عشق: خبری از تمنای قلب نیست، همه راهها به «هورمونها» ختم میشود
فرنوش رام (اسرائیل)
در ترانه دلنشین «حدیث عشق» با شعر و آهنگ جهانبخش پازوکی با اجرای خانم فرشته، ترانه سرا پرسیده بود:
عشق لهیب دو نگاهه؟ نمیدونم، یا اینکه حدیث یه گناهه؟، نمیدونم.
عشق تمنای دو قلبه؟، نمیدونم یا اینکه رفیق نیمه راهه؟، نمیدونم.
حال دانشمندان میگویند پاسخ آن را یافتهاند: عشق لهیب دو نگاه و تمنای دو قلب نیست؛ عشق داستان همخوانی میان هورمونهای دو انسان است که میتواند هورمونهای انسانهایی از جنس مخالف یا همجنس باشد.
البته عشق «حدیث گناه» نیست اما کاملا ممکن است «رفیق نیمه راه» باشد؛ «عشق عزیز هرچه که باشد» دو انسان را در آغاز در تمنای وصال، گلگون و شعله ور و «بنده درگاه خود» میکند اما از همان آغاز هم معلوم است که پایدار است یا سردی و بیاعتنایی و حتی نفرت در ادامه با خود همراه میآورد یا نه.
این نتیجهای است که تحقیقات دامنه دار اسرائیلی به آن دست یافته است.
محققان کارکرد مغز در دانشگاه اسرائیلی «بر- ایلان» راهی نیز برای آزمایش میزان پایبندی عشق و نفرت یافتهاند.
به گفته آنها که نتیجه تحقیقشان روز پنجشنبه گذشته در روزنامه هاآرتص منتشر شد، سطح هورمونها نزد زوجهای تازه نشان میدهد که آیا عشق آنها وفادارانه خواهد بود یا آنکه چون عمر گل، تنها یکی دو روز خوش باشد.
سرپرست این تحقیقات گفته است «وقتی عاشق میشوید، نه تنها تلاش میکنید که رفتار خود را با نیازهای معشوق همآهنگ کنید بلکه هورمونهای بدنتان نیز سخت در تلاش برای همآهنگی با بدن معشوق است».
بانوی پروفسور روت فلدمن، از بخش روانشناسی مغز دانشگاه «بر- ایلان» و سرپرست تحقیقات میافزاید، همآهنگی هورمونها، کاری نیست که دو انسان برای دستیابی به آن در تقلا باشند، خود به خود و «زیر پوستی» انجام میشود؛ برای آن نباید خود را عوض کنید یا نیازهایتان را متفاوت نشان دهید.
به گفته پروفسور فلدمن، نتایج تحقیقات، برآورد تعامل متقابل میان بیولوژی و رفتار را که منجر به رمان عاشقانه میشود، نشان میدهد.
پروفسور فلدمن با همکارانش، دکتر اینا اشنایدرمن و دکتر اورنا زاگوری شارون از دانشگاه «بر- ایلان» با تحقیق روی «هورمون پرقدرت عشق»، که همگان با نام آن آشنا هستند، «اوکسیتوکسین»، آن را با هورمونهای دخیل در ایجاد عشق میان مادران شیرده به فرزندان شیرخواره مقایسه کردند.
مقایسه علمی میان عشق دو زوج عاشق بالغ با عشق میان مادر و طفل شیرخواره، به پژوهشگران نشان داد که سه هورمون «اوکسیتوکسین»، «کورتیزول» و «تستوسترون» میتوانند پیشبینی کنند که به چه میزان عشق میان دو انسان پایداری دارد و میتواند بحرانهای اولیه در سه ماهه اول دوران رمانتیک آنها را فرو بنشاند.
بهطور میانگین، میزان «اوکسیتوکسین» ترشح شده از نزدیکی جنسی و خلوت عاشقانه در خون دو زوج تازه عاشق، دو برابر مجردین، و حتی بیشتر از میزانی است که پروفسور فلدمن در یکی از تحقیقات پیشین خود نزد مادران شیرده، یافته بود.
نکته در اینجاست که بر اساس این تحقیق، ترشح «اوکسیتوکسین» در بدن یکی از زوجهای تازه عاشق، خود او را تحت تاثیر قرار نمیدهد بلکه زمانی که مشکلی برای او بهوجود میآمد، طرف مقابل را برای حل این مشکل تشویق و آمادهتر میکند؛ عاشق تحت تاثیر هورمونی که اتفاقاً در بدن معشوق ترشح شده، به زودی «کمر خدمت» به او میبندد.
نتیجه این بخش از تحقیق شاید بدین مفهوم است که اگر در همان آغاز روابط به اصطلاح عاشقانه، بیاعتنایی طرف مقابل را میبینید، بدانید که با هزار حیله و «خوبی کردن»های خودتان هم نمیتوانید او را در آینده «درست» کنید؛ او عوض نمیشود؛ سطح هورمون حتی پایینتر خواهد رفت.
اما این پرسش شگفت که چگونه است که سطح هورمونهای ترشح شده در بدن یکی از زوجها، طرف مقابل را به کاری وادار میکند و احساسات او را برمی انگیزاند، نکتهای است که در تحقیق دانشمندان روانشناسی مغز در این دانشگاه اسرائیلی مورد بررسی قرار گرفت.
اگر بخش توضیحات پیچیدهٔ پروفسور فلدمن را درز بگیریم و برای رسیدن به پاسخ این پرسش، به نتیجه گیری ساده و پایانی او توجه کنیم، این است که اگر برای مثال سطح هورمون «اوکسیتوکسین» ترشح شده در زن زیادتر باشد، او را نسبت به عاشق خود جذابتر و مهربانتر و ملایمتر میکند و او بر هورمون مشابه در بدن مرد غلبه کرده و او را نسبت به ادامه عشق و پایبندی در مسیر این عشق تشویقتر میکند.
به همین ترتیب، زمانی که سطح «کورتیزول»، هورمون فشاری که توجه را به طرف مقابل پایین میآورد، نزد دو طرف یک رابطه افزایش مییابد، سردی بر آنها حاکم میشود یا اینکه طرفین به یکدیگر کمتر دلبستگی نشان خواهند داد و با افزایش بیشتر ترشح این هورمون، میتوان پیش بینی کرد که تا حدود شش ماه بعد، آنها دیگر در یک رابطه به اصطلاح عاشقانه نخواهند بود و حتی اگر هم کنار هم بمانند، دلایلی اجتماعی دارد؛ آنها در کنار هم رنج میبرند.
روزنامه هاآرتص برای توضیح این ماجرای هورمونها، عکسی از حدیث پایان گرفتن عشق فرانسوا اولاند رئیس جمهوری فرانسه به یار زندگیاش خانم تری وایلر روزنامه نگار را که دیگر بانوی اول کاخ الیزه نیست، منتشر کرده است.
فرانسوا اولاند سالها یار زندگی خانم سگولن رویال یک بانوی سیاستمدار بود و از این رابطه عاشقانه چهار فرزند به دنیا آمد هرچند که هرگز با یکدیگر ازدواج نکردند.
اما پس از نوزده سال، عشق اولاند به خانم والری تریر وایلر یک روزنامه نگار شعله کشید؛ بعد از حدود هفت سال زندگی آنها حتی در قصر باشکوه الیزه، عشق اولاند متوجه ژولی گایه یک بازیگر فرانسوی شد و به تازگی نیز رسانههای فرانسه نوشتهاند که او از این هنرپیشه جدا شده و برای بازگشت به مادر فرزندانش علاقمندی نشان میدهد.
پس «سر به هوایی» اولاند ناشی از هورمونهای او در مقاطع مختلف عمرش است؛ حال زندگی سیاسی اولاند او را به جایی رسانده که هورمونهای بدنش دیگر با خانم تریر وایلر سازگاری ندارد و او برای یافتن همخوان مناسبی برای هورمونها، در پی زنی بسیار جوانتر از خود بوده است.
عملکرد بدنش بعد از ماجراهایی که در این ماهها گذرانده، دیگر آن هورمونهای چند ماه قبل را ندارد و لذا هورمونهایش در جستجوی آرامش دادن به مغز مغشوش، وی را به سوی مادر فرزندان تشویق میکند.
همین دو هفته پیش بود که خانم رویال در دولت جدید فرانسه به نخست وزیری مانوئل والس، به عنوان وزیر دوباره به کار مشغول شد.
اما اگر نتیجه این تحقیقات علمی را ملاک زندگی آقای اولاند بدانیم، او هیچ نیازی به تحمل این همه ماجرا نداشت و کافی بود که هورمونهای خود را با زنانی که به آنها دلبسته شد، به آزمایشگاه روانشناسی مغز برای مقایسه سه هورمون «اوکسیتوکسین»، «کورتیزول» و «تستوسترون» میفرستاد.
نکته دیگر این تحقیقات این است که اگر عشق ماجرای همآهنگی هورمون هاست و با تحقیق علمی میتوان پی برد که همخوانی هورمون دو انسان، عشق آنها را پایدار میکند یا زندگیشان لرزان خواهد بود، ایجاد نفرت در رابطه زوجین نیز جنبه علمی دارد، و مقصر، همانا ترشح زیاد هورمون «تستوسترون» در این زوج هاست.
نتیجه این تحقیقات شاید پاسخی به میلیونها بیت شعر و داستان عاشقانهٔ انبوهی از انسانها در گیتی و بهویژه پریشان احوالی شاعران ایرانی در طول قرنها باشد.
شاید پاسخ را گرفته باشیم که چرا عشقِ شیرین، فرهاد را به «بیستون کَنی» کشاند و چرا لیلی، مجنون را به جنون احوالی کشاند و چرا پیر دیر، حافظِ شیرین سخن سرود:
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد؟
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد؟
...
فکر عشق، آتش غم در دل حافظ زد و سوخت
یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد