آیا می توان ایران را با آلمان مقایسه کرد؟
امیرپرویز
مقایسه ایران با آلمان مانند مقایسه سیب با سیب زمینی (یا بقول آلمانی ها مقایسه سیب و گلابی) است! نه تاریخ حداقل 150 سال گذسته شان، نه جامعه شان، نه فرهنگشان، نه محیط زیستشان، نه اقتصادشان، نه دولتشان و ... شباهتی با هم ندارند.
1. قدیمی ترین حزب جهان در آلمان حدود 150 سال پیش تشکیل شد. سازمان یابی حزبی نه به خاطر آروزی مؤسسین آن بلکه ضرورتی اجتماعی بود. در زمان انقلاب کبیر فرانسه، آلمان در مقایسه با انگلستان و فرانسه یک کشور عقب افتاده غیر صنعتی با ساختاری فئودالی و ملوک الطوایفی بود.
بعد از انقلاب اقلیت مذهبی هوگنوتن در فرانسه تحت فشار طبقه جدید حاکم بود. این اقلیت در حرفه های فنی ورزیده بود. امپراطور پروس (پروس: بخش بزرگی از آلمان آنروز با مرکزیت برلین بود) از فرصت استفاده کرده به این اقلیت پیشنهاد اسکان دائم در این مناطق با آزادی کامل مذهبی داد. این پیشنهاد نه از روی کاری "بشردوستانه" بلکه با هدف انتقال فنونشان به آلمان بود.
51 سال بعد از انقلاب کبیر فرانسه، انقلابی کما بیش با اهدافی مشابه در آلمان بوقوع پیوست. این انقلاب گرچه حدود دو سال بعد، از طرف مرتجعین خواهان حفظ منافع خویش، به شکست کشانده شد ولی دو طبقه نو ظهور یعنی بورژوازی (طبقه صاحبان صنایع) و کارگر را تثبیت کرد. حفظ منافع این دو طبقه چه در مواجعه با مرتجعین و چه در برابر همدیگر حزبیت را ضروری میکرد، گفتمان اجتماعی در عرصه فلسفه، دین خصوصاً نقش کلیسا، هنر، نقد، نقش زن، حقوق بشر و هر آنچه که به زندگی اجتماعی مربوط می شود را از پستو ها به خیابانها کشاند و دغدغه روز مردم "عادی" کرد. لطفاً چنین روند هر دم متغیر را در 150 سال گذشته ایران نشان دهید!
2. زمینه هایی که در بخش (1) خلاصه وار بدان اشاره شد در تشکیل حزب محدود نمی شود بلکه اندیشه سازمانیابی را در جامعه تقویت میکند. هر گروه برای پیشبرد اهداف و حفظ منافعش سازمان اجتماعی و فراگیر خویش را بر پا می دارد که تنها به این گروه تعهد دارد.
از این سازمانها میتوان از اتحادیه های کارگری، سازمانهای مدافع حقوق زنان, کودکان، محیط زیست، روزنامه نگاران، نویسندگان، وکلاء، معلمین، پرستاران، دانشجویان، دانش آموزان و حتی مصرف کنندگان و ... نام برد.
باید اضافه کرد که این سازمانها "دولتساخته" نیستند بلکه مستقل از دولت اند و قانوناً برسمیت شناخته می شوند. چنین جامعی از شکل یک جامعه بدوی "همگون" به یک جامعه مدرن "ناهمگون" مبدل خواهد شد که هیچ پوپولیست عوامفریب مدعی "فراطبقاتی" شانسی نخواهد داشت.
حتی اگر در یک دوران بحرانی که معمولاً با عقب راندن و سرکوب این سازمانهای اجتماعی همراه است، پوپولیستی از طرف طبقه ذینفع به روی صحنه رانده شود (همانند هیتلر در دهه 30 میلادی قرن گذشته) عمرش طولانی نخواهد بود و پس از سپری شدن این دوران، جامعه سریعاً خود را بازسازی خواهد کرد. لطفاً چنین سازماندهی اجتماعی را در ایران نشان دهید!
3. روندهای مورد گفتمان در بخشهای (1) و (2) فرهنگ جامعه را دستخوش تغییری مدام میکند. هر آنچیزی که دیروز هنجار و مقدس شمرده میشد، میتواند امروز ناهنجار و نامقدس (ویا بر عکس) شود. زمینه مادی این تغییرات همان منافع متفاوت گروههای اجتماعیست که بوسیله سازمان هایشان در جامعه به پیش رانده میشوند.
با توجه به توازن قوا بین این گروهها این تغییرات بوقوع میپیوندند. هر گروه برای پیشبرد اهداف، حفظ ویا بسط منافعش مجبور است دیگر گروههای اجتماعی و سازمانهایشان را با خود همراه کند تا به نیروی بیشتری دست یابد. در این راه اغلب مجبور است خود را نیز "تغییر" دهد و گرنه "بازی" را به رقبا واگذار خواهد کرد.
در چنین شرایطی کوچکترین اشتباهی، دروغی، لاپوشانی و هر نوع لغزشی میتواند هزینه بالایی داشته از طرف رقبا مورد استفاده قرار گیرد. رئیس جمهور پیشین آلمان در مواردی که در مقایسه با کشورهای دیگر در حد "آفتابه دزدیست" برکنار شد. خانم وزیر آموزش و پرورش پیشینش بخاطر کامل نبودن فهرست منابع در پایاننامه دکترایش (در دهه 70 میلادی قرن پیش!) شغلش را از دست داد.
از همین نوع وزیر دفاع سابقش بخاطر رونوشت برداری و ذکر نکردن منابع در پایاننامه دکتراش بر کنار شد. حالا در نظر بگیرید کشوری را که در آن 1000 نفر (این تازه مشت نمونه خروار است!) بدون کنکور و زحمتی لقب "دکتر" را یدک میکشند!.
در جامعه ای مانند آلمان نمیتوان گروههای اجتماعی را به سیاهی لشگر گروههای دیگر تبدیل کرد. اگریک گروه اجتماعی احساس کند یکبار سرش بوسیله گروهی دیگر کلاه رفته دفعه بعد به رقیبش نزدیک خواهد شد.
در چنین جامعی "عشایری" با عینک های آفتابی و روسری های یک وجب از پیشانی عقبتر(!) همراه با لباس مخصوص، سرگردان بین قشلاق محمود و ییلاق حسن نمیبینید! لطفاً توضیح دهید در ایران چگونه است!
4. حقیقتیست که ایران بزرگتر از آلمان است! آیا این یک برتریست!؟ چند در صد خاک ایران قابل سکنه ویا کشاورزیست؟ اصلاً در آلمان کویر وجود دارد؟ صحرای بی آب و علف چطور؟ در آلمان مشکل کم آبی و خشکسالی وجود ندارد.
در تمامی نقاط این کشور میتوان کشاورزی و دامپروری کرد. با هواپیما که مسافرت میکنید غیر از کوههای آلپ شهرها از مراتع سر سبز و جنگلها محاصره شده است. از دود بنزین پتروشیمی و حرکت شنها خبری نیست.
با وجود زیرساختهای حمل و نقل شهری و برونشهری، استانداردهای بالای محیط زیستی این کشور قابل مقایسه با ایران نیست. از همه مهمترحساسیت و آگاهی نسبی مردم نسبت به مقولات محیط زیست است. در ایران چطور!؟وضعیت اسفبار مراتع و ساخت و سازهای دیمی در این مناطق، جنگلهای رو به نابودی، گونه های نادر حیوانات یا منقرض شدند، مانند ببر مازندران و یا در حال انقراضند همانند پلنگ و یوزپلنگ ایرانی....
5. آلمان به خاطر رقابتهای تاریخی که با انگلستان و فرانسه داشته و دارد راهی جز صنعتی شدن سریع و کوتاه کردن فاصله اش از این دو کشور نداشت. جامعه در این راستا سازماندهی شد.
سازمانیابی و سازماندهی یکی از هنرهای برجسته آلمانی هاست. بیجهت نیست که فلاسفه و آهنگسازان بزرگ از این حوزه فرهنگی اند. آقتصاد آلمان تک محصولی نیست. بقول معروف از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را تولید میکنند.
تولید در این کشور مرحله صنعتی را پشت سر گذاشته به مرحله علمی رسیده است. سازماندهی این صنعت عظیم متمرکز نیست بلکه در تمامی کشور پخش است. در بین راه به شهرک هایی برخورد میکنید که حتی قبلاً نامش را نشنیدید ولی چند شرکت در آن مستقر است. بدین ترتیب دیگر لزومی ندارد که مردم آن شهرک به دورو بر شهرهای بزرگ مهاجرت کنند و مسائل دیگری هم برای خود و هم برای آن شهرها ایجاد کنند.
اقتصاد آلمان بر اساس نوآوری و واکنش سریع در شرایط متفاوت بنیاد شده است. این برتری ویژه آن نسبت به رقبای آن است. سیستم آموزشی آن همراه با سیستم اقتصادی آن است.
در این کشور تحصیل تا کلاس 10 برای همه اجباریست بعد از آن اکثریت به آموزشگاههای حرفه ای میروند که در آن جدا از اینکه محصل آموزش بنایی، تراشکاری، مکانیکی، پرستاری و یا کامپیوتر میبیند، بخشی از دوران 3 ساله، نظری خواهد بود و بخش دیگر آن عملی (دوآل سیستم). دوران عملی در کارخانه ویا کارگاههای صنعتی سپری میشود و اغلب پس از دوران آموزش در همانجا مشغول کار میشوند.
همراه با سیستم دانشگاهی موسسات علمی-پژوهشی زیادی در این کشور هستند که بعنوان پشت جبهه اقتصاد این کشور عمل میکنند. از آن میان میتوان به انستیتوی عظیم ماکس پلانک و فروئن هوفر اشاره کرد که اولی به پژوهشهای بنیادی طولانی مدت و دومی به پژوهشهای عملی کوتاه مدت مشغولند. این مؤسسات در شهرهای مختلف آلمان شعبه دارند.
در ایران اکثریت دانش آموزان آرزوی رفتن به "دانشگاه" دارند. پس از 4 سال یک مدرک "کارشناسی" (!؟) دریافت میکنند. آموزش آن در حدی نیست که حتی مانند آن بنای آلمانی به او کاری داد!
محل کار کافی نیز در ایران برای چنین افرادی وجود ندارد. آیا میتوان سرنوشت دیگری جز سرخوردگی برای چنین "آموزش" دیده گانی انتظار داشت؟
هزینه بیهوده 3 سال اضافی دوره آموزشی نسبت به آلمان را از کجا باید تأمین کرد؟ از فروش نفت و گاز؟ آلمان از آن بی بهره است. از جیب مالیات دهندگان؟
ولی این پول به راحتی فروش منابع زیرزمینی بدست نمی آید که بتوان آنرا بیهوده هزینه کرد!. آیا میتوان اقتصاد آلمان، بعنوان لوکوموتیو اقتصاد اروپا، را با "پیکان 47" (اقتصاد ایران!) مقایسه کرد!؟
در آنصورت این مقایسه فیل و فنجان خواهد بود. این غول اقتصادی دو سال پیاپی صادرات 1000 میلیاردی در کارنامه دارد. میزان بارآوری تولید آن بسیار بالاست. بیکاری در این کشور کمتر از 10درصد و بعضی نقاط کمتر از 5درصد است. آلمانی ها از بیمه عمومی پزشکی برخوردارند. نگاه کنید به وضعیت اقتصادی انگلستان، فرانسه واز آنها بمراتب فاجعه بارتر کشورهای جنوب اروپا از جمله یونان، پرتغال، اسپانیا و ایتالیا با بیکاری ها و بدهی های دولتی نجومی همراه با اقتصادی در هم ریخته.
6. نظام سیاسی آلمان فدرال است، گرچه کشوری تک ملیتی است (منظورم غیر از اقلیت خارجی هاست). هر 4 سال انتخابات پارلمانی بر گزار میشود که در پایان هر حزبی که حداقل 5 درصد آرا را کسب کرده باشد به تناسب نماینده به پارلمان می فرستد. غیر از این حداقل آرای 5درصدی، هیچ چیز دیگر ویا مرجعی نمیتواند جلوی حزبی ویا فردی را برای ورود به پارلمان بگیرد!
اگر هیچ حزبی از اکثریت مطلق برخوردار نباشد، آن حزبی که بیشترین آرا را کسب کرد با احزاب نزدیک به برنامه خود وارد مذاکرات ائتلافی خواهد شد تا یک اکثریت مطلق را شکل دهد. صدر اعظم (نخست وزیر) معمولاً از حزبیست که از بیشترین آرا برخوردار است و وزرا به نسبت رأی احزاب ائتلافی و قدرت چانه زنی آنها تقسیم میشود.
مؤسسات گوناگون آکادمیک در پیشبرد برنامه ها به دولت مشاوره میدهند. خصوصاً در گفتمانهای راهبردی بین این مؤسسات جدل نظری به صورت علنی در رسانه های آزاد این کشور صورت میگیرد که خود باعث ارتقاع آگاهی عمومی میشود. داستان ایرانیش را خود بهتر میدانید!
برای موفقیت هر حرکتی باید زمینه های لازم آن مهیا باشد. در جامعه ای که فرهنگ مسلط آن "بی خیال امروز، فردا هم ول معطله، زنده باد دیروز" است شانس موفقیت حرکتهای راهبردی کم است. چارچوب بسته اجازه بلند پروازی را نمیدهد.
در مقابل فرهنگ آلمانی یعنی نظم و انضباط، برنامه ریزی راهبردی، سازمانیابی، سازماندهی، تلاش مداوم، غلو نکردن، رک و دقیق گویست. انصافاً میتوان دو جامعه آلمانی و ایرانی را با هم مقایسه کرد!؟