ایران و تلخیهای «وداع با عراق»
یونیفرم سرباز عراقی پس از هجوم نیروهای داعش
فریدون خاوند
با فروپاشی شوروی و زایش واحدهای تازه سیاسی در قفقاز و آسیای میانه، جغرافیای سیاسی ایران معاصر در دهه پایانی قرن بیستم میلادی یک دگرگونی تاریخی را از سر گذراند و امروز، با بالا گرفتن احتمال چند پاره شدن عراق، رویاروی چالشی تازه قرار گرفته است.
زیستن در کنار عراق برای ایرانیان آسان نبود، ولی وداع با این کشور نیز به عبور از گردنهای تنگ و خطرناک شباهت دارد.
فرو پاشی عراق، که اینک از مرز احتمال فراتر رفته است، آشکارترین مظهر پدیده جابجایی مرزها است که به نظر میرسد شبح آن بر فراز بخش مهمی از خاور میانه به پرواز در آمده است.
دوپاره و یا چند پاره شدن کشورها، همانند جدایی یک زوج، نشانه شکست است، ولی به خودی خود فاجعهآمیز نیست. جمهوری چک و اسلواکی در گذشتهای نه چندان دور به زندگی مشترک خود در قالب چکسلواکی پایان دادند، بیآنکه خونی از دماغ کسی ریخته شود و یا شهروندی به بیخانمانی گرفتار آید.
فاجعه بزرگ خاورمیانه از این واقعیت تلخ منشا میگیرد که در میان هواداران باز آفرینی جغرافیای سیاسی منطقه، جریانهای نیرومندی چون «دولت اسلامی عراق و شام» (داعش) جای دارند که کینتوزی و خونریزی مهمترین وجوه مشخصه گفتار و کردار آنها است.
جابجایی مرزها
در طول تاریخ چند هزار ساله تمدن انسانی، مرزهای جداکننده حاکمیتها و اقتدارها بارها و بارها جابجا شده و امپراتوریهایی که رویای ابدی بودن در سر میپروراندند، در پی دورههایی کم و بیش طولانی، در شنزار زمان فرو رفتند و تنها نامی از خود در کتابهای تاریخ بر جای گذاشتند.
«کشور - ملت»های مدرن در پی قرار دادهای سال ۱۶۴۸ «وستفالی» در اروپا شکل گرفتند و بعد از آن در دیگر نقاط جهان پراکنده شدند. سخن بر سر مفهومی است که بر چهار رکن اصلی تکیه دارد : جمعیت، سرزمین، حکومت و حاکمیت ملی.
در قرن نوزدهم، در پی دستیابی سرزمینهای آمریکای لاتین به استقلال، شمار «کشور - ملت» ها رو به افزایش گذاشت. با رویدادهای قرن بیستم میلادی، پدیده «کشور - ملت» زیر تاثیر سه عامل عمده در سر تا سر سیاره زمین گسترده شد.
عامل نخست، فرو پاشی دو امپراتوری عثمانی و اتریش - مجارستان در پایان جنگ جهانی اول بود. با تجزیه این دو قدرت بزرگ که قرنها در صحنه جهانی درخشیده بودند، شمار زیادی «کشور - ملت» تازه در اروپای خاوری و مرکزی و نیز خاور میانه پدیدار شدند.
عامل دوم، جنبش استعمارزدایی بود که از سالهای جنگ جهانی دوم آغاز شد و در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ به اوج خود رسید. طی این دوران، دهها «کشور - ملت» تازه در آفریقا و آسیا سر بر آوردند. در پی این رویداد بود که شمار کشورهای قاره سیاه از دو به بالای پنجاه رسید.
و سر انجام عامل سوم، فروپاشی شوروی و فدراسیون یوگسلاوی بود که اولی به پانزده و دومی به هفت کشور تجزیه شد. بعد از آنهم نمونههای دیگری از تجزیه انفرادی کشورها را شاهد بودیم (چکسلواکی و سودان).
مجموعه این عوامل حدود دویست «کشور - ملت» را، به عنوان بازیگران روابط بینالمللی، در صحنه جهانی به وجود آوردند. طی نیم قرن گذشته شمار کشور ها در جهان چهار برابر شده و به روشنی پیداست که فرایند تجزیه و افزایش شمار آنها در سالها و دهههای آینده ادامه خواهد یافت. هستند آیندهپژوهانی که بعید نمیدانند شمار کشور ها تا پایان قرن بیست و یکم میلادی به هزار و بیشتر هم برسد.
حتی کشور های کم و بیش جا افتادهای مثل بلژیک، ایتالیا، اسپانیا، کانادا و انگلستان (همهپرسی آتی بر سر استقلال اسکاتلند) هم با احتمال تجزیه روبرو هستند. چه کسی میتواند با قاطعیت بگوید که، تا پنجاه سال دیگر، چین یا هند همچنان کشور هایی یکپارچه باقی خواهند ماند؟
شعبدهبازی تاریخی
فرآیند جابجایی مرز ها و تجزیه «کشور - ملت» ها به منطقه خاورمیانه نیز رسیده و رویدادهای خونین سوریه و عراق یکی از نشانههای آن است. بخش بزرگی از این منطقه، که جغرافیدانهای غربی آن را «خاور نزدیک» نامیدهاند، طی قرنها به امپراتوری عثمانی تعلق داشته که بعد از زوالی طولانی در جریان جنگ جهانی اول فرو پاشید. با موافقتنامه های محرمانه «سایکس - پیکو» که در ۱۹۱۶ به امضا رسیدند، مارک سایکس و فرانسوآ جرج پیکو، ماموران عالیرتبه انگلیس و فرانسه، میراث بر جای مانده از «باب عالی» را، پیش از پایان جنگ، میان دو قدرت اروپایی تقسیم کردند. نقشه ترسیم شده در این موافقتنامهها، با تغییراتی که بعدها در کنفرانس سان رمو (۱۹۲۰) و چانهزنیهای لندن و پاریس در آنها به وجود آمد، کشور های نوظهوری را در منطقه به وجود آوردند.
کشور عراق یکی از زاییدههای این شعبدهبازی تاریخی است. انگلستان در ژوئن ۱۹۲۱ فیصل بن حسین را با ناو جنگی از حجاز به بصره آورد تا در این سرزمین مجموعهای مرکب از عربهای شیعه و سنی و قبایل کرد را زیر لوای پادشاهی گرد آورد و «کشور - ملت» تازهای را سازمان دهد. ولی نه سلطنت هاشمی، که در ژوییه ۱۹۵۸ با کودتایی خونین سرنگون شد، و نه بعدها مشت آهنین دیکتاتوری بعثی، نتوانست بر شکافهای مذهبی و بومی پدید آمده در طی قرون غالب آید و ملت واحدی بسازد.
بحرانهای خونینی که امروز دو کشور سوریه و عراق را در بر گرفته و در آینده نه چندان دور میتوانند به لبنان و اردن نیز کشانده شوند، نشانه آن است که طومار موافقتنامههای «سایکس - پیکو»، بعد از حدود یک قرن، در هم پیچیده میشود. این که مرزهای آتی چگونه شکل بگیرند و از دل کشورهای بر آمده از فروپاشی امپراتوری عثمانی چه کشور های تازهای زاییده شوند، به هزار و یک متغیر بستگی دارد که شمار بسیار زیادی از آنها از دایره پیشبینی و کنترل قدرتهای جهانی و منطقه ای خارج است.
بازسازی عراق واحد، با مرزهایی که دیپلماتهای فرانسوی و انگلیسی در دومین دهه قرن میلادی گذشته ترسیم کرده بودند، به معجزه نیاز دارد. اقلیم کردستان، با گامهایی سریع به سوی استقلال پیش میرود و چشمانداز همزیستی دو جامعه شیعه و سنی نیز که پیش از رویدادهای اخیر دشوار ولی ممکن تلقی میشد، امروز دور و دور تر میشود. این که «دولت اسلامی عراق و شام» (داعش) نخستین محدوده خلافت مورد ادعای خود را بدون توجه به مرزهای شناخته شده موجود در دو کشور سوریه و عراق به وجود آورده، بسیار پر معنا است.
تبدیل محتمل عراق واحد به سه کشور مستقل شیعه و کرد و سنی، جغرافیای سیاسی ایران را یکبار دیگر دگرگون خواهد کرد. این که به جای عراق کنونی سه کشور در مرزهای غرب و جنوب غربی ایران پا بگیرند، به خودی خود وحشتناک نیست. بعد از فروپاشی شوروی، سه جمهوری ارمنستان و آذربایجان و ترکمنستان در مرزهای شمالی ایران به وجود آمدند و آسمان هم به زمین نیآمد.
در عوض فضای ژئوپولیتیک در غرب ایران زمانی فاجعهآمیز خواهد شد که از میان سه واحد سیاسی جانشین عراقی کنونی، کشور سنیمذهب آتی بر پایه پروژه سیاسی «داعش» پا بگیرد. این پروژه دیگر به جهاد علیه «قدرت نامشروع» در چارچوب مرز های ملی بسنده نمیکند. «داعش» مدعی برقراری خلافت اسلامی در سراسر خاورمیانه است و مهمترین مانع بر سر تحقق این هدف را حضور شیعیان در عراق و سوریه و لبنان و به ویژه ایران میداند. طرح «پاکسازی» خاورمیانه از وجود «صفویان» به منظور بازگشت به «عصر طلایی» اسلام، در قلب مکتب جهادیهای «داعش» جای دارد و شگفت آنکه هزاران جوان عربتبار و ترکتبار و پاکستانیتبار در شهر های گوناگون اروپا نیز، زیر تاثیر مبلغان جهاد، در بیابانهای سوریه و عراق جان خود در خدمت این ایدئولوژی فدا میکنند.
مدیریت بحران
با توجه به حضور گسترده و نیرومند طالبان ضد شیعه و ضد ایرانی در مرزهای شرقی ایران، پیدایش یک کانون تازه به شدت ضد شیعه در غرب کشور رویداد کوچکی نخواهد بود. مدیریت این بحران تازه نیازمند دگرگونیهای بزرگ در سیاستهای درونی و بینالمللی ایران است که یکی از مهمترین آنها پایان دادن به تبعیض علیه اقلیتهای غیر مذهبی و به ویژه سنیها است. ایران در شرایطی قرار گرفته که تداوم شکاف بین شهروندان بر پایه «خودی» و «غیر خودی» و پافشاری بر حفظ آپارتاید مذهبی و سیاسی، امنیت و وحدت ملی آنرا بر باد میدهد.
در گزارشی که بلافاصله بعد از رویداد های اخیر عراق انتشار یافت، «مرکز پژوهشهای مجلس» هشدار میدهد که یکی از پیامدهای سلطه «داعش» بر بخشهایی از خاک همسایه غربی «گسترش نا امنی، افراطگرایی و تن های مذهبی در عراق و سرایت آن به ایران است که تنشها و تهدیدات جدی را داخل ایران بوجود خواهد آورد. همچنین تجزیه عراق در نتیجه تسلط داعش به عنوان تهدیدی برای تمامیت ارضی ایران و یکپارچگی سرزمینی آن محسوب می شود که در بلند مدت میتواند باعث تشدید روندهای واگرایانه در کشور شود. پیشروی داعش در استان دیاله و رسیدن آن به حدود شصت کیلومتری مرزهای ایران به این گروه امکان میدهد تا فعالیتهای تروریستی را با سهولتهای بیشتری به داخل ایران گسترش دهد...»
مرکز پژوهش های مجلس در نتیجهگیریهای خود از این وضعیت خطرناک، ایجاد شکل جدیدی از ائتلافها و همکاریها را برای «حمایت از امنیت عراق و مبارزه با تروریسم» ضروری تشخیص میدهد. همین نهاد عملا مشارکت در یک ائتلاف با سایر بازیگران کلیدی از جمله آمریکا را پیشنهاد میکند.
به نوشته بازوی پژوهشی دستگاه مقننه جمهوری اسلامی، هدف از این ائتلاف همکاری با قدرتهای تاثیر گذار در عراق است از جمله به منظور دستیابی «به تفاهمات بنیادینتری در مورد ساختارهای سیاسی و نظامی - امنیتی عراق» که از خود ناکارآمدی نشان میدهند.
آیا برای مقابله با شعلههای آتشی که بیم آن میرود بخش مهمی از خاورمیانه را در بر بگیرد، بهتر نیست این توصیه تنها به عراق محدود نشود و ایران نیز، برای حفظ امنیتش، به اصلاح بنیادین ساختار های سیاسی و نظامی - امنیتی و سیاست های حاکم بر روابط بینالمللی خود روی آورد؟