ایران دورت بگردم
هر چقدر هم که طرفدار زندگی شهری باشیم همه ما روزی یک جایی از زندگی به آنهایی که یک کولهپشتی انداختهاند روی دوششان و پای پیاده راه افتادهاند به سفرکردن و به زندگی در دل طبیعت حسودی کردهایم و احتمالا حسرت امکانات یا بیدغدغه بودنشان را خوردهایم؛ خصوصا ما ایرانیها که برای یک مسافرت ۲روزه هزار تا برنامه را بالا و پایین میکنیم تا همهچیز مناسب باشد.
واقعیت این است که خیلی از آنهایی که جهانگردی میکنند و عمری را در سفر میگذرانند مثل ما در محیطهای شهری بزرگ شدهاند و درگیر کار و خانواده و دغدغههای روزمره بودهاند ولی فقط برای یک لحظه و نخستین بار شجاعت به خرج داده و زدهاند به دل سفر. «منصور صفدری»، جهانگرد ایرانی یکی از همین افراد است که میگوید کارتون سندباد ماجراجویش کرده است و حالا با گذشت سالها از زمانی که در تخیل کودکانهاش با سندباد همسفر بوده خودش با دوچرخه شروع به سفر به دور دنیا کرده است. 2سال پیش هم از بارسلونا به تهران آمد و حالا در ادامه این مسیر، اردیبهشت امسال از تاجیکستان به شرقیترین نقطه آسیا میرود و مسیر چندین هزار ساله جاده ابریشم را رکاب خواهد زد. با او گپی زدهایم درباره چند و چون سفری آسان و ارزان و او از تجربیاتش در این مسیر برایمان گفته است؛ از اینکه چطور میشود از این همه عواملی که دست و پایمان را بسته است رها شویم و بزنیم به دل طبیعت. او میگوید اردیبهشت و خرداد ایران بهشت روی زمین است و نباید این فرصت را برای یک ایرانگردی اساسی از دست داد.
به شهرهای کوچک سفر کنید
سفر در اروپا با جاهای دیگر خیلی متفاوت است. در اروپا کمپ سایت و کمپینگ وجود دارد. تقریبا در همه جای اروپا با 10یورو به شما جا میدهند. دوش، اینترنت، مغازه، چادر و طبیعت هم که هست و همه جا را با قطار میتوانید سفر کنید. اما اگر خود سفر کردن را دوست دارید و میخواهید از این فضای پراسترس شهری خلاص شوید، بهطور کلی هر چه از شهرهای بزرگتر دورتر باشید راحتترید؛ هم ارزانتر است و هم آسودهتر. ضمن اینکه لزومی ندارد حتما به شهرهای مهم سفر کنید. در ترکیه که سفر میکردم چون فرهنگشان نزدیک ماست به غروب که نزدیک میشدم و میخواستم اتراق کنم نگاه میکردم ببینم نوری، روستایی در کوه هست یانه؛ میرفتم در آن روستا و اجازه میگرفتم که بمانم. میگفتم من چادر و غذا دارم، فقط میخواهم در زمین شما چادر بزنم که عموما میگفتند تو مهمانی باید بیایی منزل ما و من هم قبول نمیکردم و چادر میزدم. برایم غذا میآوردند و پذیرایی میکردند.
از ابتدای سال برنامهریزی کنید
صفدری میگوید که بهترین کار دنیا را دارد. او در دانشگاه زبانشناسی درس میدهد. او پاییز و زمستان را خیلی سخت کار کرده و خودش را آماده میکند تا تابستان بتواند به تعطیلات برود و مجبور نباشد کار کند. از طرفی این سفرها به کارش هم ربط دارد؛« سفر به شناخت فرهنگ و زبان خیلی کمک میکند و تأثیر تمدن بر رفتار مردم را میتوانم بررسی کنم». اما وقتی درگیر کارهای دیگر هستیم و زمان خالی چندانی نداریم چه باید بکنیم؟
من همیشه تقویم که در میآمد اول سال سریع میرفتم ببینم چه روزی میتوانم 2تا تعطیلی را کنار پنجشنبه و جمعه بگذارم که یک هفته خالی از آن بیاید بیرون. از اول سال برای همه آنها برنامه میریختم. فکر میکردم اگر 5روز وقت دارم در این 5روز کجا میتوانم بروم. محاسبه میکردم که مثلا دور دریاچه ارومیه 5روز طول میکشد، برنامه میریختم و میرفتم ارومیه.
تحقیق کنید
باید مطالعه وجستوجو کنید. اگر مطالعه نباشد هرجا که بروید میمانید. مثلا من از دورِ پا چیزی نمیدانستم. اگر شما میخواهید دوچرخه سواری کنید باید در یک دقیقه 80تا 85 بار رکاب بزنید و من این را نمیدانستم و هر وقت سفر میکردم به روز هشتم که میرسید پایم درد میگرفت و اتوبوس میگرفتم و بر میگشتم.
هر کس باید درباره هر نوع سفری که میخواهد انجام دهد تحقیق کند. صفدری خودش راه سخت را در پیش گرفته و خیلی آزمون و خطا و تجربه کرده تا به اینجارسیده است. معتقد است در مورد همهچیز باید تحقیق کنید؛ از مسیر و راه و فرهنگ آدمها گرفته تا آب و هوا و فصل و نحوه سفر کردن و غذا خوردن، زمانبندی حرکت و بقیه مسائل؛« مثلا میرسیدم به مقصد باید غذا میخوردم و هیچ اشتهایی نداشتم و روز بعد حالم بد میشد و فشارم میافتاد.»
الان فهمیدم اول باید آب بدن تأمین بشود و وقتی بعد از یک روز سفر میبینید اشتها ندارید مهم نیست، فقط باید یک ساعت آب بخورید تا اشتها برگردد و من این چیزها را خیلی سخت بهدست آوردم اما اگر مردم قبل از سفر تحقیق کنند کمتر مشکل پیدا میکنند.
ورزش کنید و فیزیک قوی داشته باشید
اول از همه باید از نظر فیزیکی خیلی قوی باشید. بدن سالم و ورزیدهای داشته باشید. فرقی هم ندارد که با چه وسیلهای سفر میکنید. اگر میخواهید زود خسته نشوید و راحت سفر کنید باید ورزش کنید. مثلا کسی که روزی 10کیلومتر هم دوچرخهسواری و پیادهروی نمیکند نمیتواند یک دفعه دوچرخه بار بزند و بگوید من میخواهم بروم به جاده.
آهسته و پیوسته بروید
اگر با دوچرخه میخواهید سفر کنید که از همین مسیرهای کوتاه تا محل کار روزی 6، 5کیلومتر است را رکاب بزنید یا آخر هفته را مثلا بروید اطراف شهر و مسیرهای کوتاه را مرتبا بیشتر کنید.
اگر توانستید در یک روز 50کیلومتر را بدون مشکل و صحیح و سالم بروید و بدنتان آماده شد، بار بزنید و سفر جدی را آغاز کنید. اما مهمتر از همه این است که وقتی سفر را آغاز کردید چه با دوچرخه و چه از راههای دیگر از سفر لذت ببرید، خصوصا سفرهای اول. اصلا به فکر مقصد نباشید. آرام سفر کنید و اگر خسته شدید استراحت کنید. سخت نگیرید. نگویید من حتما باید امروز تا چالوس برسم. آرام آرام سفر کنید و از طبیعت لذت ببرید. بعد از چند روز که بیفتید روی روال، زمان هم درست میشود.
همهچیز را در سایز کوچک همراه خودتان داشته باشید؛ همهچیز. همهچیز باید برای خودتان بردارید. باید ببینید چه فصلی است و براساس آن لباس بردارید. غذا و خورد و خوراک، ظرف و ظروف آشپزی و گاز کمپینگ حتما باید باشد. من خودم همیشه یک مقدار پاستا آماده دارم برای شبها. وسایل دوخت و دوز، نخ و سوزن، کبریت، چراغ قوه، یک مقدار دارو مثلا آنتیبیوتیک، عینک دودی، کرم ضدآفتاب و هرچیزی که ممکن است لازم باشد باید همراهتان باشد. البته باید حجم و وزنشان کم باشد. لیستی بنویسید و به تدریج تکمیلش کنید. لیستی ممکن است یکماه روی میز من باشد و یکدفعه چیزی یادم میآید و آن را مینویسم. از تجربه دیگران هم استفاده کنید. اگر زبانتان خوب است به وبسایتهای انگلیسی سر بزنید. درخیلی از وبسایتها مردم لیست لوازم سفرشان را میگذارند و شما که آن را میخوانید ممکن است چیزی پیدا کنید که خودتان فراموش کردهاید و آن را هم به لیستتان اضافه کنید.
اگر قصد سفر با دوچرخه را دارید بدانید که دوچرخه حتما باید دوچرخه سفری با لاستیکهای هایبریدی باشد و گرنه اذیت میشوید. باربند را هم جلو و هم عقب دوچرخه نصب کنید. اگر فقط عقب بار بزنید خیلی خطرناک و سخت میشود دوچرخه را هدایت کرد اما اگر هم جلوی دوچرخه بار بزنید و هم عقب، بالانس میشود. دقت کنید که جانتان را گذاشتهاید روی 2تا چرخ. اگر دوچرخه خوب ندارید راه دیگری را برای سفر انتخاب کنید.
از اسپانیا تا خانه
صفدری در هیچجای دنیا دوچرخه سواری را کنار نگذاشته است
برای پسر بچهها همیشه دوچرخه میخرند. من هم خیلی دوچرخهسواری دوست داشتم ولی کارتون سندباد و اینکه همیشه سفر میکرد و دنبال مادرش میگشت روحیه من را ماجراجو کرد. نخستین بار یک دوچرخه خریدم 750تومان و با آن شروع کردم به سفرهای کوتاه. 16سالم بود. میرفتم بهشت زهرا، فشم و کرج. بعد از آن در دوران دانشجویی یک دوچرخه کوهستان خریدم و با آن خیلی سفر رفتم با اینکه خیلی دوچرخه خوبی نبود؛ تماما آهنی بود، زنگ میزد و سنگین بود. با وجود اینکه امکانات کم بود با آن دوچرخه تهران- یزد رفتم. بارها تمام شمال را با همان دوچرخه گشتم. دور دریاچه ارومیه و امتداد رود ارس را همسفر کردم. من کوهنوردی هم میکردم و طبیعت را خیلی دوست داشتم و دارم. همیشه میخواستم بیشتر مردم، طرز زندگی آنها و فرهنگهای مختلف را ببینم. اگر پیاده میخواستم بروم به سفر که خیلی طول میکشید. با ماشین هم که چیزی را نمیشود دید، برای همین تصمیم گرفتم با دوچرخه بروم که نه خیلی سریع است و نه خیلی آرام. وقتی با دوچرخه میرویم مردم بار و سفر را میبینند وعلاقهمند میشوند. این علاقه باعث میشود بیایند صحبت کنند و از زندگیشان حرف بزنند. این قسمتش خیلی مهم و جالب است. من بعد از آن رفتم کانادا برای تحصیل. همان هفته اول، دوم یک دوچرخه خیلی خوب خریدم و با آن میرفتم سرکار تا اینکه چندماه بعد آن را دزدیدند. دیگر دوچرخه نخریدم تا اینکه 3،2سالی گذشت که یک نفر به من یک دوچرخه هدیه داد. نه آنقدر خوب بود که بدزدندش و نه آنقدر بد که نشود با آنجایی رفت. بعد که آنجا درس خواندم، کارم خوب شد. یک روز در کتابخانه بودم و خیلی دپرس بودم و فکر میکردم من در تهران آن مناظر، آن کوهستان و آن تشکیلات را داشتم و با دوستانم بودم اما الان آمدهام اینجا و تنها هستم. بعد یک کتاب برداشتم اسمش بودcycling home from Siberia (دوچرخه سواری از سیبری تا خانه) بعد آن کتاب را که باز کردم یک قسمتش مربوط به ایران بود و دیدم بهترین خاطرات آن جهانگرد متعلق به سفرش به ایران است و من فکر کردم این همان کاری است که باید انجام دهم. رفتم یک دوچرخه خیلی خوب گرفتم و تحقیق کردم و سفر کردم ولی نه سفرهای یک هفتهای یا کوتاهمدت؛ سفرهای طولانی و جهانگردی. از اول هدفم این بود که بیایم ایران که سال 2011 از اسپانیا آمدم ایران.