باتلاق بدبینی‌های دکتر باکلاس

شهروند- تازه‌داماد که با دختری ۲۰ سال کوچکتر از خود ازدواج کرده بود در باتلاق بدبینی‌های خود فرو روفت.

این مرد ۴۰ساله که مدرک دکترا دارد در مراسم ختم پدربزرگش با دختری آشنا شد و به خواستگاری وی رفت.
اوایل هفته گذشته، زن جوانی به دادگاه خانواده ونک رفت و خواستار طلاق از شوهرش شد.
همزمان با این تقاضا، مرد شیک‌پوشی که چهره‌ای آرام داشت اصرار کرد با همسر جوانش زندگی را ادامه دهد و گفت که به هیچ‌ عنوان حاضر به جدایی نیست.
اما  زن که ۲۴ساله است به قاضی دادگاه گفت: مادرم دخترعمه پدر شوهرم است و ۴ سال پیش وقتی شنیدم بزرگ خاندان فامیل درگذشته است به خواسته مادرم تصمیم گرفتم من نیز در مراسم عزاداری شرکت کنم.
وی افزود: در همین مراسم بود که دکتر را دیدم که مردی شیک‌پوش و باکلاس بود،. وقتی شنیدم که شوهرم با وجود ۴۰سالگی هنوز ازدواج نکرده است و در یک شرکت اروپایی مستقر در ایران کار می‌کند تعجب کردم  و نمی‌دانم چرا وقتی خواهر دکتر خواست برای دقایقی سر میز آنها بنشینم، پذیرفتم.
شوهرم شنید که دانشجو هستم و ادعا کرد می‌تواند برایم کاری دست و پا کند و همین باعث شد شماره موبایلم را به وی بدهم. یک هفته بعد دکتر به من زنگ زد و خواست به شرکتش بروم. تصورم این بود برایم کاری پیدا کرده است و سریع پذیرفتم. در آنجا وعده کار را به من داد اما به سختی توانست خیلی مودبانه از من خواستگاری کند. ابتدا شوکه شدم اما بعد احساس کردم به وی علاقه‌مند هستم. خیلی از دخترها آرزو دارند شوهری با این خصوصیات داشته باشند.
یک هفته بعد جواب بله را دادم و با هم در کمتر از ۶ ماه ازدواج کردیم. از وقتی وارد خانه دکتر شدم به رفتارهای عجیب وی برخوردم اما زیاد حساس نشدم. حتی تمایل نداشت من به دانشگاه بروم اما بروز نمی‌داد. تنها گفت تا فارغ‌التحصیلی کامل نیازی نیست به سرکار بروم و من را با جملات رنگین و سنگین راضی کرد تا همان درسم را ادامه دهم.
احساس می‌کردم از سر دلسوزی است. مدتی به خوبی گذشت تا این‌که مزاحمت‌های تلفنی شروع شد. راستش را بخواهید ترسیده بودم. خصوصا وقتی شوهرم در خانه بود تماس‌های مرموزی با موبایل و  تلفن خانه‌ام برقرار می‌شد. دکتر ابتدا حساسیتی نشان نداد و عنوان کرد حتما اشتباهی می‌گیرند یا بالاخره خسته می‌شوند و از این کار دست می‌کشند اما بعدها مرتب من را زیر سوال برد و گفت که حتما خارج از خانه یا در دانشگاه روابطی دارم که طرف‌های مقابل می‌خواستند زندگی‌مان را نابود کنند.
شماره موبایلم را عوض کردم اما مزاحمت‌ها ادامه داشت. وقتی سفر می‌رفتیم در خودرو نزد دکتر مرتب موبایلم زنگ می‌خورد. کلافه شده بودم. هر وقت هم می‌خواستم شکایتی کنم دکتر بهانه می‌آورد و من زمان را از دست می‌دادم. شماره‌های مختلفی از موبایل‌های اعتباری و غیراعتباری به من زنگ می‌زدند و اینکه شوهرم اجازه شکایت نمی‌داد برایم عجیب بود تا این‌که یک روز برای رفتن به دانشگاه عجله داشتم و چون خودرویم خراب بود خودرو  دکتر را برداشتم و رفتم. آن روز هیچ مزاحمتی نبود. فقط شوهرم به من زنگ زد و دلخور بود که چرا خودرویش را بدون اجازه برداشته‌ام و من بهانه آوردم که عجله داشتم، دکتر هم خواست که سریع برگردم.
زن نگاهی به شوهرش انداخت و ادامه داد: به‌صورت اتفاقی خواستم کیفم را در صندوق عقب گذاشته و برای دقایقی داخل یک آرایشگاه شوم. وقتی صندوق عقب را باز کردم نزدیک به ۶ موبایل و سیمکارت‌های زیادی را دیدم که آنجا بودند و فهمیدم همه مزاحمت‌ها زیر سر شوهرم بود. به خانه برگشتم و انگار شوهرم منتظر بود و با صدای آرامی گفت که همیشه نگرانم بود که به‌خاطر تفاوت سنی‌مان خیانتی بکنم. انگار دنیا روی سرم خراب شده بود و از همان لحظه خانه دکتر را ترک کردم و حالا طلاق می‌خواهم.
شوهرم که صدایش می‌لرزید، گفت: اشتباه کردم، می‌پذیرم. خیلی از دوستان و بستگان می‌گفتند با دختری که ۲۰ سال از تو کوچکتر است ازدواج نکن و من تحت تاثیر همین حرف‌ها بودم که بدبین شدم. مزاحمت‌هایم برای این بود که بهانه‌ای پیدا کنم و اجازه ندهم همسرم به دانشگاه برود و الان پشیمانم و حاضر هستم جبران کنم.
بنا بر این گزارش، قاضی پرونده به این زوج مهلت داد تا با هم به توافق برسند و از زندگی شیرین لذت ببرند و اگر به تفاهم نرسیدند به دادگاه مراجعه کنند.

+35
رأی دهید
-7

shana - خ - ایران
چرا دکتر مملکت هم باید فکر کنه یه برده جنسی و به امید خدا ماشین جوجه کشی خریداری کرده.؟
شنبه 20 ارديبهشت 1393 - 14:15
be_pa.khaste - هارلم - هلند
امان از دست آدم ظاهر بین .دکتر هست که هست من دکتر میشناسم اندازه یه گوسفند حالیش نیست نه فرهنگ داره نه ادب .البته بالا نسبت دکتر‌های محترم
شنبه 20 ارديبهشت 1393 - 15:26
omid29 - برلین - آلمان
ﻋﺠﺐ ﺩﻛﺘﺮ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﻱ ﺑﻮﺩﻩ اﻳﻦ ﻳﺎﺭﻭ.
شنبه 20 ارديبهشت 1393 - 16:56
دوستدار - استهکلم - سوئد
حتما خانمش خیلی زیبا بوده ترسیده ازیش بقاپان! مال خود را تند گرفتن و کسی را به دزد نگرفتن که گناه نیست! شاید ما هم جای دکتر بودیم این ترس و دلهره را پیدا میکردیم. حالا خوب بوده اقای دکتر قفس پولادین برای همسرش نه ساخته که همسرش را از ترس قاپ زنها در ان اندازد. از این حرفها بگذریم بهتر است اقای دگتر به یک روان پزشک مراجعه کند تا یادش دهن بهتر مواظب همسرش باشد!
شنبه 20 ارديبهشت 1393 - 19:53
مرد خوشتیپ - تهران - ایران
دختری که بخاطر پول و امکانات و راحتی به این ازدواج خفت بار تن میده مرگم براش کمه این که چیزی نیست بخاطر پول طرف رفتی طرف جای باباته خوب معلوم چی اخرش پیش میاد
شنبه 20 ارديبهشت 1393 - 21:16
leila leila - گوتنبرگ - سوئد
دکتر برو دکتر
شنبه 20 ارديبهشت 1393 - 21:23
azadeh11 - آمستردام - هلند
این دکتر که روانی‌ روانی‌ هست، دختر جونت را بگیر و فرار کن که تا من‌ صورتت اسید نه پاشیده. این روانی‌ بلا سرت میاره.
شنبه 20 ارديبهشت 1393 - 22:11
azadeh11 - آمستردام - هلند
این دکتر روانی روانی‌ هست. دختر جونت را بگیر و فرار کن که تا این به صورتت اسید نه پاشیده. این روانی بلا سرت میاره.
یکشنبه 21 ارديبهشت 1393 - 05:58
agha_ehsan - تهران - ایران
عجب شاسگولی بوده این دکتر ! خاسته از زنه آتو بگیره خودش مزاحم شده !! لابد می خاسته مچ خودشو بگیره !!
یکشنبه 21 ارديبهشت 1393 - 12:00
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.