرد همجنسگرا در ایران وجود دارد، باید این را هم قبول کند که آن فرد همجنسگرا حقوقی دارد، اما وقتی همه چیز را کتمان کند و به جای واژه همجنسگرا، اصطلاح «همجنسباز» را به کار ببرد، مسلما کار برایش خیلی آسانتر میشود، هم در برخورد با همجنسگرایان و هم این که لازم نیست حقوقی برای آنها قائل شود.
گاهی آدمها تفاوتی میان «همجنسگرایی» و همجنسبازی قائل نیستند، آگاهانه یا ناآگاهانه. تفکیک این دو موضوع برایشان دشوار میشود و نگاه یکسانی به هر دو دارند. اجازه بده درباره بار حسی - روانی این دو اصطلاح و تفاوت آنها صحبت کنیم. موافقی؟
موضوع پیچیدهای در میان نیست. همجنسبازی همانطور که از ترکیب لغوی آن پیداست یک «رفتار» جنسیست و همجنسگرایی یک گرایش جنسی که بخشی از هویت توست. منتها همانطور که پیشتر هم اشاره کردم حاکمیت به عمد همیشه در مورد همجنسگرایان و همجنسگرایی از لفظ همجنسبازی استفاده میکند، هم به سبب تحقیر و هم به سبب این که اگر به وجود همجنسگرایی در ایران قائل شود، ناگزیر قدم بعدی، جدل در مورد حقوق ایشان هست که میدانی جمهوری اسلامی هیچ آن را نمیخواهد. بسیاری از مردم هم اصلا نمیدانند تفاوت فاحشی بین این دو ترکیب وجود دارد که در نتیجه به اشتباه میافتند و همجنسگرایی را یک نوع رفتار گزینشی میپندارند که فرد انتخاب کرده است در حالی که گرایش جنسی با آدم به دنیا میآید و هیچ کس آن را انتخاب نمیکند.
پیام، اگر دچار پیشداوری میشوم حتما بگو. نمیخواهم از این که تو همجنسگرا هستی، نتیجهگیریهای کلی و اشتباه بکنم. صدای تو، عکسهایت در فیسبوک که هیچ کدام لبخند بر لب ندارند و شعرهایت، حس اندوه شدیدی را بازتاب میدهد. چنین اندوهی از کجا ناشی میشود؟
از اینجا ناشی میشود که من خودبهخود طرد شدهام. این حالت افسردگی که در من هست، بیشتر از این واقعیت سرچشمه میگیرد که من در ایران و در این دوره زمانی با گرایش جنسی متفاوتی به دنیا آمدهام، یک همجنسگرا.
من جزو کسانی بودم که به خاطر گرایش جنسیام به شدت منزوی شدم، چون جامعه کمترین تمایلی به پذیرش من نداشت. حتی آن اوایل به خاطر حالاتی که دارم با خانوادهام هم مشکل داشتم. در جامعه همیشه با خشونت و تحقیر و توهین مواجه بودهام. بعدها هم که کارم را به عنوان نویسنده شروع کردم و گرایش جنسیام را در آثارم بازتاب دادم، با حاکمیتی طرف شدم که دائم در حال ارعاب بود. بنابراین به شدت منزوی شدم و خیلی از سالهای زندگیام را در اتاقم سپری کردم، چرا که در جامعه فقط خشونت و تحقیر و توهین میدیدم، کمااینکه بارها و بارها به قصد تجاوز به من حمله شد. من حتی سالهای آخر هنرستان را در خانه با مادرم درس خواندم و دیگر نتوانستم به مدرسه بروم چرا که آن فضا، فضایی نبود که بتوانم در آن دوام بیاورم. همه اینها باعث شد به انزوای خودم پناه ببرم، بلکه اندک امنیتی را تجربه بکنم. فکر میکنم درصد عمدهای از افسردگی من به خاطر همین مسائل است.
اما تو دستکم به واسطه ادبیات توانستهای صدای خودت را به گوش دیگران برسانی. فکر میکنی در مقایسه با دیگر همجنسگرایان ایران موقعیتت چگونه باشد؟
موقعیت خوبی دارم، چون این انزوای من به انفعال نینجامید. من کار خودم را کردم. فقط نتوانستم که در برخورد رودررو و مستقیم با مردم موفق باشم. یعنی آنها نمیتوانستند با من کنار بیایند واگرنه من در انزوای خودم به شدت کار کردم.
مسئله اینجاست که امکان زندگی برای یک همجنسگرا در جامعه ایران عملا وجود ندارد. مدام با تحقیر و توهین طرف هستید یا خشونت و حمله به قصد تجاوز. اینها انزوا را به فرد همجنسگرا تحمیل میکند. بنابراین فکر میکنم که من در به وجود آمدن این شرایط انزوا مقصر نبودهام، بلکه این انزوا چیزی بود که جامعه به من تحمیل کرد. اما با این حال توانستم در آن امنیت حداقلی که برای خودم ساخته بودم، کار کنم و به این طریق صدایم را به دیگران برسانم. این را همیشه هم به دیگران توصیه میکنم که صرف این که جامعه ما را نمیپذیرد، منفعل نشویم، صرف این که جامعه تحملمان نمیکند و نمیخواهد صدایمان را بشنود، ما به این شرایط تن ندهیم، بلکه در هر حوزهای که میتوانیم کار بکنیم و فعال باشیم.
من از آنجا که گرایش جنسیام در آثارم انعکاس یافته است، بعد از اولین کتابم دیگر نتوانستم مجوز انتشار از وزارت ارشاد بگیرم، اما سانسور ارشاد هم نتوانست که متوقفم کند و بلافاصله با ناشران خارج از کشور ارتباط برقرار کردم. پیشنهاد میکنم هر کسی در هر حوزهای که فعالیت میکند اگر در ایران سرکوب میشود، کار خودش را در خارج از مرزهای ایران ارائه کند و منفعل نشود. ما نباید زندگی خودمان را با دست خودمان از بین ببریم.
به آثارت اشاره کردی، شعرها و داستانها. از میان آنها «منظومه حسنک» و «منظومه دشت سفید» را نام میبرم که مضمون کموبیش مشابهی دارند. در این منظومهها، راوی پسریست که عاشقانه به ستایش قهرمان اثر میپردازد، قهرمانی که همجنس اوست. فکر میکنم در ادبیات معاصر ایران آثاری که در آن عشق به همجنس به این صراحت بیان میشود، کمشمار باید باشد. خودت را در فضای ادبیات معاصر ایران چگونه میبینی؟
من در ادبیات معاصر ایران از این نظر تنها هستم و تاوان این صراحت را هم به شکلهای مختلف پرداخت کردهام. در حقیقت من پلی زدهام به ادبیات غنایی هشت نه قرن قبل که در آنها هم با صراحت، مغازله و عشقورزی یک مرد را با همجنس خودش میبینید.
و در آن ادبیات کهن و کلاسیک ایران چه نمونههایی مانند این آثار را میتوان نام برد؟
حالا در ادبیات معاصر میشود کارهای مرا نمونهای از این نوع آثار دانست که به آن اشاره کردی؛ آثاری که مستقیما راوی پسر، همجنس خود را ستایش میکند، اما در ادبیات کلاسیک نمیشود مشخصا آثاری را نام برد که چنین ساختمانی به لحاظ روایی و عاطفی داشته باشند. مثلا خیلی از غزلهای مهم سعدی و حافظ یا خیلی از آثاری که مولوی خطاب به شمس - معشوق یگانهاش - مینویسد، مصداق این است که ادبیات فارسی از اساس ادبیات همجنسخواهیست.
تقریبا به غیر از مولوی که به طور خاص در اشعارش به شکل و مختصات رابطه خود با معشوق مردش میپردازد، دفتر مدون دیگری را نمیشود اسم برد، یا من نمیشناسم، چون همه این ادبیات از بن همجنسخواهانه است و هر چه که در متن و عمق آن پدید بیاید بخشی از همین کل هست.
اینطور نیست که در یک کتاب یا دفتر با عنوان خاصی، اشعار مشخصی وجود داشته باشد که در آن مردی معشوق مرد خود را ستایش کند، اما به هر حال هر کار که بکنیم و مغزهای فسیلیمان را به هر جا که بکوبیم، همانطور که دکتر شمیسا مفصل عنوان کرده، ادبیات غنایی ایران به یک اعتبار ادبیات همجنسگراییست چرا که تمام ادوات و مختصات آن مربوط به عشقورزی و عاطفه جاری بین دو مرد با هم است.
اما در همین ادبیات فارسی فردوسی، نظامی یا رودکی هم وجود دارند که آثارشان را نمیتوان به این مسئله نسبت داد. منظورت از این حرف را دقیق نمیفهمم که «ادبیات فارسی از اساس ادبیات همجنسخواهی است». لطفا توضیح بده.
منظورم این است که ادبیات غنایی فارسی موضوعی بوده که از بنیان بین دو همجنس (مرد) اتفاق میافتاده. داستان فردوسی به عنوان یک حماسهسرا کاملا سواست از حرف من. در شهرهای قرون وسطایی و سدههایی که این ادبیات در آن شکل گرفته، زنان تقریبا نقشی در ادبیات و هنر و در کل اجتماع نداشتند؛ حالا به هر دلیل اجتماعی یا تاریخی که موضوع بحث ما نیست. بنابراین آنچه بازتاب پیدا کرده آثار غولهای مذکر ادبیات فارسی و آن کسانی است که در این آثار، مخاطب مغازله آنها بودهاند. به هر ترتیب من و خیلیهای دیگر به عنوان یک شاعر، یک نویسنده، کسی که ادبیات خود را دستکم میشناسد، این مغازلهها را اتفاقاتی میبینم که بین مردان افتاده. فکر میکنم همجنسگرایی در ایران روزگاران گذشته برعکس حالا موضوع پذیرفته شدهای بوده، چون در بخش مهم و عمدهای از آثار گذشتگان، بیان صریح عشق را بین دو همجنس میبینی.
متاسفانه یا از دید من خوشبختانه، ادبیات فارسی فاقد ضمایر جنسی است و این مسئله در این مورد خیلی گمراهکننده میشود و گرنه اگر باقی نشانهها را بشناسی، میبینی که همه ادوات ادبیات غنایی ما همجنسخواهانهاند. حتی به لحاظ مفهومی و محتوا هم به وضوح این موضوع پیداست. شما رابطه شمس و مولوی را چطور حل میکنید؟ مرید و مراد؟ یک چیز موهوم که عرفان است و اصلا شکل بیرونی ندارد؟ به غزلهای عاشقانه ساده نگاه کنید. کدام معشوق زن «عربدهجو» و «نعرهزنان» به بالین عاشقاش میرود؟ چرا توصیفهای عاشقانه اندام و سر و چشم و صورت در غزلهای حافظ مختصات سپاهیان غزنوی را دارد؟ مولوی از چه نوع رابطهای حرف میزند وقتی در آن شاهکار شهره خود عیان میگوید؛ تلخی نکند شیرین ذقنم/ خالی نکند از می دهنم/ عریان کندم هر صبحدمی / گوید که بیا من جامه کنم...
همه چیز به نظرم ساده و شفاف است.
ابتدای «منظومه حسنک» جملهای نوشتهای با این مضمون که در چشم مردم صحنه بوسیدن میتواند قبیحتر از صحنه آویزان کردن کسی به چوبه دار باشد. گمان میکنم جامعه ایران را خیلی ناعادل و بیرحم در رابطه با آدمهایی مانند خودت تصور میکنی.
این طوری نیست که فقط تصور کنم. تجربه زندگی من با هموطنهایم تجربه ارعاب و خشونت و توحش بوده. بارها به انواع مختلف در این جامعه به من حمله شده یا به من تهمت زدهاند. به هر حال تکرار مکررات است. به جامعهای که برای تماشای اعدام، کولونی پانزده هزار نفری تشکیل میدهد، نمیشود اعتماد کرد که جامعه سالمی است.
پیام، تو الان ۲۹ سال داری، سالها در حوزه ادبیات کار کردهای و به خاطر تفاوتی که داشتهای ناگزیر از مبارزه با باورهای رایج در جامعه شدهای. الان فکر میکنی که متفاوت بودن یک فاجعه است؟ نبودن در جمع آدمهای نرمال، در اقلیت قرار گرفتن. آیا این همه سخت و رنجآور است؟
واقعا رنجآور است و میتواند به جاهای وخیم بکشد. همه روحیه مرا ندارند که در تنهایی خودشان دنیایی بسازند و روابط خودشان را بسازند و کار کنند. این فاجعه است، اما بیشتر برای جامعه. درست است که لطمهاش را در نهایت همجنسگراها و اقلیتها میبینند، اما یک فاجعه برای جامعهایست که نتوانسته کسانی را که در خیلی از موارد با آنها همسان هستند، بپذیرد و با آنها رفتاری در شان خودشان داشته باشد.
گمان نمیکنی کمپینهایی که در این سالها در حمایت از حقوق همجنسگرایان راه افتاده است، تاثیری در میزان رواداری مردم ایران نسبت به این مسئله داشته است؟ آیا تو تفاوتی نسبت به گذشته حس کردهای؟
حتما تاثیر داشته. فکر میکنم حتی کاری که خودم در ادبیات انجام دادهام تا حدی تاثیر داشته است. نه این که بخواهم بگویم سبک جدیدی را بنیان گذاشتهام. نه، حرفم این نیست. من صادقانه از خودم و عشقم در کتابهایم حرف زدهام. اگر همجنسگرا هم نبودم، باز همینطور صادقانه و صریح حرف میزدم. معتقدم که کارهایی از این قبیل واقعا تاثیر دارد. فکر میکنم که بخشی از جامعه اساسا میتواند با ما کنار بیاید، اما در معرض اطلاعات درست قرار نمیگیرد. یکی از مشکلات بزرگ ما همین است. متاسفانه حاکمیت مباحث را تحریف میکند و رسانههای مستقل هم هنوز آنقدر در میان مردم نفوذ نکردهاند و مخاطب آنچنانی ندارند.
به نظرم همین که قشری از مردم ترکیب «همجنسگرا» را بشنوند، تاثیر میگذارد و کمکی به حال ما خواهد بود، چون جرقهای زده میشود که بخواهند بدانند اصلا همجنسگرایی چیست. اکثر مردم تا حالا چنین اصطلاحی را نشنیدهاند و تنها تصوری که از همجنسگرایان دارند، یک عده آدم فاسد است که فساد میکنند. بنابراین اگر به گوش آنها برسد که فرد همجنسگرا به غیر از این است، فضا تا حدی تغییر میکند.
به همین خاطر فکر نمیکنم موضعی که جامعه امروز در رابطه با همجنسگرایان دارد، همان موضعی باشد که ده یازده سال قبل داشت. با همه مصائبی که وجود دارد، باز فکر میکنم که تغییرات مثبتی در این باره به وقوع پیوسته است.
چند نکته درباره همجنسگرایی
- همجنسگرایی تمایل و گرایش عاطفی، احساسی و جنسی به همجنس است. مفهوم کلیدی این میان اروتیسم همجنسخواهانه است که دربرگیرنده «جاذبه عاطفی» یا «عشق رمانتیک» است و همین امر آن را از یک رفتار جنسی صرف متمایز میکند.
- هر نوع رابطهای در قالب رابطه فرد با همجنس خود، همجنسگرایی نامیده نمیشود. در حقیقت رفتار جنسی و گرایش جنسی، دو تعریف مجزا هستند که میباید در استفاده از آنها دقت لازم صورت گیرد.
- در گویش عموم، برای خطاب افراد همجنسگرا گاه از عنوانهای تحقیرآمیزی چون «همجنسباز» استفاده میشود که حامل بار اخلاقی منفی است.
- منشا همجنسگرایی هنوز محل مناقشه است. رویکردهای پژوهشی متفاوتی به این موضوع وجود دارد؛ تحقیقات ژنتیک، روانشناختی یا مبتنی بر علوم اجتماعی، هیچ کدام هنوز نتوانستهاند پاسخی قطعی برای آن پیدا کنند.
- رویکرد مدرن و انسانی به مقوله همجنسگرایی، امر دیرپایی نیست. در این رویکرد هویت فرد و حریم خصوصی او اهمیتی بنیادین مییابند.
- از سویی در جوامع مختلف واقعیتی به نام همجنسگراهراسی یا هوموفوبیا وجود دارد که ترسی غیرمنطقی، نفرت یا بیزاری نسبت به افراد همجنسگرا محسوب میشود و در شکل کلامی و خشونت فیزیکی خود را آشکار میکند. در ایران همجنسگراهراسی شکلی قانونی به خود گرفته است.
- هوموفوبیا در سراسر جهان به نقض حقوق افراد همجنسگرا و آزار و اذیت آنها منجر شده که البته این امر در جوامع مختلف شدت و ضعف دارد. همین واقعیت سازمان ملل متحد را در سالهای اخیر به تکاپوی بیشتر درباره حقوق همجنسگرایان واداشته است.
- جزوههایی که سازمان ملل متحد برای آگاهیبخشی نسبت به حقوق همجنسگرایان منتشر کرده است، تحت عنوان «آزاد و برابر زاده شدهایم»، بیان میکند که در بیش از یک سوم کشورهای جهان، مردم ممکن است برای داشتن روابط خصوصی و همجنسخواهانه مبتنی بر رضایت طرفین، دستگیر و زندانی و حداقل در پنج کشور هم اعدام شوند.
- باز در این جزوهها نیز تاکید شده است که «گرایش جنسی و یا هویت جنسی افراد را نمیتوان تغییر داد»، امری که رویکرد کهنه مبتنی بر «درمان» و «اصلاح» را در رابطه با همجنسگرایی به چالش میکشد.
- در مقدمه این جزوه به قلم ناوی پیلای، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد میخوانیم: «برخورداری دگرباشان جنســی (اعم از زنان و مردان همجنسگرا، دوجنسگرا و تراجنسی) از حقوقی برابر با دیگر افراد جامعه نه امری پیچیده است و نه زیادهخواهی. این موضوع بر دو اصل مهم قوانین بینالمللی حقوق بشر استوار است: برابری و عدم تبعیض. در ابتدای اعلامیه بینالمللی حقوق بشر، به صراحت نوشته شده است که تمام افراد بشر آزاد به دنیا میآیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند...»
«حسنک رختِ عزاس اینکه زمین کرده تنم / طوق سیا به گردنم / آتیش گرفته پیرھنم / شعلهی نمرود تنم / دودِ تنم / پودِ تنم / حسنک، تو تب میسوزه بدنم!»
منظومهی حسنک، سروده پیام فِیلی - طرح: امیدرضا سرشار
متولد ۲۰ آبان ۱۳۶۴ در کرمانشاه؛ شرایط جنگی حاکم بر غرب کشور ایجاب میکند که خانواده پیام کرمانشاه را ترک کنند. زندگی موقت در ساری و کرج.
فرهنگسرایی در تهران به همراه برادر کوچکتر و عبدالرضا رادفر، شاعر و منتقد؛ سال ۱۳۸۴ که اولین کتاب پیام منتشر میشود.
«من و آزی وقتی سخت غمگین بودیم...» پیام منظومه در دست انتشار «جماهیر جنون» را تقدیم آزاده کرده است: «اگر آزی نبود نمیدانستم باید توی این دنیای دیوانهی شما چه کنم. آزاده خواهرم این منظومه را خیلی دوست دارد. پس کمترین کار میتواند این باشد که تقدیم کنم به قلبِ کوچک و مهربان و رنجیدهاش. کاش شعر من تو را تسکین بدهد آزی.»
با کفشای لنگه به لنگه انگار/ میبردنت به پای چوبهی دار...
«منظومهی حسنک»، نشر گیلگمیشان، تورنتو، ۱۳۹۰. طرح: امیدرضا سرشار.
داستان بلند «پسر چندم سالهای ابری»، نشر گردون، ۱۳۹۲
«و نام تو بود / که از هزارمین هزاره گذر کرد / و مثل رشد نخستین گیاه بر زمین / بکارت قوانین چارگانه را / تثبیت نمود» سکوی آفتاب، ۱۳۸۴. اولین و آخرین کتاب پیام که در ایران منتشر شد.
لینکهای مرتبط:
متفاوت بودن (۱)؛ رایحهها و موسیقی را میبینم
متفاوت بودن (۲)؛ میخواهم همینطور که هستم زندگی کنم