رازهای زندگی جادوگر از زبان مدیر برنامه هایش : کریمی هیچوقت عاشق فوتبال نبود
تماشاگران امروز , سیامک رحمانی
ابوالفضل جلالی برای قدیمیهای فوتبال چهره شناختهشدهای است. روزنامهنگار جنجالی و درجه یک دهه 50 که کارش تا سرپرستی تیم ملی ایران در جام جهانی ۷۸ آرژانتین هم پیش رفت. خبرنگاری که خیلیها میگویند در آن دوران، خیلی از خوانندهها و بازیگرها را توی مشتش داشته. خیلی از فوتبالیستها را. عشق او به فوتبال و ستارهبازی اما یک نتیجه روشن داشت. اینکه بشود مدیربرنامه در سایه برای علی کریمی و سرنوشت کریمی را رقم بزند. بسیاری معتقدند اگر ابوالفضل جلالی نبود کریمی به کلی مسیر دیگری میرفت. او در همه این سالها کریمی را حمایت کرد، به جایش مصاحبه کرد و او را با خود اینور و آنور برد. خیلیها میگویند او با کریمی تجارت کرده، اما واقعیت احتمالا همان عشق به ستارهبازی است. اینکه جواهری مثل کریمی را در گنجینهات داشته باشی. شاید هیچکس بهتر از جلالی نتواند از کریمی و روحیهاش بگوید.
نمیگویم کاشف علی کریمی، اما این شما بودید که کریمی را پیدا کردید و مدیریت کردید. چطور اتفاق افتاد؟
داستان بر میگردد به یکی از دفعاتی که علی کریمی و شاهرودی و دو سه نفر دیگر آمدند دوبی و ما با هم رفتیم گل کوچیک بازی کنیم. من و شاهرودی یک طرف ایستادیم؛ کریمی و چند نفر دیگر، در تیم روبرو. همان زمانی که ما مشغول گل کوچیک بودیم، دیدم علی کریمی یک بازیکن مرغوب و متفاوتی است. این اصلا استثناست. چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن، من همیشه دنبال کشف یک استعداد بودم؛ چه در هنر و چه در فوتبال. آنجا فهمیدم کریمی بین همه بازیکنان ایرانی یک چیز دیگری است. نگاهش کردم و دیدم فوتبال خیلی سطح بالایی دارد. بعد دیدم که چقدر آدم سرسختی است و اصلا نمیشود با او ارتباط برقرار کرد.
واقعا ارتباط برقرارکردن با او سخت بود؟
خیلی سخت بود. آدمی که کاملا در خودش فرو رفته و منزوی بود. خیلی سعی کردم با او ارتباط برقرار کنم. خواستم او را ببرم خرید تا کمی آشناتر شویم. به او گفتم چه کفش و لباسی دوست داری؟ اصلا راه نمیداد. هیچ. آن روزها بینتیجه گذشت اما نمیتوانستم از کنار این استعداد بیتفاوت عبور کنم. با خودم میگفتم او به همه جا میرسد. برای همین، مدتی بعد یک سوغاتی از دوبی برای او فرستادم. زمانی که آقای محمد فنایی در دوبی بود یک سوغاتی برای کریمی خریدم و به ایشان دادم تا به دست کریمی برساند. شماره خودم را هم به آقای فنایی دادم و از او خواستم آن را به کریمی بدهد.
شش هفت ماه گذشت و دیدم خبری از او نشد. فنایی هم به من زنگ زد و گفت این علی کریمی اصلا به من جواب نمیدهد که بخواهم امانت شما را به او بدهم. خودم بلند شدم آمدم تهران. رفتم سوغاتی را از فنایی گرفتم. آن زمان کریمی در پردیس کرج و در حال گذراندن دوران محرومیتش بود. علی پروین هم چندان به او توجهی نمیکرد. مدام به او میگفت چرا حواست به خودت نیست؛ داری چاق میشوی. محلش نمیگذاشت. شرایط برای کریمی بد بود و اصلا رضایتی از وضعیت خودش نداشت. من هم با پروین رفیق بودم و از او خواستم خیلی هوای کریمی را داشته باشد. گفت فعلا که کریمی محروم است. گفتم وقتی برگشت هوایش را داشته باش.
کریمی اصلا یک فوتبالیست خودرویی بود که با هیچ کدام از سیستمها و مسائل روز فوتبال منطبق نبود. شنیدم کریمی قبل از محرومیت هم دردسرهای زیادی داشت. یک بار با دایی گل کوچک بازی کرده بود و مسائلی به وجود آمد. و چند ماجرای دیگر. خلاصه محرومیت کریمی تمام شد و در برگشت پروین به او میدان داد. کریمی هم درخشید و آمد تیم ملی. در بازیهای آسیایی برای تیم ملی گل هم زد. ما همانجا دنبال او بودیم و به او گفتیم قرارداد خودت را با پرسپولیس تمدید نکن. تو باید بروی خارج.
یک روز به من زنگ زد و گفت من با رهبریفرد و کاویانپور در هیات فوتبال تهران هستم و آقای عابدینی میگوید باید قرارداد پنج ساله ببندیم. به او گفتم زود از هیات فوتبال بیا بیرون؛ من میآیم دنبالت. فقط حسنی که کریمی داشت این بود که هر چی میگفتم گوش میداد.
همین؛ کریمی اصلا به حرف کسی گوش نمیدهد. چطور به حرف شما راحت گوش میداد؟
لابد نیت خالصی از ما دیده بود. دیده بود که من خالصانه مراقب او هستم و به موفقیتش فکر میکنم. من به او گفته بودم با پرسپولیس تمدید نکن تا بتواند در یک فوتبال منضبط در اروپا رشد کند. خلاصه، من بعدش رفتم تپههای داوودیه سراغ علی پروین و محمود خوردبین. دیدم آقای عابدینی به آنها زنگ زده که علی کریمی را از تمرین بگذارید بیرون. تا نیامد قرارداد امضا نکرد. نگذارید تمرین کند. یک نامه هم به فدراسیون میزنیم که از تیم ملی محرومش کنند! با علی کریمی پا شدیم رفتیم دفتر حاجی (عابدینی). عابدینی آنجا کلی فحش داد و دادوهوار کرد و ما هیچ چیزی نگفتیم. سعی کردیم با بوسیدن روی عابدینی او را آرام کنیم تا مشکلی برای کریمی پیش نیاید. کریمی در پرسپولیس ماند تا قراردادش به اتمام برسد. بعد ما او را بردیم دوبی.
دوبی هم اول به هر باشگاهی میرفت، هیچ کسی قبولش نمیکرد! تا اینکه بازیهای مقدماتی جامجهانی انجام شد و آنجا دو سه تا بازی قشنگ کرد و همه تیمها آمدند سراغش. ما هم بین باشگاهها رقابت گذاشتیم و با یک قرارداد 600 هزار دلاری دادیمش به الاهلی. آن زمان قرارداد همه بازیکنها در دوبی 200 هزار تا، 300 هزار تا بود. بعد دیگر ولش نکردم. تا اینکه پیشنهاد بایرن مونیخ آمد. دردسر تازه این بود که کریمی اصلا قبول نمیکرد برود آلمان!
چرا قبول نمیکرد برود؟
هیچ اشتهایی برای بازی کردن نداشت. هیچ انگیزهای برای بازی کردن نداشت. مثل خوانندهای که بهترین استعداد را دارد، بهترین خواننده است اما اصلا دوست ندارد بخواند. فقط برای اینکه چرخ زندگیاش را بچرخاند حاضر شده بازی کند. مثل کارمندی که به اجبار سر کار میرود. از خدا میخواست مربی مریض شود تا تمرین یک روز تعطیل شود! فاضلی به من زنگ زد و گفت هوینس گفته که ماگات و هیاتی که باید خرید بازیکن برای بایرن مونیخ را تایید کند، علی کریمی را تایید کردهاند و گفتهاند او باید بیاید بایرن مونیخ. حتی یک گروهی از طرف آنها آمدهاند ده دوازده تا بازی کریمی را در دوبی و العین دیدهاند. بازی با آلمان هم خیلی عالی بوده. هوینس گفته بود این خبر را یک جوری به او بدهید که از خوشحالی سرش به سقف نخورد. وقتی رفتم به کریمی گفتم، گفت:« ولش کن بابا، آلمان چیه، نمیخواد!» بعد کلی خواهش و التماس کردم از او و حتی به دروغ گفتم آنجا 10 میلیون دلار به تو پول میدهند. البته اگر آقای گل میشد و بایرن قهرمان اروپا میشد و با چند تا شرط دیگر 10 میلیون هم میتوانست بگیرد. اما بالاخره بهش دروغ گفتیم. تا کمی نرم شد. الاهلی را هم راضی کردیم و رفتیم تست پزشکی و بعد، قرارداد امضا کردیم. الاهلی هم در کار انجام شده قرار گرفت. در تمرینات بایرن همه از کارهایش انگشت به دهان بودند اما در بازیها نمیتوانست خودش را نشان بدهد. تیپ بازیاش به آلمانیها نمیخورد. بالاخره در آنجا نماند دیگر. زود فرار کرد آمد قطر.
دوباره به خاطر همان بیانگیزگیاش؟
بله.
ظاهرا زبان آلمانی هم دوست نداشت یاد بگیرد.
اصلا! آنجا یک راننده هم داشت که او را به تمرین میبرد. کلاس بازی کریمی بدون تعارف در ردیف بازیکنان تاپ تکنیکی جهان بود. کریمی اما تنها 30 درصد از توانایی خود را نشان داد.
یعنی شما معتقدید او عاشق فوتبال بازی کردن نبود؟
خداوند استعداد و انگیزه را همزمان به کریمی نداده بود. اگر او پشتکار و انگیزه هاشمیان را داشت، برای اولینبار ایران صاحب یک بازیکن بزرگ در جهان میشد.
پیش آمده بود به شما بگوید که قصد خداحافظی از فوتبال را دارد؟
چرا. چندینبار خواست خداحافظی کند اما من نگذاشتم. همهاش میگفت دیگر بس است. همین نامه خداحافظیاش را هم من دو سه ماه پیش برایش نوشتم. گفتم یک جوری بنویسم که شبیه زبان خود کریمی باشد تا مردم باور کنند. یک جوری نوشتم که هوای همه را داشته باشم. منتشر نشد تا همین هفته قبل.
بازیکن مادی بود؟ یعنی پول برایش خیلی مهم بود؟
تنها انگیزهای که برای فوتبال داشت این بود که خرج خانواده را بدهد. آدم دست و دلبازی بود و یه اطرافیانش کمک میکرد. فوتبال این امکان را به او میداد تا زندگی خودش، خانوادهاش و اطرافیانش را بگرداند. تنها انگیزهاش از بازی کردن این بود. همیشه میگفت اگر توانایی مالی خوبی پیدا کنم فوتبال را میگذارم کنار. این سه چهار سال آخر اما انگیزه پیدا کرده بود. حالا این انگیزه چطور آمده بود سراغش، نمیدانم.
انگیزهاش شاید به خاطر کلکل با علی دایی بود.
ذاتی و قلبی با علی دایی مشکلی نداشت. شاید با خیلی بازیکنان دیگر مشکل داشت اما دایی نه. کریمی بازیکنی بود که نمیتوانست وقتی کسی حرفی به او میزد، بایستد و در خودش بریزد. دیگران جلوی دایی تمجید و تکریم میکردند اما پشتش حرف میزدند. کریمی برعکس بود. جلوی دایی به او جواب میداد اما پشتش همیشه از او تعریف میکرد. هیچ وقت ندیدم درباره دایی چیزی بگوید. اما خب همه داستان از آن گل کوچیک شروع شده بود و ادامه دار شد. کریمی آدم سیاستمداری نیست. اصلا و ابدا در وجود کریمی نیست که به خاطر مصلحت و شنا در جریان موافق و این جور مسائل کاری بکند.
یک انگیزه دیگری که برای بازیکن وجود دارد، شهرت طلبی است. ببینید یک بازیکن شهرستانی چطور نیمه شب خودش را با هواپیما به برنامه 90 میرساند. کریمی این را هم نداشت. شهرت طلبی به آدم انگیزه میدهد. دهها بار روزنامهها را برای او میآوردم ببیند اما همه را میانداخت دور؛ جای اینکه آنها را جمع کند و نگه دارد. یک بار هم خواستند از زندگی خصوصی او گزارشی بسازند اما اصلا تن نمیداد. یک بار یک فینال بین الجزیره و الاهلی بود که قرار شد برای ستارههای دو طرف، ژرژ وه آ و علی کریمی فیلم بسازند. آمدند جلوی در خانه کریمی با کلی عوامل. هر کاری کردند بیرون نیامد و مصاحبه نکرد.
خیلی دوست داشت در این جام جهانی هم باشد؛ درست است؟ با شما حرفی نزده بود دراینباره؟
اینکه حالت التماسی داشته باشد، نه. ولی ته قلبش خیلی دوست داشت که باشد.
اگر همراه تیم بود، فکر میکنید میتوانست به کار تیم بیاید؟
برای 20 دقیقه، 30 دقیقه میتوانست یک نشانه از فوتبال ایران را به نمایش بگذارد.
فصل قبل که کریمی بعد از خداحافظی از فوتبال تصمیم گرفت بازی کند، خیلیها معتقد بودند کیروش او را امیدوار کرده که میتواند در جام جهانی همراه تیم باشد. برای همین ماند و بازی کرد وگرنه خداحافظی میکرد.
یکسری انگیزههای اینطوری پیدا کرده بود. یک قرارداد خوب هم بسته بود. مشکل مالی داشت و برای اینکه کار خودش را راه بیندازد، یک سال بازی کرد. آنجا هم که خداحافظی کرد، تحتتاثیر مهدویکیا بود.
این فصل هم اگر میتوانست برود پرسپولیس، یک فصل دیگر بازی میکرد. درست است؟
حتما. به پرسپولیس علاقهمند بود و حتما میرفت. علی دایی هم تقصیری ندارد. او یک انضباط خاص خودش را در تیمش میخواهد.
روحیه این دو نفر به هم نمیخورد دیگر.
دایی میخواهد فرماندهی مطلق داشته باشد و کریمی هم زیر بار نمیرود دیگر. بقیه مجیز دایی را میگویند. علی اهلش نیست.
حتی گفته میشود علی کریمی در مسائل مالی هم به شما خیلی اعتماد داشت.
دفعه اولی که در امارات برای علی کریمی قرارداد بستیم اصلا پول را به او ندادم. پول را خودم گرفتم، یک خانه سمت ولنجک خریدم و بقیه را برایش سرمایه گذاری کردم. اما بعد قراردادهایش از دست من که خارج شد، چند تا کلاهبرداری هم از او کردند و کمی از پولش را هم از دست داد. من یک ریال از او در نیاوردم. شاید کلی هم برایش خرج کردم. اصلا دنبال پولش نبودم. الان هم بالاخره جزو پولدارترین فوتبالیستهای ایران است. شاید جزو دو سه نفر اول است. اما خودش هم دنبال پول نبود. کلا انگیزه زیادی برای فوتبال نداشت اگرچه این اواخر انگیزه فوتبال پیدا کرده بود. این دو سه سال آخر.
کریمی در فوتبال میماند؟ مثلا مربی بشود.
اصلا علاقهای به مربیگری ندارد.
مثلا بگویند بیا کنار یک تیمی باش.
نه، فکر نکنم.
یعنی با این خداحافظی رابطهاش با فوتبال قطع شد؛ نه؟
بله. جز اینکه بیاید در بازیهای دوستانه بازی کند.
به کار مدیریت فوتبال هم که علاقه ندارد.
اصلا.
بعد از خداحافظی دیگر میرود سراغ زندگی شخصیاش دیگر؟
به کارهای خیریه هم خیلی علاقه دارد.
شما از سال 1978 همراه تیم ملی بودید. کریمی با کدام بازیکن ایران قابلمقایسه است.
کریمی بالاترین توانایی یک بازیکن ایرانی را به نمایش گذاشت. آن صحنهای که هفت بازیکن آاس رم را دریبل کرد، بخاطر بیاورید. آن صحنه در فوتبال ایران تکرارنشدنی است. آن نمایش کریمی مانند رکوردهایی که حسین رضازاده زد، سقف فوتبالیستهای ایرانی را نشان داد. از نظر تاکتیکی پرویز قلیچخانی در همه دورانها بهترین است. تکنیکی روی دست کریمی نداریم.
چه توصیهای به کریمی کردید که گوش نداد و اگر گوش میداد یک ستاره بینالمللی بود؟
یک کمی سیاستمدار باش. هر حرفی که به دهنت آمد، نگو. یک کمی مصلحتاندیش باش. یک خورده حقیقت را لای کاغذ بپیچ و به دیگران بده؛ لخت و عریان ول نکن. همیشه من مراقب بودم که کریمی با کسی دعوا نکند. نه فقط علی دایی؛ خیلیها. صدها بار از سمت علی کریمی بیانیههایی دادم که حرفهای او را تلطیف کنم.
ولی اگر به این حرفهای شما گوش میداد دیگر علی کریمی نمیشد. این شخصیتی که از کریمی ساخته شده و محبوب است، یک بخشی به خاطر همین اظهارنظرهای صریح او بوده.
ولی خب، بازیکن بزرگی میشد.